☘ #زيارت_عاشورا و #برطرف_شدن_دشواريها
🖌 يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم :
☘ با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع درخيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم.
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص ۳۰
▪️توییت قابل تامل محمد انصاری بازیکن سابق تیم پرسپولیس
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💠شهیدم کن💠
👆زماني كه مهدي تازه زبان باز كرده بود از اولين كلمه هايي كه گفت اين بود: شهيدم كن... .
خيلي برايم عجيب بود. بزرگ تر كه شد، مي گفت مامان، اين دنيا با همه قشنگي هايش تمام مي شود.
بستگي به ما دارد كه چطور انتخاب كنيم. مامان شهدا زنده اند.
✳️سر نمازهايش به مدت طولاني دستش بالا بود و گردنش كج! من هم به خدا مي گفتم: خدايا! من كه نمي دانم چه مي خواهد هر چي مي خواهد به او بده.
💐مي دانستم دنبال شهادت بود. هيچ گاه هم زير بار ازدواج نرفت. مهدي همه زندگي ام بود.
✅شب هاي جمعه مي رفت بهشت زهرا. صبح هاي جمعه دعاي ندبه اش در بهشت زهرا ترك نمي شد.
مي گفتم خسته مي شي بخواب.
مي گفت مامان آدم با شهدا صفا مي كند. به ما هم مي گفت هر چه مي خواهيد از شهدا بگيريد.
❄️من مريض بودم، دستانش را بالا مي گرفت و مي گفت: خدايا شفاي مامان را بده! من جبران مي كنم. آخر هم جبران كرد...
🌷از خاطرات شهید مهدی عزیزی که بسیار به ابراهیم هادی علاقه داشت و حتی لحظه شهادت، تصویر ابراهیم همراهش بود. او همواره به تصویر شهید هادی سلام می کرد...
🌷سالروز شهادت
📚برگرفته از کتاب یاران ابراهیم. اثر جدید گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
به #امام_صادق علیه السلام عرض میکنند که در #عصر_غیبت چه کنیم و تکلیف ما چیست؟! امام علیه السلام میگویند: با دو دست، به #معیارهای_دین بچسبید و رها نکنید، #تقوا بورزید.
میپرسند: دیگر چه؟
میفرماید: خط دوستیها و دشمنیهای مکتبی را حفظ کنید. دوستیها و دشمنیهاتان بهخاطر دنیا و منافعتان نباشد، برای عقایدتان و در مسیر حق و عدل باشد، دوستیها و دشمنیهای مکتبی، همان #تولی و #تبری است. یعنی خط را حفظ کنید و مدام از خدا بخواهید که تا او نیامده: «ثبّت قلبی علی دینک» دل مرا بر دین خود استوار بدار و مگذار من بلغزم و شک کنم و مسیرم عوض شود.
✅ سپس امام فرمود: اگر آنچه را گفتم انجام دادید، شما از هماکنون در اردوگاه او هستید.
👤 #استاد_رحیمپور_ازغدی
📚 برگرفته از کتاب «مهدی(عج)، ده انقلاب در یک انقلاب» ص ۶۶
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان
یک روز عصر حسابی دلم برای حاجی تنگ شده بود. همان لحظه زنگ خانه پدر به صدا در آمد،
خانم سیده ای وارد خانه شدند. ایشان را می شناختم. حاج اصغر بارها به او کمک کرده بود. ایشان با چشمانی اشکبار به من گفتند:
«به سفارش پدرتون راهی کربلا شده بودم در کربلا به شما و فرزندان تان خیلی دعا کردم.
شب آخر حاج اصغر را در خواب دیدم، از من بسیار تشکر کردند بخاطر دعایی که در حق فرزندان و همسرشان داشتم.
اما مهمتر از این خواب، اینکه قبل از رفتن، شبی خواب شهید عبداللهی را دیدم.
ایشان به من گفتند: شما به کربلا می روید.
در همان عالم خواب گفتم: من در نان شبم مانده ام کربلا کجا بود؟!
فردا صبح خیلی به این خواب فکر کردم. یعنی چه تعبیری دارد. شهید که اشتباه نمیگوید!
در همین افکار بودم که شخصی به منزل ما زنگ زد. ایشان از اوضاع مالی ما با خبر بود. بی مقدمه گفت: من نیت کرده ام شما را رایگان به کربلا بفرستم...
افراد مختلف در همین مدت کوتاه بارها اظهار کرده اند که شهید عبداللهی روزی کربلا را به ایشان عطا کرده اند!
📙جان باز. اثر جدید گروه شهید هادی. به زودی.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
┄┅══🔹🍃🌸🍃🔹══┅┄
🍽 جلسه فرماندهان بود. بعد از شام هر چه به ابراهیم گفتند که بیا و برایشون دعای توسل بخوان قبول نکرد، او با ناراحتی میگفت: من دعای خودم را خواندم!
👥 جلسه به پایان رسید و همه آماده بازگشت به محل قرارگاه و لشکر ها شدند. حاج حسین میگفت: وقتی سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم، یک بسته را به ابراهیم دادم و گفتم: برایت نان و کباب آوردم!
💢 ابراهیم همین طور که پشت فرمان نشسته بود، نان و کباب را از من گرفت و با دست دیگر از شیشه ماشین به بیرون پرت کرد! بعد هم گفت: من با بسیجی ها نان و سیب زمینی خوردم. بگذار این غذا را حیوانات بیابان بخورند.
⚡چیزی نگفتم ، ابراهیم چند لحظه بعد گفت: تمام ما بسیجی هستیم، وای به روزی که غذای بسیجی و فرمانده تفاوت داشته باشد، آن موقع کار مشکل می شود.
🌷 #شهید_ابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
7.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به شهدای عزیز
کلیپ کامل همخوانی دسته جمعی شهدا با مهدی رسولی با هوش مصنوعی...
یه عده پای حق که میرسه فراری و
یه عده پای حق که میرسه فدایی ان...
6.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞سخنان صریح حجت الاسلام عالی در مراسم شب تاسوعای بیت رهبری
⏺نباید دلسرد و ناامید بشویم و فکر کنیم که همه چیز از دست رفته؛ حتی با وجود برخی مسئولان فاسد و ناکارآمد، درکنار تمام این فسادها و کشفحجابها...
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🕊دوستانش میگفتند: وقتی میخواست برود کربلا یک چفیه می انداخت روی صورتش تا نامحرمی را نبیند. می گفت نگاه حرام راه شهادت را می بندد.
بعد از شهادتش یک دفترچه یادداشت از او به دستم رسید که برنامه هایش در نجف را در آن نوشته بود: در فلان ساعت باید فلان ذکر را بگوید یا در ساعتی دیگر نماز جعفر طیار را بخواند.
یادم است همیشه میگفت که وقتی بچه بوده یکی از خاله هایم را اذیت کرده و باید حلالیت بگیرد، وقتی به خاله ام ماجرا را گفتم که حلالیت بگیریم او چیزی به یاد نداشت.
خدا رحمتش کند خیلی حواسش بود که کسی از او ناراضی نباشد.
شهید مدافع حرم🕊🌹
#محمدهادی_ذوالفقاری
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
خوب به این روایت نبوی دقت کنیم.
به درد بی درمان دچار می شود، کسی که....
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63