eitaa logo
نشر شهید هادی
18.5هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
1.5هزار ویدیو
16 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مقاومــت
💐محل کشف پیکر شهید مدافع حرم مهندس سید میلاد مصطفوی. ✅از خدا خواسته بود گمنام بماند اما پس از مدتی به خواب فرمانده اش آمد و محل دفن پیکرش را گفت!! او اشاره کرد: پدرم هر روز برای پیدا شدن من، توسل به حضرت زهرا داشته و خانم به من فرمودند برگرد... 📚برگرفته از کتاب مهمان شام. اثر گروه شهید هادی تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
6⃣5⃣ 📚مهمان شام. خاطرات شهید مدافع حرم مهندس سیدمیلاد مصطفوی. (ابراهیم هادی نسل جدید) 📖اثر گروه شهید هادی. ۱۹۲ صفحه مصور. ۱۸۰۰۰ تومان چاپ اول بهار ۱۳۹۶ چاپ چهارم ۱۳۹۹ ✅خاطرات اثرگذار و زیبا @pkhadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از پخش کتاب هادی
5⃣5⃣ 📚ابوطاها زندگینامه و خاطرات شهید مدافع حرم مجید صانعی 📖اثر گروه شهید هادی ۱۲۰صفحه مصور. ۱۲۰۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۹ 💐از ارادتمندان شهید ابراهیم هادی که خاطرات زیبایی دارد. @pkhadi
👆 ارتباط با شهدا دو طرفه است. اگر ما با ان ها باشیم شهدا نیز با ما خواهند بود. مجید صانعی عاشق شهدا بود. مربی ورزش بود. ورزشکاران را با اخلاق ابراهیم هادی تربیت می‌کرد. کتاب سلام بر ابراهیم را میخرید و به ان ها هدیه میداد. در میدان های ورزشی اخلاقی مانند ابراهیم داشت. 💐 او رفت و از سوریه به شهدا پیوست... یک خانم در شهر دیگری در عالم رویا او را دید که گفت: فقط از ابراهیم نخواهید که در مشکلات شما را یاری کند. از ما هم بخواهید که ... 📙ابوطاها سال ۹۹توسط نشر هادی منتشر شد
دیدار سردار دلها شهید حاج قاسم عزیز از خانواده شهید صانعی در همدان ✅تصویر شهید در دست حاج قاسم طاها فرزند شهید در کنار حاجی تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
مثل شهدا باشیم...
.[ ]. ✅در عملیات فتح المبین، ابراهیم و گردان همراه با او، قصد داشتند از رو به رو به مقر توپخانه عراق حمله کنند. اما آن شب در بیابان گم شدند! شاید ابراهیم خیلی از این ماجرا ناراحت شد. او مسئول اطلاعات بود و دوست داشت راه را سریع پیدا کند و از همان مسیر به دشمن هجوم برد، اما خدا تقدیر دیگری داشت! آنها در بیابان گم شدند و پس از توسل،. راه را پیدا کردند و از پشت، به مقر دشمن حمله کردند و با کمترین تلفات، توپخانه دشمن را گرفتند. آنجا فهمیدند که اگر از مسیر اصلی آمده بودند، با سنگر ها و صد ها نیروی آماده دشمن رو به رو می شدند و تلفات سنگین می‌دادند و معلوم نبود چه سر نوشتی خواهند داشت. اما این آیه، امید بخش مسیر زندگی است. اهل قرآن هیچکدام از ناملایمات زندگی برایشان سخت نیست. زیرا می دانند که شاید خیرشان در همان مشکلات است. خداوند می فرماید : كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ ۗ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ:جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد. در حالی که برایتان نا خوشایند است. چه بسا چیزی را دوست نداشته باشید، حال آن که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید، حال آن که شرّ شما در آن است. و خدا می داند، و شما نمی‌دانید. (بقره/216) 🌷تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
"شنــــود" کاری جدید از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم. چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام داده ام، تمام آن ها را پوچ کرده بود. در آن لحظات و در حضور ملک المومت تنها از خدا خواستم مرا برگرداند تا بتو‌انم کار هایم را با نیت الهی انجام دم. مانند کسی که نفس خود را برای دقایقی زیر آب حبس کرده باشد و یکباره به سطح آب بیاید، یکدفعه دادم زدم و با صدای بلند نفس کشیدم. نگاهی به اطراف کردم و با چشمم دنبال حضرت ملکوت الموت می گشتم. ناگهان سرم را به سمت همسرم بردم و گفتم: الان عزرائیل اینجا بود و وارد اتاق کناری شد. صدای ناله و شیون از اتاق بغل بلند شد. برانکاردی همراه یک مرده از آن بیرون آورده شد، همسرم گفت: تو از کجا می دانستی؟!.... تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
┄┅══✼🏮✼══┅┄ 🗯مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم می گفت:تربیت کردن به صورت غیر مستقیم بود. مثلاً هر بار که با هم بودیم و یک فقیر می دید، پول را به من می داد تا به فقیر بدهم این طوری خودش گرفتار ریا نمی شد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد. 🍔یادم هست ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت. اما هر جایی برای ساندویچ نمی رفت. یک ساندویچ فروشی در ۱۷ شهریور بود که به فروشنده اش آقا شیخ می گفتند آدم مقدس و مسجدی بود. ابراهیم همیشه پیش او می رفت. حساب دفتری پیش او داشت. می دانست توی الویه، کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده می کند. ابراهیم سوسیس و همبرگر و … هرگز استفاده نمی کرد. این گونه به ما درس تربیتی می داد که هر چیزی نخوریم و هر جایی برای غذا نرویم. ✨می دانست که این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. برای همین آنجا می رفت. چرا که قرآن دستور می دهد: انسان به غذایی که می خورد توجه داشته باشد. تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
شاید بسیاری از خوبان تهران، روز قیامت پشت سر شهید هادی وارد بهشت شوند... تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
هدایت شده از پخش کتاب هادی
5⃣1⃣ 📚کبوتران حرم. چهل روایت از ارادت شهدا به آقا امام رضاع 📖اثر گروه شهید هادی ویرایش جدید 📙۱۴۴ صفحه پالتویی مصور ۱۴۰۰۰تومن چاپ اول ۱۳۹۲ چاپ یازدهم ۱۳۹۹ @pkhadi
👆رضا نوجوانی بود که از همدان راهی جبهه شده بود. یتیم بزرگ شده و هیچکس را نداشت. بعد از عملیات فتح المبین مبلغی را به عنوان حقوق یا پول تو جیبی به رزمندگان پرداخت کردند. رضا گفت: من رفتم. گفتم: کجا؟! گفت: یک عمره عاشق زیارت امام رضا هستم اما شرایط نداشتم. الان دارم میرم مشهد... ✅گفتم: رضا یک عملیات دیگه در پیش داریم. اگه بری به عملیات نمیرسی. کمی فکر کرد و گفت: باشه بعد از اون عملیات میرم. رضا ماند و در عملیات آزادی خرمشهر شهید شد و داغ زیارت آقا بر دلش ماند. 💐شهدای همدان را از اهواز با یک هواپیما منتقل کردند. ما هم برای تشییع رضا رفتیم همدان اما... خبری از پیکر رضا نبود!! ✅روز بعد از مشهد تماس گرفتند و گفتند: پیکر شهیدی به نام رضا سلیمانی اشتباهی به مشهد آمده و پس از تشییع، در حرم طواف داده شده. امروز به همدان ارسال میشود. ماجرا را فهمیدم. امام مهربان ما هم دلش برای این نوجوان عاشق تنگ شده بود. 📚برگرفته از کتاب کبوتران حرم. اثر گروه شهید هادی 📙در این کتاب خاطرات حداقل ۱۵ شهید که ماجرایی اینگونه دارند بیان شده... تنها کانال رسمی گروه و نشر شهید هادی👇 @nashrhadi
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📚دروازه دانش... کتاب خوب یکی از بهترین ابزارهای کمال بشری است. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از مقاومــت
زرنگی در بندگی خداست... مسافران برزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از مقاومــت
امام رئوف زمانی که عزرائیل را دیدم و تمام اعمالم در مقابلم قرار گرفت، لحظه ای مقابلم نمایان شد که در حرم امام رضا ایستاده بودم و در دل می گفتم: یا امام رضا دوست دارم در زندگی شما برایم تصمیم بگیرید. دوست دارم بنده ای از بندگان خدا باشم. این دعا ها و این مطالب بسیاری از گره های زندگی مرا باز می کرد ... 📗شنود. اثر گروه شهید هادی ‌‌◻️ مسافــران بــرزخ https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
دࢪاین هوای بهارۍ، شـدم دوبارھ هوایے بھار میرسد، اما... بهار من! ٺو ڪجایی؟ [قاسم صرافان]
┄┅══✼🥀✼══┅┄ با خــــدا قهـــــرم! 😳 🍃یک بار حرف از و اهمیت به بود ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم. شب اول، بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از خدا نماز نخواندم و خوابیدم. 🏠به محض اینکه خوابم برد، در پدرم را دیدم! درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد. روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم. نگاه پدرم حرف های زیادی داشت! هنوز نماز قضا نشده بود. بلند شدم، گرفتم و نمازم را خواندم. 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
مثل ابراهیم باشیم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐همخوانی زیبای دعای فرج توسط شهید ابراهیم هادی و دیگر شهدا... 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
هدایت شده از پخش کتاب هادی
4⃣2⃣ 📚وصال. چهل داستان از ارادت شهدا به مولایشان صاحب الزمان عجل الله 📖اثر گروه شهید هادی ویرایش جدید ۱۴۴صفحه مصور. ۱۴۰۰۰ تومان چاپ اول ۱۳۹۱ چاپ هشتم ۱۳۹۹ پالتویی @pkhadi
شاگرد اخلاق آیت الله خوشوقت بود. یک بار به حاج آقا گفت: 🔷"ذکری به من یاد بدهید که من شهید شوم." حاج آقا گفته بود الان فقط وظیفه شما این است که آنجا(سایت نطنز) خدمت کنید. خدمت شما در آنجا آقا امام زمان (عج) را نزدیک می کند. 🔷در کار خیلی اذیت می شد. کارش زیاد بود. کمتر به خانه می آمد اما به خاطر خدا تحمل می کرد. او در لیست ترور منافقین و صهیونیست ها بود. یک روز صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است! گفتم: "چه شده؟!" نمی گفت اصرار کردم. حال عجیبی داشت. بعد هم گفت: 🔷" در خواب (عج) را دیدم. امام به من فرمودند: من از شما راضی ام." 🌹 📘برگرفته از کتاب وصال اثر گروه فرهنگی شهید هادی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
از همان سن کودکی و نوجوانی علاقه خاصی به امام زمان(عج) داشت. می گفت: من دوست دارم امام زمانم (عج ) از من راضی باشد. نماز امام زمان(عج) را همیشه می خواند. صورت امیر را زنبور نیش زده بود. به حالت بدی متورم شده بود، اما اصرار داشت در مراسم تشییع شهید نوژه شرکت کند. وقتی از مراسم برگشت دیدم جای نیش زنبور خوب شده است. ازش پرسیدم چه شده: گفت: وقتی تابوت شهید نوژه تشییع می شد مردی نورانی را دیدم که سوار بر اسب در میان جمعیت بود. آن آقا شمشیری بر کمرش بود و روی شمشیرش نوشته بود: یا مهدی-عج، یکباره امام به سراغم آمدند و پرسیدند: «صورتت چرا ورم کرده؟» بعد آقا دستی به صورتم کشید و گفت خوب می شود. باورش برای خیلی ها سخت بود. اما نشانه ای که نشان از بهبودی امیر بود مرا به تعجب وا داشت. من حرف امیر را باور کردم. من که پدرش بودم از او گناهی ندیدم. بارها[او را] در حال خواندن نماز امام زمان(عج) دیده بودم. برای کسی از این ماجرا چیزی نگفتم چون باورش سخت بود. 💐شهید امیر امیرگان در سال 1366 به شهادت رسید. همه بدنش سوخته بود. ولی تعجب کردم. فقط گونه سمت راست صورت امیر همان جایی که آقا دست کشیده اند سالم مانده بود؛ حالا مطمئن شدم که فرزند پاک و مؤمن من در نوجوانی به خدمت امام-زمان-عج مشرف شده است. 📚برگرفته از کتاب وصال. اثر گروه شهید هادی 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
┄┅┅┅┅❀☘🌸☘❀┅┅┅┅┄ 💎روز نيمه شعبان بود كه ابراهيم وارد مقر شد، از نيمه شب خبری از ابراهيم نبود. حالا هم كه آمده يك اسير عراقی را با خودش آورده . پرسيدم: "آقا ابرام چی شده، اين اسيركجا بوده؟"  🏔 گفت: "نصف شب رفته بودم تو جاده‌های منتهي به ارتفاعات، ميون مسير مخفی شده بودم و به تردد خودروهای عراقی دقت می‌كردم، وقتی جاده خلوت شد يك جيپ عراقي رو ديدم كه با يه سرنشين به سمت من می‌اومد. سريع وسط جاده رفتم و افسر عراقی رو اسير گرفتم و از مسير كوه با خودم آوردم".   ⚡ بین راه با خودم فكر مي‌كردم و گفتم:" اين هم هديه‌ ما برای امام زمان (عج) "ولی بعد، از حرف خودم پشيمان شدم و گفتم:"ما كجا و هديه برای امام زمان کجا؟! 📚سلام بر ابراهیم۱ 📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63