eitaa logo
نشر شهید هادی
19هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.8هزار ویدیو
17 فایل
کانال رسمی انتشارات و گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی جهت معرفی آثار و... تبلیغ و تبادل نداریم دفتر نشر جهت خرید کتاب ۰۲۱۳۶۳۰۶۱۹۱ (۹صبح تا ۵عصر) ارتباط با مدیر مجموعه ۰۹۱۲۷۷۶۱۶۴۱ @nashre_hadi
مشاهده در ایتا
دانلود
برای آنها که از آزادی و امنیت رضاخانی، بدون سند معتبر افسانه سرایی می کنند. ✅گرفتن پروانه مسافرت برای انجام مسافرت های داخلی را باید یکی از عجیب ترین عجایب دوران دیکتاتوری رضاخان به شمار آورد. مردم مجبور بودند برای انجام مسافرتهای داخل کشور از اداره شهربانی مجوز دریافت کنند. در یکی از اسناد اداره شهربانی که مربوط به بعد از سقوط حکومت رضاخان و لغو این پروانه عجیب است می خوانیم: 🔹«برای رفاه حال عامه از امروز گرفتن پروانه مسافرت از طرف اداره کل شهربانی ملغی شده است و مردم می توانند بدون پروانه در داخله کشور مسافرت نمایند. پاسهای جاده های اطراف شهر نیز که برای بازرسی پروانه مسافرین تاسیس شده بود از امروز برچیده شد» (همچنین بد نیست بدانیم در دوران رضا خان، حتی خرید و استفاده از رادیو احتیاج به مجوز شهربانی داشت!) 📙روحت شاد مباد. خاطراتی از رضا و محمدرضا پهلوی. اثر گروه شهید هادی برگرفته از روزنامه ایران، شماره ۶۶۸۳، چهارم‌ مهرماه۱۳۲۰ چند روز پس از برکناری رضاخان https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام بر دوستان شهید هادی گفته بودید اگر تجربه ای در مورد شراب و... دارید بفرستید. من هم تجربه تلخی در این زمینه دارم
تجربه تلخ ای کاش به جای این همه درس‌های مختلف در دبیرستان، درس زندگی به ما می‌آموختند. ای کاش به جای اینکه این همه به دنبال x و y بگردیم، دنبال زندگی صحیح می‌گشتیم. گویی در مدرسه ما را برای دانشگاه تربیت کردند، نه برای زندگی. من دختری بودم درس خوان در خانواده‌ای نسبتاً مذهبی که با پایان دبیرستان خواستگارهایی به خانه ما آمدند. کسی با من در مورد ملاک همسر آینده صحبت نکرد. آن زمان هم در کتاب‌های دبیرستان ما چیزی در این رابطه نبود. با اینکه خواستگار مذهبی و مسجدی داشتم و خانواده خیلی او را تایید کردند، اما برخلاف نظر آن‌ها به خوش تیپ‌ترین خواستگارم جواب مثبت دادم، غافل از اینکه خیلی مسائل دینی برایش مهم نیست. چیز زیادی از زندگی نگذشت که فهمیدم، زیبایی او همانطور که به چشم من آمده بود به چشم دیگران هم آمده! لذا از همان اول زندگی ترس از دست دادن همسرم را داشتم. سعی می‌کردم حتی با کارهای اشتباهش همراهی کنم، از طرفی چون خانواده ما خیلی با او موافق نبودند نمی توانستم از مشکلاتم حرفی بزنم. درست از همان ماه‌های اول زندگی متوجه شدم که اهل الکل است اما خیلی کم مصرف می کرد و می گفت برای سلامتی استفاده می کند. من واقعاً نمی‌دانستم که شراب، نجس و حرام است، از وقتی خودم را شناخته بودم درگیر درس بودم و چیز زیادی در این زمینه نشنیدم. یادمه آنقدر به من اصرار کرد تا من هم خیلی کم مصرف کردم! هنوز یکسال از زندگی ما نگذشته بود که رفته رفته مصرف او زیاد شد. بعضی شبها مست می‌شد و تا صبح چرت و پرت می‌گفت. حتی در همان حال، خیلی بی‌پروا اسم دوست دخترانش را می‌آورد. وقتی صبح به او می‌گفتم فلان دختر کیست؟ می‌گفت خودش اومد اینجا؟ تو از کجا می‌شناسیش؟ برایش می‌گفتم که دیشب در حین مستی از او حرف می‌زدی و باورش نمی‌شد. با خنده می‌گفت دیگه چه گفتم؟ نماز و روزه و اعمال دینی که اوایل ازدواج از او می دیدم، به طور کامل کنار گذاشته شد. کم کم رفقایی پیدا کرد که با هم مشغول مستی بودند. حضورش در خانه کمرنگ شد و هفته ای دو سه شب با رفقایش مست می‌کردند. کمتر سر کار می رفت و دیگر خرجی نمی‌داد. جرات نداشتم به خانواده خودم حرفی بزنم. التماسش می‌کردم تا ترک کند اما نمی‌شد یعنی نمی‌توانست، حسابی معتاد الکل شده بود. یک بار به من التماس کرد بیا این بار بیشتر مصرف کن بین چه حالی به انسان می‌دهد. آنقدر گفت تا من هم یک شب را در حال مستی گذراندم! روز بعد به من پول داد وگفت امشب شام خوبی درست کن، رفقایم مهمان من هستند. شام آماده شد و دو سه نفر از رفقایش با تعداد زیادی بطری مشروب که در یک کارتن جاسازی کرده بودند آمدند. من جلو نرفتم و در آشپزخانه بودم. بعد از شام ظرف‌ها را آورد و ساعتی بعد مشغول میگساری شدند. پشت سر هم بطری‌ها بود که خالی می‌شد و من می‌ترسیدم. هرگز به جمع آن‌ها نرفتم. چادر رنگی روی سرم بود و داشتم ظرف‌ها را در آشپزخانه جابجا می‌کردم، نگاهی به سالن انداختم، آخر شب بود و سه نفر از آنها از جمله شوهرم در مستی از هوش رفته بودند. فقط یک نفر از رفقای شوهرم هنوز هوشیار بود، همینطور که مشغول کار بودم یک دفعه دیدم رفیق شوهرم وارد آشپزخانه شد. او نگاهی به من انداخت و همینطور با حالتی خاص از زیبایی من تعریف کرد و گفت هرچه بخواهی به تو می‌دهم، من پولدارم. بیا... نمی‌دانید چقدر ترسیده بودم، فقط توانستم به داخل اتاق خواب فرار کنم و در را از پشت قفل کنم. ساعت‌ها به من التماس می‌کرد و من از ترس می لرزیدم و شوهر بی‌غیرت من، مست افتاده بود. فردا صبح وقتی برای شوهرم تعریف کردم که چه شده، عین خیالش نبود و از خانه بیرون رفت. همان روز با گریه به خانه پدرم رفتم. تمام تلاش ها برای ترک دادن همسرم بی فایده بود و مدتی بعد از همسرم جدا شدم.
▪️ حتی ۴۰هزار کشته از زن و مرد و پیر و جوان، در ۱۰ ماه هم منجر به حذف اسرائیل از بازی‌های المپیک نشد! در آغاز جنگ، روسیه به بیمارستان‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس و کلیساهای اوکراین حمله نکرد، اما از بازی‌های المپیک حذف شد! این است استاندارد دوگانه باغ‌وحشی که از دنیا ساخته‌اند! https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
-پلاڪش را برای ما جا گذاشت تا روزی بدانیـم از جنس ما بود. هویتش خاکے بود، اما دلش را به آسمان زد... 🤍
✨هر روز سعی کنید یک کاری برای امام زمانتان انجام دهید که شب وقتی می‌خواهید بخوابید بگویید؛آقا جان من این کار را برای شما انجام دادم ولو شده یک صلوات بفرستی. آقا شکورند،با محبتند،دستتان را می گیرند. ولو یک صلوات،یک صدقه،یک دعا برای فرج... میتوانی دیگران را به یاد عجل الله بیندازی. هرچه از دستت برمی آید و از عهده ات ساخته است.🌱 |حجت‌الاسلام قرهی| جهت تعجیل در امر فرج صلوات به عشق نشر دهید
12.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سخنرانی کوتاه/ برکت روضه‌های خانگی حجت الاسلام دکتر
بین الطلوعین ظهور.mp3
1.61M
🎙 ✍ دستور العملی برای رفع دلتنگی ⬅️ هر چقدر با قرآن انس داشته باشی، همان میزان با امام زمانت نیز انس خواهی داشت. 📌برگرفته از جلسات "بین الطلوعین ظهور" 🎙️@Aminikhaah_Media
سه‌سالی که تولیت حرم بودند، اگر از ایشان می‌پرسیدی کدام منطقه‌ی مشهد منزل دارید، می‌گفت: «باب الجواد، سرای ایران.» مسئولین بارها با اصرار خواستند تا برای ایشان خانه‌ی مناسبی تهیه کنند؛ اما هیچ جوره حریفش نشدند. ساکن یکی از سوئیت‌های کوچک طبقه ششم ساختمانی اداری که متعلق به آستان بود، شد. به قدر چندتا ساک هم از منزل تهران وسایل ضروری آورد، تا آخر شب‌ها که کارش توی آستان تمام می‌شود و می‌رود خانه، امکانات مختصری باشد. 📙رئیسی روحانی بود. اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🟣 تجربه‌گری که در برزخ بخاطر یک لُپ کشیدن باید صد سال صبر می‌کرد! 🔸یکی از مواردی که در تجربه نزدیک به مرگ و در مرور اعمالم مشاهده کردم مربوط به فرزند یکی از بستگانم بود. این فامیل برای ناهار به منزل ما آمده بودند. او دختری شش ماهه داشت که خیلی تپل بود. این بچه در اتاق آقایان خوابیده بود. چند دقیقه بعد بیدار شد و شروع به غر زدن کرد. پدرش هم بیرون رفته بود. می‌خواستم مادرش را خبر کنم تا بچه را ببرد. با خودم گفتم بگذار لپ بچه را بکشم، خیلی صورت گرد و لپ آویزان و با مزه‌ای داشت. لپ بچه را کشدم ولی کمی بیش از حد فشار دادم و صورتش سرخ شد و شدید گریه کرد. مادرش آمد و بچه را با خود برد. این صحنه و این ماجرا در مرور زندگی به من نشان داده شد و گفتند: چرا این کار را کردی؟ اگر شما را حلال نکند باید بمانی تا به برزخ بیاید و از او رضایت بگیری. با تعجب پرسیدم این دختر خانم الان هفت ساله است کی به برزخ می‌آید؟ خیلی عجیب بود، گفتند این دختر بالای صد سال عمر میکند! 📗کتاب نسیمی از ملکوت نشر شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
سلام مولای مهربانم چه‌انتظارعجیبی!چه‌انتظارعجیبی!؟ تو‌بین‌منتظران‌هم،عزیزمن‌چه‌غریبی🖤 .یا صاحب الزمان عجل الله 💚 تو بيا عزيز زهرا که تو سيد جهاني که تو هم بهار مردم که تو هم بهار جاني تو بيا که چشم مردم به ره عنايت توست که تو هم طبيب دلها که تو نور دیدگانی اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🟠 قرآنی که برای اموات غیر مومن و ظالم خوانده می‌شود، مایه عذاب می‌شود! 🔻یکی از سلطان های مصر وقتی که از دنیا رفت، از طرف حکومت یک قاری قرآن با حقوق عالی برایش قرار دادند و او بر سر مزار سلطان سرگرم قرائت قرآن شد. روزی خبر آوردند که قاری ناپدید شده! به دنبالش رفتند. شروع به تحقیق کردند تا بالأخره او را پیدا کردند و پرسیدند چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد بگوید، فقط می‌گفت: استعفا می‌دهم. گفتند اگر حقوقت کم است دو برابر می‌دهیم. گفت اگر چند برابر هم بدهید حاضر نیستم بپذیریم. بالاخره گفتند دست از تو بر نمی‌داریم تا علت را بگویی. گفت چند شب قبل نفهمیدم خوابم یا بیدار که صاحب قبر به من حمله کرد و دست به یقه شد که چرا بر سر قبر من قرآن می‌خوانی؟ گفتم مرا این جا آورده‌اند که قرآن برای تو بخوانم بلکه ثوابی به تو برسد. داد زد و گفت: «هر آیه ای که تو میخوانی آتشی بر آتش من افزوده میشود. به من میگویند می‌شنوی؟ چرا در دنیا به آن عمل نکردی؟! لذا مرا معاف دارید که من دیگر جرأت نمی کنم بر سر قبرش قرآن بخوانم. 📗کتاب بازگشت.‌ اثر گروه شهید هادی https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63