اینم از عکس دو نفرتون 💥 💣
الان چه حس لذتبخش پیروزمندانه ای داره خداییش 😂
لبخندش خیلی خاصه 😆
#اربعین
#مرز
https://eitaa.com/nashr_khoobi
امامزاده سیدمحمد
پسر امام هادی (علیهما السلام)
بسیار حاجت میدن
مردم زیاد از ایشون حاجت میخوان مخصوصا در باب فرزندآوری و انتقام از دشمنان.
به علت کثرت کرامات این تیپی، عرب از ایشون یه ترسی تو دلش داره، 😱 عرب منطقه ازش حساب میبره.
یه چیزی تو مایه های حواله دادن به حضرت عباس (سلام الله) 😃
#اربعین
#امامزاده_سیدمحمد
https://eitaa.com/nashr_khoobi
از خدا میخوایم هر نوع دشمنی با امام زمان (عج) رو منکوب کنه.
میخوایم هر #منبری در دشمنی با امام زمان رو #آتش_بزنه!
بعضیا امروز هم مثل سلیمان بن صرد خزاعی با شعار «امام زمان» و با شعار «ولایت»، علیه نائب امام زمان خودشون #منبر میرن.
#انجمن_حجتیه
#زیارتنامه_امام_زمان(عج)
#اربعین
#سرداب_امام_زمان(عج)
#سامراء
میلیونها افشانه #آب شبانه روز هوای گرم اماکن تجمع #زوار #امام_حسین (علیه السلام) رو خنک میکنن، الذی قتلوه بکربلا عطشانا. 😭
#اربعین
#عطش
#سامراء
https://eitaa.com/nashr_khoobi
اینم دومین عکس دونفره که به فنا رفت 💥💣
عکسهای دو نفرتونو بما بسپارید. 😁
#اربعین
https://eitaa.com/nashr_khoobi
هدایت شده از پادکست تخته سیاه
Episode 7.mp3
34.93M
اینم از اپیزود هفتم تخته سیاه!
توی این اپیزود، دل به دریا زدیم و رفتیم سراغ یه مدرسهی عجیب غریب توی آمریکا
یه مدرسهای که بچههاش خودشون تصمیم میگیرن چی یاد بگیرن و حتی توی اداره کردن مدرسه نقش دارن
توی اپیزود جدید تخته سیاه، میریم سراغ مدرسه سادبریولی و داستانهای جذابش.
اگه میخواید بدونید این مدرسه دموکراتیک چطور داره آیندهی بچهها رو شکل میده، حتماً به اپیزود هفتم گوش بدید!
راستی برای حمایت از تختهسیاه، میتونید از لینک زیر استفاده کنید👇
حمایت از تختهسیاه
#اپیزود_هفتم تختهسیاه رو از کستباکس بشنوید👇
لینک کستباکس
#پادکست_تختهسیاه👇
@takhtesiah_podcast
💪 اینم سومین عکس دونفره که به فنا رفت 💥💣 🤣😅
#اربعین
https://eitaa.com/nashr_khoobi
خاطره نگاری اربعین:
توی گروه خانوادگی عکس باب القبله حرم حضرت عباس (س) رو گذاشتم
پسر یک برادرم عکس سلفی خودشو یک برادرم و... در بین الحرمینن رو گذاشت. 😍
نوشت: کجایین؟
من:
داخل حرم امام حسین ع تا نماز صبح
بعدش میریم بسمت نجف.
شما توی بین الحرمینید؟
اوشون:
آره برا نمازم میایم حرم وداع کنیم بعد میریم سامرا کاظمینو سید محمد دست آخرم نجف
من:
من نشستم منتظر اذان چرت میزنم 🥱😂
از باب القبله بیا سمت ضریح
از نرده ها ردشدی نرسیده به ورودی ضریح، سمت راست.
هرچی چش دوندوم رو سر و کله کردم چهره آشنایی پیدا نکردم. 😐
نماز جماعت رو در تنگنایی که جز برای تجربه کنندگان زندگی پس از زندگی قابل درک نیست، اقامه کردیم.
راه افتادیم به سمت باب خروج حرم حسینی.
پنج صلوات نذر کردم که اگه بصلاحه ببینمشون ولی... ☹️
بی برادر گشتم و پشتم خمید، سد امیدم ناامید.
نماز ساعت چهار بود و ما ساعت 5 قرار داشتیم و مسیر شلوغ و کفشها سپرده شده به امانتی؛ راه افتادم.
رفتم به کفشداری حرم حضرت عباس (س). خیلی شلوغ بود. کفشارو گرفتم. از سنگ فرش گذشتم و روی آسفالت خیابان کفشامو انداختم.
حدفاصل حرم دو برادر که پابرهنه بودم جورابهای سفیدم پر نرمه ریگ و شن شده بود.
کف هر پارو به پای مقابل مالیدم که مثلا خاکش بریزه و مثل گنگستری که پس از شلیک موفق دوئل کلتشو در جاکلتیش جا میزنه، پامو در لنگ کفش مربوطه جا زدم.
فکرم مشغول بود.
باید برای رسیدن به مصرعی موزون، کلمات رو مثل جورچینی جابجا میکردم.
بالاخره ذوقک بداهه سراییم مثل دستگاه پرفوسور بالتازار تراپ تروپی کرد و فیل فنجون زایید:
ما که رفتیم، نگردید دگر در پی ماااااا!!!😳
تلفظ آآآی مااا نه بر زبانیکه جرمش صغیر است بلکه در دهان خیالم هنوز کامل نشده بود که دهان خیال عمودی باز شده ام به مقتضای حیرت از تضاد خیال و حقیقت مشهود، همچنان باز ماند. 😃
باور کردنی بود یا نبود، آنچه میدیدم پسر یک برادرم بود که بدون اینکه مرا دیده باشد بطرفم می آمد، بسان آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم... 😅
نه نه بهتره بگم همانند یوسف گمگشته باز آید به کنعان...
پشت سرش برادردیگرم و بعد شوهرخاله و...
بین الطلوعین جمعه، 1403/5/26
باب القبله ساقی العطاشا.
#اربعین
#نذر
#کربلا
https://eitaa.com/nashr_khoobi