eitaa logo
احادیث ناب و نصایح بزرگان
733 دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
12.2هزار ویدیو
23 فایل
#ایران_در_کنار_غزه #نشانی_احادیث_ناب_و_نصایح_بزرگان https://eitaa.com/nasaye ایتا https://splus.ir/ahadisnabvnasayh سروش
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻 روایت روزی که حاج قاسم سه بار تا مرز شهادت پیش رفت ✍سردار "حسنی سعدی" در همایش پاسداران علم و بصیرت که به مناسبت بزرگداشت شهید "الله‌دادی" و شهدای دانشجو برگزار شد به بیان خاطره‌ای از شهید "پورجعفری" درباره یک روز از زندگی حاج قاسم پرداختند و گفتند: 🔹شهید پورجعفری عزیز می‌گفت فقط یک روز را براتون تعریف می‌کنم. شهید پورجعفری به من گفت ای کاش وقت داشتیم و می‌نشستم برات تعریف می‌کردم. گفت فقط یه روز رفتیم کردستان عراق داعش اومده بود در کردستان عراق. مردم خونه‌ها رو خالی کرده بودند و رفته بودند. تو یه خونه مستقر شدیم. صبحونه خوردیم. 🔹ایشون دوربین برداشت راه افتادیم توی منطقه. روی پشت بوم یه خونه لب بالکن دوربین را گذاشت شروع کرد منطقه را شناسایی کند. من دیدم یه بلوک اون کنار افتاده این بلوک را برداشتم و گذاشتم روی سر بالکن تا ایشون دوربین را از سوراخ‌های بلوک بندازه که تک تیراندازهای داعش ما رو نزنند. خدا شاهده هنوز بلوک را نذاشته بودم روی سر بالکن، تک تیرانداز زد، بلوک پاشید روی سر و کله من و حاجی و از این خونه رفتیم پشت‌بام یه خونه دیگه برا شناسایی. 🔹اونجا هم یه تیر زدن بغل گوش ایشون تیر رفت تو دیوار. باز از اینجا رفتیم. به من گفت حسین برو ببین اینجا سرویس بهداشتی کجا هست یه جای تمیز باشه که وضویی بگیریم و آبی به صورت بزنیم. رفتم گشتم تمیز نبود، به حاجی گفتم بریم بغداد اینجا رفتم خیلی تمیز نیست.حاجی گفت تا بغداد ۱۸۰ کیلومتر راه هست، میریم خونه‌ای که امروز صبحونه خوردیم. گفتم بریم. وقتی رسیدیم من نشستم ایشون رفت وضو بگیره دیدم دلم داره شور میزنه، استرس دارم، رفتم دنبالش ببینم کجا رفت. 🔹رفتم دیدم وضو گرفته اورکت روی دست راستشه و جوراباش دست چپش داره میاد گفتم از اینجا بریم. گفت حسین تو امروز چه طورت شده، گفتم بریم. گفت بذار جورابامو بپوشم گفتم تو ماشین بپوش. با زحمت ایشون رو سوار ماشین کردم و در‌ رو بستم و راه افتادیم صد متر که از اون خونه فاصله گرفتیم تمام خونه با هفده نفر از نیروهای خودی که داخلش بودن رفت رو هوا. این سه مورد، مورد چهارم رفت برا شناسایی و ارتباط با بچه‌ها و دوستامون، سوار ماشین بودیم که بچه‌ها داد زدن وایسا وایسا جلوتر نیا، ایستادیم. یه بمب کار گذاشته بودن تو جاده که چاشنی کششی داشت. بیست سانت دیگه مونده بود که ماشینمون بره روش منفجر بشه. شب رفتیم بغداد برا استراحت فقط حاجی یک کلام گفت: عجب امروز دو سه بار می‌خواستیم شهید بشیم، شهید نشدیم. 🔹سردار سعدی در آخر این خاطره گفت: تمام زندگی حاج قاسم استرس، خطر، ریسک و تلاش و کار و دست پنجه نرم کردن با مرگ بود. . . https://eitaa.com/nasaye ایتا sapp.ir/ahadisnabvnasayh سروش
بازگشت_از_نیمه_راه *حسین خمینی و هفت تیر کشی علیه خط امام* *🔹️ یکی از روحانیون پیاده شده از قطار انقلاب ، فرزند شهید سید مصطفی خمینی است.* *🔹️ حسین خمینی در ابتدای انقلاب اسلامی اگرچه بسیار جوان بود اما در عرصه سیاسی به عنوان یکی از طرفداران شناخته شده جریان و (منافقین) به شمار می رفت.* *🔹️ او در اردیبهشت 1360 و در اوج تیره شدن روابط بنی‌صدر و مجاهدین خلق با امام (ره)، طی یک سخنرانی در مشهد از بنی‌صدر حمایت کرد و به انتقاد از دکتر بهشتی و هاشمی رفسنجانی و توهین به محمد جواد باهنر پرداخت.* *🔹️ حسین خمینی همچنین در سخنان خود اظهار کرد: کشور به سوی می‌رود که این از گذشته خطرناک‌تر است. او حکومت ایران را حکومتی دانست که رنگ دین به خود گرفته‌است!* *🔹️ مردم که از این سخنان آزرده شده بودند، به او حمله کرده و علیه اش شعار دادند. حسین خمینی که سلاح کمری به همراه داشت، دست به سلاح‌اش برد اما بچه های کمیته جلوی او را گرفته و مانع از تیراندازی او شدند.* *🔹️ از همانجا پیغام به امام داده می شود که آقای سید حسین خمینی نوه شما در مشهد از بنی صدر دفاع کرده، مردم به او هجوم آوردند و او دست به اسلحه برده است، ما چه کار کنیم؟* *🔹️ امام به مرحوم آیت الله اشراقی می فرمایند که به مسئولین کمیته مشهد پیغام دهید که سید حسین خمینی تحت الحفظ به تهران اعزام شود و اگر دست به سلاحش برد او را با تیر بزنند!*