🌺 پیامبر اکرم (ص) میفرمایند:
اگر خداوند به وسیله ی تو یک نفر را هدایت کند، برای تو بهتر است از دنیا و هر آنچه در آن است.
📘 الحیاه، ج۱/ ص۶۹۲
🔸نصیحت های او را هنوز به یاد دارم. ما در زورخانه کسانی را داشتیم که بر خلاف ابراهیم، بسیار آدم های ناشایست بودند. ابراهیم ویژگی های این افراد را برای من توضیح می داد و با توجه به شرایط بد جامعه در آن زمان می گفت: مهدی، با کسی رفیق باش که زور تو از او بیشتر باشد. تا نتواند تو را اذیت کند.
من کسی را در منزل نداشتم که برای ما وقت بگذارد و خوب و بد را یادآوری کند. ابراهیم خیلی برای ما وقت می گذاشت و نصیحت می کرد. بشتر نصیحت های او هم غیرمستقیم بود. بعد هم ما را به سمت مسجد کشاند. اوایل زیاد اهل مسجد و... نبودم. تا ابراهیم می رفت وضو، من هم از مسجد در می رفتم! اما رفته رفته جاذبه ی شخصیت ابراهیم ما را مسجدی کرد.
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۶۲
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❤️ #دلنوشته
🌹سلام من یه دختر۱۹ساله هستم. میخواستم نحوه آشنایی با 🌷شهید ابراهیم هادی🌷 رو بگم.
این جریان برمیگره به تابستون ۹۵
برای تحویل گرفتن کارت بسیج فعال رفتم بسیج دانش آموزی. دیدم دارن ثبت نام میکنن برای اردوی یاوران ولایت به یکی ازخانم ها گفتم میشه منم ثبت نام کنم.
خلاصه رفتن ما جور شد. اردوی ۵ روزه اونم استان لرستان. برای تفریح بردنمون تپه شهدای خرم آباد. یه چند ساعتی گذشت تا اذان مغرب شد. نماز رو که خوندیم همه نشسته بودیم پای سخنرانی حاج آقا.
یدفعه من دیدم یه آقای قدبلند اومد نشست. منم از اونایی بودم که وقتی یه پسرخوشتیپ می دیدم نگاهش میکردم😔 ولی چه کنم که به دام شیطان افتاده بودم. این آقا رو فقط از نیم رخ میتونستم ببینم..
یه لحظه نگاه کردم به سمت راست که به دوستم بگم نگاه این پسره چقد خوشگله. دیدم دوستم خیلی ازم دوره.🌹به خودم اومدم گفتم: "یا خیر حبیب و محبوب". یعنی خدایا من تورو میخوام اینها چیه؟ اینها که دوست داشتنی نیستند.
خلاصه وقتی رسیدیم خوابگاه، یکی از خانم ها درباره یه شهید صحبت کرد. بعد گفت: ایناها عکسشم تو اتاق خودمونه (توهرخوابگاهی عکس یک شهید بود. از شانس خوب منم عکس شهید هادی بود).وقتی دیدم عکس رو، یه لحظه خشکم زد گفتم: یعنی این شهید همون آقایی که من تپه شهدا دیدم، همه چی شبیه خودش بود، موهاش، بینی، هیکلش.... مو نمیزد با خودش.
وقتی برگشتم همان خانم کتاب سلام برابراهیم را داد و خواندم.
باخوندن اون کتاب حسابی شیفته اش شدم. دیگه تصمیم گرفتم راهی که خدا میخواد رو انتخاب کنم. فقط گفتم برام سخته نخوام آرایش کنم، سخته حجاب داشته باشم، سخته بخوام اونی باشم که تومیخوای ولی تو کریمی میتونی کمکم کنی.
خلاصه همه چیز درست شد. گذشتن از یک گناه منو رسوند به اینکه همه دغدغم بشه:
🌷رضای خدای تبارک وتعالی
🌷خشنودی حضرت فاطمه زهراسلام الله علیها
🌷خشنودی امام زمام عجل الله تعالی ...
📩 #کلام_شهید
خوابش را دیدم، گفتم:
چگونه توفیق
شهادت پیدا کردی؟!
✅گفت: از آنچه
دلم میخواست، گذشتم!
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از پخش کتاب هادی
6⃣2⃣
📚برای قاتلم.
زندگینامه و خاطرات زیبای سردار شهید علی محمدی پور.
با خاطراتی از حاج قاسم سلیمانی
📖 اثر گروه شهید هادی
۱۷۶ صفحه مصور ۱۶۰۰۰تومان
چاپ اول ۱۳۹۷
چاپ چهارم ۱۳۹۹
✅خاطرات اثرگذار و زیبا
@pkhadi
هدایت شده از عمادی
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📙برای قاتلم
زندگینامه و خاطرات شهید حاج علی محمدی پور
فرمانده گردان از لشکر ثارالله
📚اثر گروه شهید هادی
۱۶۰ صفحه مصور
📙براي قاتلم
آوازه اش از روستاهاي جنوب رفسنجان تا روزي كه آخرين سنگر داعش فتح شد، همه جا شنيده مي شد.
✅حاج قاسم در بوكمال سوريه به وصيت اين جوان روستا زاده اشاره كرد و گفت: نگرش ما در مقابل دشمن داعشي همان وصيت شهيد حاج علي محمدي پور است. آنجا كه وصيتش را براي قاتلش اينگونه نوشت: اي برادر عراقي كه به دنبال من مي گردي تا مرا بكشي. بدان و آگاه باش كه اگر خداوند اجازه دهد در قيامت اول كسي كه شفاعت مي كنم تو خواهي بود.
اما علي محمدي پور كه فرمانده گردان از لشكر ثارالله و از ياران حاج قاسم به شمار مي آمد، حكايت فراوان و باورنكردني دارد! او ره صدساله را يك شبه طي كرد و الگوي هزاران انسان خداجو گرديد.
او به خاطر تقوايش آنچنان شد كه گويي از همه چيز خبر دارد! در روزهاي آخر، در جمع رفقا نشست و يك به يك برايشان گفت كه كدام شما شهيد يا جانباز و يا اسير و يا... مي شويد.
حاج علي هنوز هم مشغول است. بعد از شهادت بيشتر از قبل حضور دارد و مشغول گره گشايي از كار بندگان خداست. صدها كرامت از او نقل شده...
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🌻🌻🌻فرازی از وصیت نامه شهید؛
خدایا از جمع یارانم جدایم مکن و در مقابل شهدا شرمنده ام مساز، زیرا به عشق شهادت به در خانه ات می آیم.
خدایا در شهادت چه لذتی است که مخلصان توبه دنبال آن اشک شوق می ریزند و این گونه شتابان اند.
📙برگرفته از کتاب به قلم بهشتیان. اثر گروه شهید هادی
🌷 #شهید_حجت_الله_رحیمی🌷
شهادت: ۱۳۹۰/۱۲/۱۸ راهیان نور
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
يک شب منزل يکی ازدوستان
باهم خوابيده بوديم. صبح اذان رو که دادند بيدار شديم، نمازصبح رو خونديم. سيد مقيد بود هر روز مقداری قرآن بخونه. قرآنش رو هم خوند و خوابيديم. تازه گرم خواب بوديم که يک دفعه صدايی شنيدم! از خواب پريدم و ديدم سيد دو دستی محکم به سرش ميزنه. گفتم سيد چته چيکار مي کنی!؟
گفت بدبخت شدم نمازصبحمون قضا شد!! شرمنده حضرت زهرا (س) شديم.
گفتم سيدجان ما که نمازمون روخونديم تازه مگه يادت رفته، بعد از نماز قرآن هم خوندی!! تا من اين حرف رو زدم آرامش به چشمانش برگشت.
گفتم حالا که خيالت راحت شد بگير بخواب، بذار ماهم بخوابیم بعدها در جایی خواندم که مقام معظم رهبری فرمودند: اين حديث تنم را لرزاند که امام صادق (ع) فرمودند: اگر يک نماز صبح از کسی قضا شود؛ کل دنيا طلا شود ودر راه خدا بدهد جبران آن نماز قضا نخواهد شد. بعدها راز نگرانی سيد ازقضا شدن نمازش رو فهميدم. سيد يک روز حرف خيلی عجيبی به من زد که هنوز هم باورش برای ما مشکله. به من گفت: ۱۵ ساله که نماز صبح من قضا نشده!! من تو ذهنم حساب کردم ديدم سيد زمان شهادت۲۹ساله بود!! يعنی دقيقًا هيچ نماز صبح قضايی نداشت. بی اختیار ياد جمله حاج حسين يکتا افتادم: ميگفت خيليها ميپرسند چکار کنيم شهيد بشيم يا دست کم مقام شهدا رو داشته باشيم. حاج حسين فرمودند: شهدا اول مراقبت از دلهاشون کردند ومدافع قلب شدند، بعد مدافع حرم شدند...
📙برگرفته از کتاب مهمان شام. خاطرات شهید مهندس سید میلاد مصطفوی. اثر گروه شهید هادی
🌷ابراهیم هدایتگر🌷
درست آخرین روزهای سال 96 بود. وقتی به خانه برگشتم به همه چیز و همه کس بد بین بودم. به انقلاب و مسئولین و... همه بد می گفتم.
من سالها در جبهه بودم و جانباز شدم. حالا چند وقتی بود که برای استخدام پسرم به همه ارگانها سر می زدم و کسی جواب درستی به من نمی داد. نمی دانستم چه باید کرد.
حتی توی اداره آخری گفتم: ای کاش داعش می آمد و بساط شما رو جمع می کرد.
✳️وقتی آمدم خانه، فرزندم پیش من آمد و برای اینکه من رو آروم کنه، یک کتاب به من داد و گفت: بابا این رو بخون. خیلی جالبه.
نگاهی به چهره روی جلد کردم و نام کتاب را خواندم: سلام بر ابراهیم
باعصبانیت کتاب را به گوشه ای پرت کردم و گفتم: اینا دروغه. مسئولین می خوان کاراشون رو خوب جلوه بدن از شهدا مایه می ذارن...
✅بلند شو... بلندشو...
از جا پریدم. دو نفر با هیکل ورزشکارها اما چهره نورانی بالای سرم بودند.
نفر اول گفت: اجر اعمال وجهاد خودت رو به خاطر کار پسرت از بین نبر.
هرآن کس که دندان دهد نان دهد.
خدا خودش کارها رو به موقع درست می کنه.
بعد ادامه داد: شکر نعمت های خدا رو به جا بیار. یک آیه قرآن هم خواند که به من خیلی آرامش داد. چند جمله هم گفت که دوای همه دردهای من بود.
بعد خداحافظی کرد و از در بیرون رفت.
گفتم شما کی هستی؟
گفت ی بنده خدا
وقتی اصرار کردم. نفر پشت سری گفت: ایشون ابراهیم هادی هستند.
از خواب پریدم. مات و مبهوت بودم. سریع دنبال کتابی گشتم که دیشب فرزندم به من داده بود.
کتاب را پیدا کردم. چهره شهید با عکس روی جلد کمی فرق داشت. کتاب را که باز کردم تصویر مهمان چند دقیقه قبلم را دیدم. چهره ای زیبا و نورانی با محاسن بلند.
✅ در ایام عید کتاب را تا آخر خوانده ام. هر لحظه خدا را به خاطر نعمتهایش شکر میکنم و از حرفهایی که زدم استغفار میکنم. به راستی سلام خدا بر ابراهیم که مرا هدایت کرد.
التماس دعا. یک جانباز از روستاهای خراسان جنوبی.
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
برای ملاقات با همسرم به بیمارستان رفتم، ماشین را در جایی قرار دادم که سد معبر بود. راه چند ماشین برای چند دقیقه بسته شد.
می توانستم جلوتر پارک کنم اما نرفتم. اما وقتی دیدم که راه بسته شده، برگشتم و ماشین را جا به جا کردم. جلوتر جای پارک بود.
✅ در آن سوی هستی به من نشان دادند که تو با این سد معبر که برای راحتی خودت بود، باعث شدی که هفت نفر معطل شده و برخی از آنها دیر به محل کار برسند!
چهره آنها را به من نشان دادند و گفتند: باید از این هفت نفر که وقتشان را ضایع کردی رضایت بگیری.
باور کنید که از آن روز دیگر پارک دوبل انجام نمی دهم. خیلی مراقبت میکنم که در رانندگی حق کسی ضایع نشود.
📙برگرفته از کتاب شنود. تجربه نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
دست از غسل کشید و گفت:
سرپرست این اسیران کیست؟
بی بی زینب کبری سلام الله علیها فرمود:
چه میخواهی؟
عرض کرد: این دخترک سه ساله به چه بیماری مبتلا بود که چنین بدنش کبود است؟
حضرت زینب علیهاالسلام پاسخ داد:
ای زن! رقیه ام بیمار نبود؛
این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است!
📚 ناسخ التواریخ، ص۶۰
◼️ شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها تسلیت باد