🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ از همشهری های ما بود. کسی که به ایمان او اعتقاد داشتیم. او مدتی قبل، از دنیا رفت. حالا او را در وضعیتی دیدم که خوش آیند نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت!
وقتی مرا دید، با التماس از من خواهش کرد که کاری برایش انجام دهم. لازم نبود حرفی بزند، من همه چیز را با یک نگاه می فهمیدم گفتم اگر توانستم چشم.
او هم مثل خیلی های دیگر گرفتار حق الناس بود. مدتی پس از بهبودی، به سراغ برادر کوچکترش رفتم، بلکه بتوانم کاری برایش
انجام دهم.
به برادرش گفتم: خدا رحمت کند برادر شما را، اما یک سؤال دارم، از برادر تان راضی هستی؟
نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: این چه حرفیه، خدا رحمتش کنه، برادرم خیلی مؤمن بود. همیشه برایش خیرات میدهم.
گفتم: اما برادرت پیغام داده که من گرفتار حق الناس هستم. باید برادر کوچکترم مرا حلال کند. ایشان با اخم مرا نگاه کرد و گفت: اشتباه می کنی. گفتم: اما برادرت به من توضیح داده. اگه لطف کنی و بشنوی می گویم. ولی باید قول بدهی که او را حلال کنی.
لبخند تلخی بر لبانش نقش بست و گفت: جالب شد، بگو، اگر واقعا درست باشد حلالش می کنم.
گفتم: شما بیست سال قبل با برادرت در یک کار اقتصادی شراکت داشتید. صد هزار تومان شما و صد هزار تومان برادرت آوردید و برادرت این پول را به کسی داد که کار کند.
این بنده خدا گفت: بله، خوب یادمه. یک سال شراکت داشتیم. آن شخص سود را ماهیانه به حساب برادرم می ریخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من می داد.
گفتم: مشکل همین مطلب است. حق شما سه هزار تومان بوده که هزار تومان را برادرت بر میداشت او باز هم با تعجب نگاهم کرد و گفت: از کجا میدانی؟
گفتم: «او خودش همین مطلب را به من گفت. اما قول دادی حلالش کنی. من این را گفتم و رفتم.
یکی دو ماه بعد ایشان به سراغ من آمد و گفت: آن روز که شما آمدی، از همان شخصی که پول در اختیارش بود و کار اقتصادی می کرد پیگیری کردم. حرف شما درست بود، اما برادرم حکم پدر برایم داشت، او را حلالش کردم.
همان شب برادرم را در خواب دیدم. خیلی خوشحال بود و همینطور از من تشکر می کرد. بعد هم به من گفت: برو داخل حیاط خانه مادر، فلان نقطه را حفر کن. یک جعبه گذاشته ام که چند سکه طلا داخل
آن است. گذاشته بودم برای روز مبادا، این سکه ها هدیه برای توست.
ایشان ادامه داد: من رفتم و سکه ها را پیدا کردم. حالا آمده ام پیش شما و میخواهم دوسه تا از این سکه ها را برای کار خیر بدهم ثوابش برای برادرم باشد.
من هم خدا را شکر کردم. یکی دو خانواده مستحق را به او معرفي کردم و الحمدلله پول خوبی به آنها پرداخت شد.
📙برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
🔻شخصی در محله ابراهیم #معتاد بود و برای این که پول #مواد خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد #ابراهیم برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد #یکسال شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند.
💶او #هر_هفته وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را میگرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند!
🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد.
این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجربه نزدیک به مرگ خانم لودمیلای روسی درباره سقط جنین.
ایشون چندین بار سقط جنین در زندگیش انجام داده بود که در تجربه ای که داشتن صحنههایی رو میبیند.
📙برگرفته از کتاب تقاص اثر جدید گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
📁از میان پیام ها
اوایلی که سنگ مزار یادبود شهید ابراهیم هادی نصب شده بود و مردم برای زیارت و عرض حاجت به کنار مزار آن شهید گمنام می رفتند، یکی از رفقای صمیمی ابراهیم هادی را دیدم که از این اتفاق ناراحت بود.
به او گفتم اشکال کار کجاست؟ اینجا مزار یک شهید گمنام بوده که سنگ یادبود شهید هادی را روی آن نصب کرده اند.
گفت: چند شب پیش خواب ابراهیم هادی را دیدم. از اینکه مردم می آیند و از ابراهیم هادی حاجات شان را می خواهند، ناراحت بود! نه اینکه نمی تواند مشکل مردم را برطرف کند، او تا زنده بود این کار را انجام میداد و حالا نیز همین طور است. اما ناراحت بود که چرا مردم ما اهل بیت را رها کرده و به سراغ او آمده اند، علت ناراحتی ابراهیم همین بود.
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم، اثر جدید گروه شهید هادی(در دست انتشار)
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💢 بلندترین فریاد
🔰 دهم آذرماه ۱۳۱۶، شهادت شهید آیتالله مدرس، در محراب نماز به دست ایادی رضاخان
🔻 شهید آیتالله سیدحسن مدرّس از نگاه امامخمینی (رحمهالله)
«در واقع شهید بزرگ ما، مرحوم مدرّس، ـ که القاب برای او کوتاه و کوچک است ـ ستاره درخشانی بود بر تارک کشوری که از ظلم وجور رضاشاهی تاریک می نمود و تا کسی آن زمان را درک نکرده باشد، ارزش این شخصیت عالی مقام را نمی تواند درک کند. ملت ما مرهون خدمات و فداکاری های اوست و اینک که با سربلندی از بین ما رفته، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی اعتقادی او را هرچه بهتر بشناسیم و بشناسانیم»
✅ بعد از چندین سال تبعید، رضاشاه کمر به قتل او بست.
چند نفر از ماموران شهربانی از انجام دستور شاه طفره رفتند. تا اینکه در دهم آذرماه ۱۳۱۶ مصادف با ماه مبارک رمضان، آخرین برگ از زندگی سید حسن ورق خورد.
سه مأمور شهربانی از مشهد به کاشمر آمدند و مخفیانه در افطاری او زهر ریختند.
اما با کارگر نشدن زهر، شب هنگام و در رکوع نماز با انداختن عمامه بر گردنش، بلندترین فریاد مدرس در تاریخ طنین انداز شد و به فیض #شهادت نائل آمد.
#شهید_مدرس
🍃🌺🍃
﷽
*السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یاخلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان*
🌺
🍃🌺
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
#یا_صاحب_الزمان_عج
گزارش عملکرد
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی در حال حاضر مشغول کار بر روی چند پروژه کتاب میباشد.
انشاالله به زودی کتاب های آقای ایرانی و یاران ابراهیم منتشر خواهد شد. همچنین چندین کتاب دیگر از جمله خاطرات شهید دکتر رفیعی در دست اقدام می باشد.
📙آقای ایرانی به خاطرات شهید مصطفی علیدادی می پردازد که جوان دهه هفتادی بوده و شخصیتی مانند شهید ابراهیم هادی داشت.
📙یاران ابراهیم به بررسی خاطرات چهل شهید می پردازد که ابراهیم هادی را الگوی خود قرار داده بودند، بیشتر این شهدا از مدافعین حرم بوده و خاطرات زیبایی دارند. همچنین در طلیعه هر داستان، دلنوشته یا کرامتی از آشنایی با شهید هادی بیان گردیده. این کتاب به زودی و انشالله در سالگرد شهید رونمایی خواهد شد.
📙یاران ابراهیم.
چهل حکایت از عاشقان شهید ابراهیم هادی...
بیش از یک سال است که دوستان گروه شهید ابراهیم هادی مشغول کار بر روی این کتاب هستند.
در میان شهدای مدافع حرم، دهها شهید بودند که ارادت قلبی به شهید ابراهیم هادی داشتند. حتی برخی از انها حکایات دلنشینی از آشنایی با شهید داشتند.
همچنین در پیام هایی که برای گروه شهید هادی ارسال شده، مطالب بسیار زیبایی از کرامات شهید و نحوه آشنایی بیان شده است که همگی در این کتاب گردآوری شده و منتظر صدور مجوز انتشار هستیم.
دکتر محمود رفیعی را برخی ها به خوبی می شناسند. جانبازی که در حضور رهبر انقلاب به زیبای خاطراتش را تعریف کرد.
در اولین جانبازی ۱۸ گلوله به بدنش اصابت کرد، اما خدا خواست زنده بماند.
او پس از تجربه نزدیک به مرگ، به میان ما بازگشت و سی سال دیگر مهمان اهل دنیا بود.
✅ خاطرات تاثیرگذار او همچنین فیلمی که برای بعد از خود ضبط کرده بود و حقایق عجیبی را اشاره می کند، زمینه کتاب خاطرات این شهید را فراهم کرد.
انشالله به زودی کار نگارش کتاب به اتمام خواهد رسید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃سخنان حضرت آقا در جواب توجیهات سید جواد هاشمی
🚫🎙توضیحات سیدجواد هاشمی پس از اعتراضها به فیلم شهر گربهها
🔹فیلم ما کلا درباره موسیقی است و تیزرساز برای جذب مخاطب بخشهایی از رقصها را در تیزر گذاشته است. افرادی که مخالفت میکنند، فیلم را ندیدهاند.
بررســـی اعمال
پیر مرد پیش من آمد و تقاضا کرد حلالش کنم. اما انقدر اوظاع او مشکل داشت که با رضایت من چیزی تغییر نمی کرد، من هم قبول نکردم. جوان پشت میز به من گفت: اشخاصی که میبینی کسانی هستند که از دنیا رفته اند. حساب آن ها که هنوز در دنیا هستند جداست. آن ها هم باید به برزخ وارد شوند تا حلالیت بطلبی. در ادامه گفت: وای به حال افرادی که سال ها عبادت کرده اند اما حق الناس را رعایت نمی کنند.
📗 سه دقیقه در قیامت. نشر شهید ابراهیم هادی
https://eitaa.com/joinchat/192937988C677b8efd1c
هدایت شده از پخش کتاب هادی
3⃣9⃣
📚سرو دربند
زندگینامه و خاطرات زیبای دانشجوی شهید محمدرضا چمنی. (خاطرات خود گفته شهید)
او در کردستان اسیر و قرار شد اعدام شود. اما دو سال بعد با ۱۴۰ نفر از صد انقلاب به سپاه پیوستند ...
✅خاطرات زیبا و تاثیر گذار
📖اثر گروه شهید هادی
۱۴۴ صفحه مصور.
۱۴۰۰۰ تومان
چاپ اول ۱۳۹۵
چاپ دوم ۱۳۹۹ پالتویی
@pkhadi
👆سرو در بند
از نيشابور به تهران آمد. رتبه ممتاز كنكور بود و در دانشگاه صنعتي شريف پذيرفته شد. همان روزهاي اول انقلاب اسم و تصويرش در روزنامه ها آمد. از محمد چمني اختراع ثبت شده بود. او جزو نخبه هاي اين مملكت بود.
✅در كنار تحصيل، علوم ديني خود را كامل كرد. شاگرد علامه جعفري بود. بحران كردستان كه شروع شد راهي غرب شد.
او را همراه با چندين پاسدار دستگير كردند. داعش هاي زمان همه را اعدام كردند. نوبت به اعدام محمد شد. قبل از اعدام وضو گرفت. با مامور خودش در مورد احكام وضو و نماز بحث كرد. گفتند او را نكشيد. بگذاريد عالم ما بيايد و ثابت كند كه راه او اشتباه است.
🍀عالم آمد. محمد با دلايل قرآني ثابت كرد راه آنها اشتباه است. دو سال او را نگه داشتند اما تمام استدلال هاي مخالفين انقلاب را از بين برد. او را آزاد كردند اما نرفت. با دشمنان انقلاب صحبت كرد. براي آنها از سپاه امان نامه گرفت! او 130 نفر را به دامان اسلام و انقلاب برگرداند. محمد چندين بار تا پاي مرگ رفت اما تقدير او جاي ديگري رقم خورد. اين كتاب برگرفته از سخنراني هاي زيباي شهيد محمد چمني و دوستانش است...
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حجتالاسلام رفیعی: به رهبری گفتم ما حریف مردم نمیشویم!
آمار طلاق و فرزندآوری وحشتناک است...
✅اتفاق خطرناکی که دو دهه دیگر به وقوع می پیوندد. اکثریت مردم ایران اهل سنت خواهند بود و در نتیجه و طبق قانون اساسی مسئولین کشور توسط اکثریت انتخاب می شوند.
🍃اگرخواستی زندگی کنی، باید منتظر مرگ باشی! ولی اگر عاشق شدی دوان دوان سمتِ فداشدن در راهِ معشوق میروی! این خاصیت کسانی است که در فکرِ جاودانه شدن هستند.
#شهید_سیدمجتبی_علمدار
#شهیدانھ 🕊
•
مالڪیت آسمان را
به نام کسانۍ نوشته اند
که دل به زمین نبسته اند ...
درست همانند " شھدا " !
#شَھیدابرٰاهیمهٰادےٓ 🌱
#سلام_امام_زمانم 💚
طلوع کن ای آفتاب عالم تاب
ای نوربخش روزهای تاریک زمین
ای آرام دلهای بیقرار
ای امام مهربان
طلوع کن و رخ بنما
تا این روزهای سخت
اندکی روی آرامش ببینیم
و قرار گیرد زمین و زمان
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
┄═❁๑๑🌸๑๑❁═┄
#سلام_بر_ابراهیم
👬حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو با سرعت در حال حرکت بودیم. یکباره ابراهیم سرعتش را کم کرد!
برگشتم عقب و گفتم: چی شد، مگه عجله نداشتی؟!
🍀همین طور که آرام حرکت می کرد، به جلوی من اشاره کرد و گفت: یه خورده یواش تر ، بریم تا از این آقا جلو نزنیم من برگشتم به سمتی که ابراهیم اشاره کرد.
👤یک نفر کمی جلوتر از ما در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت، پایش را روی زمین می کشید و آرام را می رفت.
🐾 ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار او رد شویم، دلش می سوزد که نمی تواند مثل ما راه برود. کمی آهسته برویم تا او ناراحت نشود.
️💨گفتم: ابرام جون، ما کار داریم، این حرفا چیه؟ بیا سریع بریم. اصلا بیا از این کوچه بریم که از جلوی این معلول رد نشیم.
💗 آنچنان قلب رئوف و مهربانی داشت که به ریزترین مسائل توجه می کرد. او در حالی که عجله داشت، اما راضی نشد حتی دل یک معلول را برنجاند!
📚 سلام بر ابراهیم۲/ ص۳۱
#روز_جهانی_معلولان_مبارک🌹