این یه قلمُ پتانسیلم ارور میده وُ خدا ول کن این لپِ قراضهٔ زوار در رفتهٔ مارو
نزن به حسابِ زبونِ گلِگی
اما نمیکشم جانِ تو
خدایا، دستبوسیم.
از محضرِ عالیقدر اجازهٔ رخصتُ میخوام.
چارقدم بویِ مرطوبُ گرفت از بس چیکهچیکه اشك ریختم.
خدانگهدار.
- نرگسخاتون | نوشتم برایِ حالِ شما
فعلاً همینا رو برایِ حفظِ در محضر داشته باشیدُ خنده
* خندهَ رو بتازونید رو عکسایِ من.