نرگِث
دخترایِ نرگس، سلام. و اما جریانِ همیشهَمون، بناتالحوراء کارِ سنگینی نسبت به دفعاتِ قبلُ تقبل کرده
دخترایِ نرگس، سلام.
آقا دست بجنبونیدُ نرگس ممنونِ نیت خیرِ شماست
* بابونه رویِ چارقدتون
این دردِ بیدرمون چیه دچاره نرگس که آقا محتوا فقط شده مدیا.
بپذیرید این داغانیُ
بپذیرید
* قلبِ سبز
فعلاً کربلا تو دسترس نیستُ همینجا بسنده باید کرد
* عرفهایَم کربلامون نشد، نشد آقا.
حاجخانِم این اشرفِ مخلوقاتِ انقدر عاجزه که به موقعِ دیدنِ رخسارهٔ نگار بیجنبه میشه وُ تپش قلب دویست میکنه
* حالا ما با اینهمه دبدبه وُ کبکبه تحفهای نیستیم
نرگِث
حاجخانِم این اشرفِ مخلوقاتِ انقدر عاجزه که به موقعِ دیدنِ رخسارهٔ نگار بیجنبه میشه وُ تپش قلب د
ویرایشا رو که مودب میکنه بیانُ داشته باشید
قبل تحفه یه چی تهاجمی بود
* حالا کاری با موضوعیتِ این متن ندارم، زبونِ حالِ دخترایِ نرگسه؛ اینُ بچسبید.
[ جایگاه ]
قلم که بر ماجرا میچرخد، انگارَکی میانِ صد مردم ایستادهای برایِ سخنوری.
حال اگر یخِ جمع را خواهم آب کنم با ابیات میبایست شروع کنم ولی ذهن منفعل است.
مودتِ حسین بر جهانیان آشکار و ولایِ او بر ما روشن، حال که زمان زائید این دردِ سازِ مخالف زدن را باید و شایدها را بر شناختِ حسین باید تنظیم کرد که ابتدا بر باغچهٔ دلِ فلانی و بهمانی بذرِ معرفت پاشید و در آخر الفتِ به حسین و آلِ حسین درو کرد
- نرگسخاتون | دربارهٔ عرفه خیلی عجز داشتم تو نوشتن.