🌺میلاد حضرت زینب گرامی باد.🌺
توی اردوگاه تکریت، مسئول شکنجه اسرای ایرانی، جوانی بود بنام کاظم.
یکی از برادران کاظم، اسیر ایرانی ها و برادر دیگرش هم در جنگ کشته شده بود، به همین خاطر کینه خاصی نسبت به اسرای ایرانی داشت!
کاظم آقای #ابوترابی را خیلی اذیت می کرد. اما مرحوم ابوترابی هیچگاه شکایت نکرد و به او احترام می گذاشت!
✅تنها خوبی کاظم شیعه بودنش بود. او واجباتش را انجام می داد و به روحانیون و سادات احترام می گذاشت. اما آقای ابوترابی در اردوگاه حکم یک اسیر برای کاظم داشت، نه یک سید روحانی.
✅یک روز کاظم با حالت دیگری وارد اردوگاه شد. یک راست رفت سراغ آقای ابوترابی و گفت بیا اینجا کارت دارم... از آنروز رفتار کاظم با اسرا و آقای ابوترابی تغییر کرد و دیگر ما رو کتک نمی زد.
وقتی علت رو از آقای ابوترابی پرسیدیم، گفت: کاظم اون روز من رو کشید کنار و گفت خانواده ما شیعه هستند و مادرم بارها سفارش سادات رو بهم کرده بود، اما ...
دیشب خواب #حضرت_زینب سلام الله علیها رو دیده و حضرت نسبت به کارهای من در اردوگاه به مادرم شکایت کرده.
صبح مادرم بسیار از دستم ناراحت بود و پرسید: تو در اردوگاه سیدی را اذیت می کنی؟ از دست تو راضی نیستم.
کاظم رفتارش کاملا با ما تغییر کرد. زمانی که رژیم صدام از بین رفت، کاظم راهی ایران شد، از ستاد امور آزادگان آدرس اسرای اردوگاه خودش را گرفت و تک تک سراغ آنها رفت و از آنها حلالیت طلبید.
💐کاظم عبدالامیر مذحج، چند سال بعد در راه دفاع از حرم حضرت زینب در زینبیه دمشق به قافله شهدا پیوست.
📙برگرفته از کتاب تا شهادت. اثر گروه شهید هادی.
درست از زمانی که حضرت آقا فرمان حضور بسیج در میدان فعالیت های جهادی و کمک های مومنانه را صادر کرد، دیگر آرام و قرار نداشت.
بیشتر شبها دیر وقت به خانه می آمد و صبح زود می رفت. برخی از دوستان و بستگان مصطفی درآمد خوبی داشتند، از همه کمک می گرفت و هر هفته هزاران بسته مواد غذایی پخش می کرد.
وقتی بسته ها را به خانواده های مستحق می رساند، خودش را راننده اسنپ، یا اگر طرف مقابل خیلی سوال می کرد، خودش را آقای ایرانی معرفی می کرد تا اخلاصش حفظ شود.
یکبار به خانواده ای مستحق می خواست کمک کند، مرد آن خانواده گفت: آقا ما ایرانی نیستیم، افغانی هستیم، مصطفی گفت: مگر من ملیت شما را پرسیدم.
📙برگرفته از کتاب آقای ایرانی. اثر جدید گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
💐روز پرستار گرامیباد.
در کنار توزیع ارزاق، کار تولید ماسک و کمک به کادر درمان را آغاز کرد.
بارها می شد که مصطفی، دسته گل یا کادو تهیه می کرد و به پرستاران بخش های کرونایی سر می زد.
این کار او به پرستاران بسیار روحیه می داد. یا اینکه با پرچم متبرک رضوی به بیمارستان ها می رفت و به آنها روحیه می داد.
ریه های مصطفی به خاطر کار با مواد ضد عفونی درگیر شده بود، چهل روز در بیمارستان بستری بود اما خدا بیش از اهل دنیا مشتاق این جوان الهی بود، ۲۷ مهر ۱۳۹۹ به سوی ملکوت پرواز نمود...
🌷شهید مدافع سلامت مصطفی علی دادی
📙برگرفته از کتاب آقای ایرانی. اثر جدید گروه شهید هادی
#شهیدانھ 🕊
• شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند
• نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند
• حیـا داشتند؛ ریا نداشتند
• رسم داشتند؛ اسم نداشتند
باید شھیدانه زندگۍ ڪنیم تا
شَھید شویم ... !♥️
6.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚معرفی کتاب خوب
برای شهید
حاج قاسم سلیمانی
📙مالک زمان. اثر گروه شهید هادی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در مکتب شهادت
در محضر شهدا
علمدار کمیل ، ابراهیم هادی🌷
🌺نمیدانم رفتارهای ابراهیم را
چطورمیشود بیانکرد. بازارمیرفت
وسخت ترین کارها را انجام میداد.
بعد پولی را که به دست میآورد به راحتی برای رفقای نیازمندش خرج میکرد. آن هم چگونه؟!
✅دوستانی که بضاعت مالی نداشتند را چلو کباب مهمان میکرد. برای اینکه آنها شرمنده نشوند، هر بار مخفیانه به یکی از آنها پول میداد و میگفت: شما حساب کن، امروزمهمان فلانی هستیم.
اینگونهمراقب بود کسی شرمنده نشود.🌺
#یاد_عزیزش_با_صلوات
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
شهیده حجاب، زینب کمائی
💠منافقین، چادرش را دور گردنش گره زدن و آنقدر گره را کشیدند تا به شهادت رسید و با چادرش او را دفن کردند ↫صد جلوہ حیاست⇣
پیڪر خاڪے تان•••
لبخند خـــدا
مقام افلاڪے تان•••
با چــادرتان
مدافعان حرمید•••
احسنت بر این حجاب
و بر پاڪے تان•••
اَلَّلهُمـّ_عجِّللِوَلیِڪَالفَرَج_اَلــــــسٰاعة
📙زندگینامه شهید در کتاب شیرین تر از عسل. اثر گروه شهید هادی.