فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا باید به جوانها اعتماد کرد؟!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت ۲۲مرداد، روز جهانی #جوانان
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
خیلی از دوستان و همراهان کانال، تقاضا داشتند که مطالب جدیدی که از تجربه گران نزدیک به مرگ می شنویم را در کانال بارگذاری کنیم.
یکی از عجیب ترین این تجربیات، جوانی از سیستان بود که در موضوع ربا تجربه داشت.
در آیات قرآن، ربا به منزله جنگ با خداوند متعال معرفی شده.
حتی شنیدم که برخی از بزرگان می گویند برای اینکه گرفتار شبهه ربا نشوید، به هیچ وجه به وام های بانکی که سود دارند نزدیک نشوید. یا حتی از حساب های کوتاه و بلند مدت استفاده نکنید.
آیت الله جوادی آملی عامل بسیاری از مشکلات را بانکداری ربوی در کشور می داند. اما شنیدن ماجرای این دوست عزیز خالی از لطف نیست.
من در خانوادهای مذهبی و شیعه، در یکی از شهرهای سنی نشین شرق کشور به دنیا آمدم. از کودکی مهر اباعبدالله در دلم بود و نام هر دو پسرم را از نامهای ایشان انتخاب کردم. در همان شهر مشغول فعالیت و کارمند دولت شدم.
دلخوشی من و خانواده ام، سفر اربعین بود. با ماشین پراید، مسیر طولانی را طی میکردیم تا به مرز برسیم. تا اینکه سال قبل به این نتیجه رسیدیم که این ماشین دیگر به درد سفر نمی خورد.
لذا پیگیری کردم تا ماشین را عوض کنم. مبلغ زیادی نیاز بود.
به دنبال وام رفتم ولی هماهنگ نشد. به پیشنهاد یکی از دوستان تصمیم گرفتم امتیاز وام بخرم.
من اصلاً فکر نمیکردم خرید و فروش امتیاز وام اشکال داشته باشد و نمی دانستم، بنا به نظر بسیاری از علما، سودی که بابت وام دریافت میشود شبهه ربا را ایجاد میکند.
ابتدا امتیاز وام ازدواج یک نفر را خریدم و برخی مشکلات را برطرف کردم. برای دومین وام اقدام کردم تا ماشین را عوض کنم.
تمام کارها انجام شد و پرونده من به مرحله نهایی رسید. باز می گویم اصلاً فکر نمیکردم این کار اشکال داشته باشد. با خودم میگفتم دو طرف راضی هستند و...
شبی که کار وام انجام شد به خانه آمدم، بچهها خوابیده بودند، بعد از شام، من هنوز بیدار بودم و چشمانم باز بود که آن تجربه عجیب برایم پیش آمد. (گریه شدید راوی)
پرونده وام در دستم بود، اما احساس کردم در کاخ یزید و در میان دشمنان اهل بیت ایستادهام!
یک سینی گرد بزرگ را به دست من دادند. پارچه ای روی آن بود. احساس کردم داخل آن غذاست. همان لحظه صداهایی شنیدم. از اطراف آن محل، صدای یک دختر بچه می آمد که پدرش را صدا میزد!!
با خودم فکر کردم لابد این سینی غذا برای آن بچه است. حرکت کردم و رفتم و این سینی را به سمت صدا بردم.
یکباره در پشت آن کاخ، وارد یک خرابه شدم.(گریه شدید راوی) مردی قوی هیکل سینی را از من گرفت و آنچه داخل آن بود را به سمت بچه انداخت.
با دیدن این صحنه من فقط داد زدم: یا حسین.
زانوانم سست شد، نزدیک بود جان بدهم.
آنچه میدیدم باور کردنی نبود. من خرابه شام را با تمام جزئیات مشاهده کردم!
دو نفر پشت سر من بودند که آنها را نمیدیدم. اولی گفت او را برگردانیم، الان از دنیا میرود.
دیگری گفت: بگذار عاقبت کارش را ببیند و بداند اگر ادامه دهد چه بلایی سرش میآید...
آن شب در حالی که بیدار بودم، بی اختیار داد می زدم و با فریادهای یا حسین، تمام اهل خانه را بیدار کردم.
ادامه دارد...
نمیدانید آن شب بر من چه گذشت. اصلاً شرایط عادی نداشتم. فقط میخواستم گریه کنم. یعنی من چه عمل اشتباهی انجام داده بودم که در صف دشمنان امام حسین علیه السلام قرار گرفتم؟!
من که اینقدر ادعا داشتم عاشق مولا هستم و...
همان شب وقتی حالم بهتر شد، با یکی از دوستان روحانی تماس گرفتم و ماجرا را گفتم.
پرسید امروز چه کار کردی؟
قضیه وام را برایش توضیح دادم.
گفت: اشکال کار همین جاست. این مدل وام ها شبهه ربا دارد. حتی خرید و فروش وامهایی که برای ازدواج یا فرزندآوری است، بنا به نظر بسیاری از علما اشکال دارد.
خیلی تعجب کردم. گفتم همین فردا پرونده ام را باطل میکنم.
پس از چند ساعت که حالم بهتر شد، به خواب رفتم. نزدیک اذان صبح خودم را در محلی دیدم که بیشتر دوستان مومن من آنجا حضور داشتند.
یکباره احساس کردم آقا امام زمان عج در میان دوستان من هستند!
من ادعا داشتم که خیلی عاشق امام زمان عج الله هستم، اما آنجا خیلی بیتوجه به ایشان، میخواستم از آن جمع خارج شوم! گویی برایم مهم نبود که عمری به دنبال آقا بوده ام!
اما آقا متوجه من شدند و گفتند: فلانی کجا میروی؟
گفتم: میروم پول نزول کنم. (البته باورم نمیشود این حرف را زده باشم ولی گفتم!)
آقا فرمودند: نرو، وام قبلی را هم ما واسطه شدیم و بخشیده شدید. اما دیگر نرو.
بعد آقا به جوانی که در کنارش بود اشاره کرد و گفت: برو راضیش کن تا برگردد.
من می خواستم بروم که این جوان به سمت من آمد. چهره جذاب و نورانی او را قبلاً هم دیده بودم. هرچه جلوتر آمد مطمئن شدم خودش است. ابراهیم بود. شهید ابراهیم هادی.
وقتی به من نزدیک شد، از خواب پریدم. گریه امان من را بریده بود.
من از فردا دیگر سراغ بانک و اینگونه وامها نرفتم. هیچ حسابی جز حساب قرض الحسنه ندارم.
من یقین دارم فاصله حسینی شدن و یزیدی شدن به اندازه یک لقمه حلال یا حرام است. خدایا ما را کمک کن.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ما مثل بچه ای هستیم که...
امام زمان عج الله غائب نشده، ما هستیم که گم و محجوب شده ایم...
🌷الهم عجل لولیک الفرج
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
بعد از غرق کردن تمدن آمریکا، تازه خواهیم رسید به مرحله جنگ با اسلام سکولار که در اذهان خودیها رسوخ کرده.
پاشنه آشیل اسلام آمریکایی، «امر به معروف و نهی از منکر» است که متاسفانه حتی در جوامع نخبگان انقلابی ما، هنوز فهم نشده.
فرصت زیادی نداریم...
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📸 برای تمام زندانیان دعا کنید
بخصوص زندانیان مجازی
فرض کنید کسی را که اصلاً تلویزیون ایران را نمیبیند. در پیامرسانهای ایرانی و کانالهای خبری رسمی هم حضور ندارد. در اجتماعات مردمی هم شرکت نمیکند… فقط سرش توی اینستاگرام و اینترنشنال و بیبیسی است و ایران را از داخل زندانی که برای خودش ساخته مشاهده میکند…او در زندان خودساخته اسیر شده؛ برای آزادیش هم دعا کنید و هم تلاش کنید.
#صیانت_از_زندگی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم زیبا از دعوای دو عراقی بر سر مهمان ایرانی و عاقبت آن را ببینید
ناگهان باز دلم یاد تو افتاد شکست...
#اربعین
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
پنجاه و سومین سالروز جدایی #بحرین از خاک ایران تسلیت باد!
یکی از مواردی که پهلوی پرستان هیچ جوابی برایش ندارند همین جدایی استان چهاردهم، یعنی بحرین
🔹رژیم پهلوی، بحرین و جزایر اطراف را که تا آن زمان به طور رسمی جزئی از خاک ایران بود، «شوهر داد» و این جزیره در ۲۲ مرداد ۱۳۵۰ رسما از ایران جدا شد!
🔸یک روز بعد، شاه این استقلال را به حاکمان این جزیره تبریک گفت تا نخستین حاکمی در تاریخ باشد که تجزیه کشور خودش را تبریک میگوید!
🗞 منبع: روزنامۀ اطلاعات، ۲۴ مرداد ۱۳۵۰، صفحۀ ۱۷
📙روحت شاد مباد. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 روز تلخ تاریخ معاصر ایران!
🔹 حساب کنید این همه جوان دستهگل در دوران دفاع مقدس خون به خاک ریختند تا وجبی از این سرزمین به دست دشمن نیافتد؛ آن وقت چندسال قبلش کسی که خود را شاه ایران میخواند دودستی منطقه مهم و استراتژیک بحرین را تقدیم انگلستان کرد. جایی از این سرزمین که از وقتی تاریخ به یاد خود میآورد جزو استانهای ۱۴ گانه ایران بود.
🔸 امروز روز تلخ ازدواج اجباری بحرین، دختر ایران است؛ این ویدئو را به مناسبت این واقعه تلخ دوران پهلوی تولید شدهاست؛ تقدیم نگاه شما 🌹
#خیانت
#پهلوی_بدون_روتوش
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
یک شب هزار شب...
جوان ۲۵ سالهای را همراه با مامور به دادسرا آوردند. ظاهرش به خلافکارها نمیخورد. با او صحبت کردم. میگفت دانشجو هستم گفتم اینجا چه میکنی؟ چرا با دستبند؟
میخواست حرف بزند اما گریه امانش نداد. مامور همراه او پروندهاش را به من داد. گفتم بگو چی شده؟
گفت هفته قبل مراسم عروسی دعوت بودیم. من با ماشین خودم آمدم. پدر و مادر و برادرم، جدا با ماشین خودشان.
ما جوانها آخر مراسم گوشه سالن رفتیم و چند بطری آوردند و مشغول شدیم.
مادرم که فهمیده بود خیلی اصرار داشت جلوی ما را بگیرد اما پدرم می خندید و میگفت: ولشون کن. سخت نگیر، یک شب هزار شب نمیشه. بگذار راحت باشن.
خلاصه آن شب برادر ۱۵ ساله من هم برای اولین بار به جمع ما اضافه شد.
وقتی مجلس تمام شد، من مست مست بودم. سوار ماشین شدیم برادر هم به دنبال من آمد و جلوی ماشین من نشست.
توی اتوبان به دنبال ماشین عروس کورس گذاشتیم گاهی پدرم کنار ماشین من میآمد و بوق میزد و میگفت: چیکار می کنی، یواشتر.
برادرم خیلی ترسیده بود، اما من همینطور لایی میکشیدم و گاز میدادم. باز پدرم خودش را به ما رساند و بوق می زد و داد میزد... من تو حال خودم نبودم.
فقط یادمه برادرم آخرین حرفی که زد گفت: داداش، مامان ناراحته یواش برو.
من میخواستم از لابلای ماشینها سبقت بگیرم که یکباره ماشین به سمت راست منحرف شدم و محکم به ماشین لاین کندرو برخورد کردم و چپ کردم.
اتوبان بسته شد. من تو همان حال مستی بودم اما کمربند بسته بودم. مردم کمک کردند تا بیرون آمدم. وقتی به اطراف نگاه کردم تازه فهمیدم که زدم به ماشین بابام!
درب سمت راننده کامل فرو رفته بود. همه تلاش میکردند پدرم را از ماشین بیرون بکشند و نجات دهند. مادرم همینطور خودش را میزد و گریه میکرد. وسط اتوبان اوضاعی شده بود.
برادرم را هم بیرون آوردند. چون کمربند نبسته بود به شدت آسیب دیده بود.
خلاصه، پدرم اون شب از دنیا رفت و برادرم به خاطر شدت آسیب دیدگی در بیمارستان بستری است.
پرونده را باز کردم. گزارش بیمارستان را خواندم. پدرش که در دم فوت کرده بود و برادرش به خاطر آسیب به کمر، قطع نخاع شده و حتی در گزارش نوشته بود: کنترل ادرار را از دست داده و تا پایان عمر باید روی صندلی چرخدار باشد!
حالا فهمیدم یک شب هزار شب نمیشه، بلکه یک شب میتونه یک زندگی و خانواده رو نابود کنه.
📙برگرفته از کتاب در دست چاپ در همین موضوع
📚همراه باشید با تنها کانال گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
نشر شهید هادی
من در خانوادهای مذهبی و شیعه، در یکی از شهرهای سنی نشین شرق کشور به دنیا آمدم. از کودکی مهر اباعبدا
سلام بر دوستان
ممکن است برای برخی در مورد خرید و فروش وام و مسائل اینگونه سوال ایجاد شود.
باید گفت انتقال برخی از وام ها به دیگران اشکالی ندارد و در مورد وام ازدواج و فرزند آوری بحث فرق می کند. در اینجا استفتا انجام شده را می نویسیم:
سوال
شخصی پیشنهاد خرید وام ازدواجی که به او تعلق گرفته را به من داده است، آیا اشکال شرعی ندارد؟(مرجع مقام معظم رهبری)
خرید و فروش وام ازدواج غیر قانونی است و صراحتا این موضوع از سوی بانک مرکزی تائید شده است.
این وام با استفاده از منابع مردمی و ملی به امر خِیر ازدواج اختصاص پیدا کرده است.
بودجه وام ازدواج از طریق افراد خیّری که در بانکها سپردههای قرض الحسنه دارند، تامین میشود. همچنین دولت با اختصاص منابع دولتی قصد شکل گیری کانون گرم خانواده را دارد.
بنابراین از نظر شرعی هم قطعا اشکال دارد؛ زیرا خرید و فروش این وام با ربا هیچ فرقی ندارد.
گنده لات
راوی امیر منجر
یادم هست در زورخانه حاج حسن، پیرمردی می آمد و آن بالا در گوشه ای می نشست و ورزش جوان ها را نگاه می کرد.
در آن جمع، ابراهیم هرگاه از در وارد میشد این پیرمرد را حسابی تحویل میگرفت و او را در آغوش می فشرد. گویی دوست صمیمی اش را دیده.
من دقت کردم که ابراهیم، در حین روبوسی، مبلغی را داخل جیب آن پیرمرد می گذاشت.
مدتی از آن ماجرا گذشت. یک روز به او گفتم: ابرهیم، این پیرمرد را از کجا میشناسی؟
جواب درست و حسابی نداد.
یقین داشتم که او به خوبی این پیرمرد را می شناسد. دوباره سوالم را پرسیدم.
مکثی کرد وگفت: او پهلوان عباس... است، یکی از پهلوان های قدیم تهران.
او در جوانی گنده لات بود و کارهای خلاف بسیاری انجام داد، اما حالا سرش به سنگ خورده و دیگر توان قبل را هم ندارد.
من هر بار به زورخانه می رفتم، شاهد برخوردهای دوستانه ابراهیم با این پهلوان بودم.
از طرفی شاهد بودم که برخی دوستان ما به ابراهیم انتقاد می کردند که او در گذشته چنین و چنان بوده، چرا به او کمک می کنی؟
ابراهیم با مهربانی می گفت: در گذشته این طور بوده، الان پشیمان است. خدا پشیمان ها را قبول می کند، چرا ما قبول نکنیم؟!
مدتی گذشت، تا اینکه یک شب متوجه شدم ابراهیم ساعتها با پهلوان عباس خلوت کرده و مشغول صحبت است.
آخر شب وقتی پیش من آمد گفت: این پهلوان عباس دستش خالی است. میخواهد دختر شوهر بدهند، اما نمیتواند جهیزیه تهیه کند. می توانی بی سر و صدا کاری انجام دهی؟
صبح فردا با ابراهیم راهی بازار شدیم. از هر بازاری که می شناختیم کمک گرفتیم.
یک نفر فرش داد. یک نفر ظرف و ظروف و دیگری رخت و لباس. خلاصه جهیزیه خوبی برای دختر پهلوان عباس تهیه شد.
نمیدانید این پیرمرد چقدر خوشحال شد. هربار ابراهیم را می دید از جا بلند می شد و مانند فرزندش او را در آغوش می گرفت و دعایش می کرد.
پهلوان عباس چهل سال پیش پیرمرد بود و به یقین الان زنده نیست، اما ابراهیم کاری کرد که او بنده خوب خدا شد. اهل نماز و مسجد و... او از تمام گذشته اش توبه کرد.
📙داستان جدید، از کتاب دو جلدی سلام بر ابراهیم
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ خیری به ما نمیرسه الا به برکت امام زمان، هیچ شری از ما دفع نمیشه الا به برکت امام... 💔
#امام_زمان
🎙حجت الاسلام کاشانی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔸وارد نماز شد!🔸
من با رهبر انقلاب، در زمان ریاست جمهوری، نماز مغرب و عشاء می خواندم. توی دفترشان دو نفر بودیم. ایشان امام جماعت بود. من هم تنها بودم. دیدم همین که گفت «الله اکبر»، رفت توی نماز! واقعاً #وارد_نماز_شد. من وقتی میگویم واقعاً وارد نماز شد، میفهمم دارم چه می گویم! وارد نماز شدن به این نیست که آدم عبارات و معنا را بفهمد. اینها وارد نماز شدن نیست.
انسان چقدر باید در طول روز دقت کرده باشد که در معاشرتش حتی یک #مظلمه هم پیش نیاید تا بتواند اینطور وارد نماز شود! آنوقت اینهمه مسؤولیتها را هم داشته باشد.
✍ آیت الله حائری شیرازی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چقدر زیارترفتنمان با دستورات امام صادق(ع) شباهت دارد
🔸«مریم جان اربعین ایشالا از پاساژ... کربلا یه عبای عربی خوب میخرم. بچهها میگفتند فودکورتش همبرگرای خوبی داره؛ یادت باشه شام هم اونجا بخوریم.» «مینا یادت نره وسایل چی بیاری»
اینها مکالمۀ ۲ دختر جوان است که قرار است با بسیج دانشگاه راهی پیادهروی اربعین شوند.
🔹فارغ از اینکه برای هر سفری باید لوازم مورد نیاز تهیه شود تا مسافر در سختی نباشد اما باید توجه داشت مقصد سفر اربعین کربلاست. برای آشنایی با ادب زیارت سیدالشهدا(ع) به ۲ روایت از امام صادق(ع) اشاره میکنیم.
🔹امام صادق(ع) فرمودند: هرگاه خواستی به زیارت قبر امام حسین(ع) بروى چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه روزه بگیر؛ سپس به کربلا برو؛ اسباب و اثاثیه خود را در آنجا بگذار؛ به خود روغن نمال؛ سرمه نکش و تا زمانى که در آنجا حضور داری(حتی المقدور)گوشت نخور.
🔹در جایی دیگر امام صادق(ع) فرمودند: ژولیده، آشفته و غبارآلود به زیارت قبر حسین ابن علی(ع) بروید.
#ادب_زیارت
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ به تناسب جوابی که ایران به انتقام از اسراییل میدهد یادی کنیم: از پیش گویی حضرت علی علیه السلام توسط مرحوم دشتی در سال ۸۱ از شرایط ایران در آخرالزمان که سه ساعت بعد از این سخنرانی در یک تصادف رحلت میکنند.
✅ از انقلاب اسلامی تا جنگ ایران و عراق تا فتح عراق تا بریدن سر یهودی ها در قدس مثل مرغ توسط ایرانیان.....
تا دادن پرچم انقلاب به دست امام زمان عج
مرحوم دشتی موسس مرکز تخصصی نهج البلاغه در قم و ترجمه تخصصی نهج البلاغه و سایر خدمات علمی تخصصی علی علیه السلام
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواب برادر شهید تهرانی مقدم در مورد ظهور
خواهران، برادران ظهور نزدیک شده ان شاءالله، باید هر کاری که میتونیم انجام بدیم تا در تعجيل در فرج موثر و شریک باشیم..... داریم غربال میشیم، فتنه ها زیادتر شدن ، وقت زیادی نداریم ....
#شهید_حسن_تهرانی_مقدم
سلام و درود خدا بر شهیدان ❤️
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
این متن رو یکی از دوستان فرستادند. با اینکه منبع و نام خبرنگار ذکر نشده اما واقعیات جامعه به تصویر کشیده شده
✅خبرنگاری آمریکایی مدتی در ایران بود و در اکثر مناطق گزارش های تصویری و مصاحبه ای تهیه کرد. او در مصاحبه ای وضعیت مردم ایران را اینطور شرح داد:
🔹از کشوری( ایران) میایم که ثروتمند است اما مردمش دوست دارند بگویند بدبخت و فقیریم. هرچه تلاش کردم که از وضعیت گرسنه ها و بی خانمانهای آمریکایی و اروپایی بگویم مرا مسخره کردند و میگفتند: مهره نظام ایران هستی!
🔹کشور ایران دارای بالاترین جراحی بینی و عمل زیبایی در دنیا، کشوری با بالاترین مصرف انرژی مساوی با کل اروپا، کشوری با میزان بیشترین سفر و گردش در طول سال. کشوری که با آب آشامیدنی، ماشین و کوچه را می شویند.
🔹کشوری که وقتی مقابل فروشگاه های زنجیره ای ایستاده و نظاره گر بودم، سبد سبد پر از کالا خارج میشدند و فقط نق میزدند و توهین میکردند و می گفتند بدبختیم.
🔹کشوری که در دنیا در مصرف لوازم آرایش و کاشت ناخن و... رتبه اول است.
🔹کشوری که در جشنهای آنها در تالارها حضور یافتم و غذاهای متنوع در روی میز، اما همان موقع هم میگفتند بدبختیم.
🔹کشوری با ضریب امنیتی بالا که تا پاسی از شب بیرون و در پارکها و جاده ها بودند، اما باز می نالیدند، در صورتی که حتب آمریکا اینطور نیست؟!
‼️اما برایم یک چیز عجیب بود و آن اینکه رسانه های ما در غرب چقدر خوب توانسته بودند خود تحقیری و سیاه نمایی را در بین ایرانیها رواج دهند...
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
❣#سلام_امام_زمانم❣
السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ
فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ...
سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛
سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد.
📚صحیفه ی مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
✅علامه طباطبائی(ره):
کسی که میخواهد اهل معرفت شود باید معاشرتش را مخصوصا با اهل غفلت و اهل دنیا کم کند و فرش هر مجلسی نباشد و کار شبانه روزی او در مجالس بیهوده صرف نشود و از معاشرتهای بیفایده و بی مغز تا میتواند اجتناب نماید و طوری نشود که با همه و در هر مجلسی حاضر شود
هم چنین برای کسی که می خواهد اهل معرفت شود لازم است در خوردن حتی حلال میانهرو باشد و افراط نکند و شکمو و پرخور نباشد بلکه تا گرسنه نشده سر سفره حاضر نشود و تا اشتها دارد دست از غذا خوردن بردارد و از لحاظ خواب و سخن گفتن نیز باید حد اعتدال را مراعات نماید.
📚در محضر علامه طباطبایی ص۳۶۵
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔥محبوب نابغه ما(۱)
🔻گاهی در قامت یک ادیب برجسته از میان چند صد رمان خارجی و داخلی که خوانده، برخی را معرفی و بر دیگری تقریظ می نویسد تا بخوانند و بنویسند
🔻گاهی خورشید محفل شاعران می شود تا ادبیات فاخر و مسئولانه رشد کند.
🔻گاهی همچون استادی چیره دست در محفل قاریان و حافظان با دقیقترین نکات فنی، عهده دار پرورش نسل برجستهای از قاریان و مدیران قرآنی می شود و نقش تاریخی خود را ایفا می کند.
🔻گاهی در میان نخبگان، چنان عمیق تاریخ اسلام یا ملل را تحلیل می کند که انسان تصور می کند او تمام عمر مشغول مطالعه تاریخ بوده است.
🔻گاهی در میان نظامیان و فرماندهان پیر و جوان، آن چنان راهبردها و تاکتیک های تخصصی نظامی، امنیتی و تسلیحاتی را در برابر دشمن خارجی هدایت می کند که تحسین برخی از قدرتمندترین رهبران و فرماندهان جهان را بر میانگیزد.
🔻گاهی همچون پیر فرزانهای در جمع اساتید، دانشجویان، طلاب، فناوران از آینده علمی کشور سخن میگوید و نقشه حرکت دهها سال بعد ایران قوی و پیشرفته را ترسیم می کند.
🔻گاهی در جمع علما، خبرگان و صاحب نظران دینی داخلی و خارجی، چنان با تسلط بر مبنای علمی و نواندیشی و ابتکار، مسیرهای جدید پیشرفت امت اسلام را استنباط می کند که تحسین ایشان برانگیخته می شود.
🔻و گاهی دیگر همچون پدری مهربان در جمع دختران تازه به سن تکلیف رسیده و فرزندان شهدا بالهای مهر و عطوفت را میگشاید
🔻بله این رهبر ما، نابغه بینظیر دوران است
او دست پرورده خاص امام عصر و شاگرد روح الله است
او سید علی خامنهای است.
✍حمیدرضا ابراهیمی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 چرا عقب نشینی در مقابل جنگ روانی دشمن در عرصه های مختلف ،خشم و غضب الهی را بدنبال دارد؟
منظور از عقب نشینی تاکتیکی و غیر تاکتیکی چیست؟ رهبر انقلاب به آیه ۱۶ سوره اَنفال استناد می کنند.
💻 Farsi.Khamenei.ir
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
🔴 شهیدی که در برزخ گرفتار یک تهمت به زنی بد حجاب بود!
ما دو دوست صمیمی بودیم مانند دو برادر. انقلاب که پیروز شد من به حوزه علمیه رفتم و او در یکی از ادارات دولتی تهران مشغول شد. کار او بررسی، صلاحیت و گزینش کارکنان بود. ایام ابتدای انقلاب حساسیت ها در زمینه گزینش بسیار بالا بود. بارها به من میگفت تو هم بیا و در همین اداره مشغول شو، اما من ترجیح دادم مشغول درس باشم. روزها گذشت تا این که جنگ شروع شد. دیگر جای درنگ نبود هر دو با هم راهی جبهه شدیم. در همان ماه های اول جنگ، دوست من به شهادت رسید. من هم پس از سالها حضور در جبهه با غم فراق دوستانم به قم برگشتم و درسم را ادامه دادم. تا اینکه یک شب اتفاق عجیبی افتاد؛ در تجربه ای که بسیار برایم غیر قابل باور بود دوست شهیدم را دیدم، فکر میکردم مانند بقیه شهدا در بهشت الهی مشغول استفاده از نعمت هاست اما... با نگرانی به من گفت: من باید وارد بهشت شوم اما گرفتار یک زن هستم! من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم: از کی حرف میزنی؟ گفت: وقتی در سالهای ابتدای انقلاب در آن اداره مشغول کار بودم، یک خانم کارمند داشتیم که حجاب را درست رعایت نمیکرد. هر چه با او صحبت کردم بی فایده بود. دست آخر در مورد او حرفی زدم که خلاف واقع بود. او خیلی ناراحت شد. برخی کارمندها نگاهشان نسبت به این خانم تغییر کرد، کار به جایی رسید که اداره را رها کرد. من هم خوشحال بودم چون این کارمند بد حجاب از آن داره رفت و فکر میکردم شرایط عمومی اداره بهتر شده و دیگر بی حجاب نداریم اما به چه قیمتی؟ در واقع من به او تهمت زده بودم الان گرفتار هستم. تو را به حق رفاقتی که داشتیم پیگیری کن تا از من راضی شود. خیلی به این ماجرا فکر کردم چه کاری میتوانستم انجام دهم. سالها از روزهای انقلاب گذشته بود چطور میتوانستم او را پیدا کنم؟ از روز بعد کارم را شروع کردم به تهران و آن اداره رفتم. با چند نفر از قدیمیها مطرح کردم، کسی از این موضوع خبر نداشت. سراغ کارمندهای بازنشسته و قدیمی تر را گرفتم، بالاخره یکی نفر را پیدا کردم که از آن موضوع خبر داشت. نام و مشخصات آن خانم را به من گفت. با سختی بسیار آدرسی از آن خانم پیدا کردم. وقتی به منزلش مراجعه کردم موضوع خودم را گفتم خوب آن ماجرا را به یاد داشت. با خودم گفتم وقتی بگویم او شهید شده و تقاضای بخشش دارد حتما قبول میکند اما... آن خانم که سن و سالی ازش گذشته بود گفت: «به خداوندی خدا حلالش نمی کنم، خدا ازش نگذره. از این حرفش ترسیدم هرچه اصرار کردم بی فایده بود گفتم: یعنی هیچ راهی ندارد که او را ببخشی؟ جوابش منفی بود، گفت: شما نمیدانی که تهمت این آقا با آبروی من چه کرد؛ من مجبور شدم اداره ای که سالها در آن کار میکردم را ترک کنم. چندین روز فکرم مشغول بود. من وقتی به منزل ایشان رفتم شاهد بودم که او یک بچه معلول دارد و درد مستاجری را تحمل می کند. واقعاً نمی دانستم چه باید کرد. دوست صمیمی من گرفتار بود. باید کاری می کردم اما چگونه؟! بار دیگر به منزلشان رفتم. این خانم عصبانی تر از قبل گفت: این وضعیت مرا میبینی؟ دوست تو تهمتی به من زد که دیگر نتوانستم در محل کار حاضر شوم، او آبرو برای من نگذاشت. شاید من حجاب را درست رعایت نمی کردم، اما بقیه مسائل دینی را رعایت میکردم، چرا ندانسته به من تهمت زد؟ چرا با آبروی من بازی کرد؟ اصرارهای من بی فایده بود. از آنجا بیرون آمدم. فکری به ذهنم رسید. رفقای جبهه و جنگ را جمع کردم پول روی هم گذاشتیم و با یاری خدا توانستیم کار مهمی انجام دهیم. ما برای او و خانواده اش یک خانه کوچک تهیه کردیم. وقتی این خبر را شنید بسیار خوشحال شد. با رفقا کمک کردیم او و خانواده اش را به خانه جدید منتقل کردیم. روزی که در خانه جدید مستقر شد لبخندی از سر رضایت زد و گفت به خاطر کار امروز شما از دوستتان گذشتم...
یکی دو روز بعد یکی از رفقایم تماس گرفت و گفت: فلانی که شهید شده بود را در خواب دیدم؛ از تو تشکر کرد و گفت مشکل من حل شد.
📕کتاب تقاص. اثر گروه شهید هادی
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63