یکبار حرف از نوجوان ها و اهمیت نماز بود. ابراهیم گفت: زمانی که پدرم از دنیا رفت خیلی ناراحت بودم. شب بعد از رفتن مهمانان به حالت قهر از "خدا" نماز نخواندم و خوابیدم.
به محض اینکه خوابم برد در عالم رویا پدرم را دیدم! درب خانه را باز کرد. مستقیم و با عصبانیت به سمت اتاق آمد. روبروی من ایستاد. برای لحظاتی درست به چهره من خیره شد. همان لحظه از خواب پریدم.
✅نگاه پدرم حرفهای زیادی داشت. هنوز نمازم قضا نشده بود. بلند شدم وضو گرفتم و نمازم را خواندم.
کتاب سلام بر ابراهیم – ص 74
#شهیدابراهیمهادی
تصویر بالا شهید هادی در کنار سردار شهید رضا چراغی
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (علیه السلام ).
ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: یا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است.
#سلام_بر_ابراهیم۱
#شهیدابراهیمهادے
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
وقتی بهش میگفتیم
چرا گمـنام ڪار میڪنی ..؟!
میگفت: ای بابا، همیشه ڪاری ڪن
ڪه اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد نه مـردم...!
#سیره_شهدا
#شهیدابراهیمهادی
»»﷽««
یکبار وارد مسجد شدم می خواستم به دستشویی بروم، دیدم دو نفر دیگر از زیر زمین برگشتند و گفتند چاه دستشویی گرفته، برای نماز به خانه می رویم. من هم می خواستم برگردم. همان موقع #ابراهیم رسید. وقتی ماجرا را شنید آستینش را بالا زد و رفت توی زیرزمین و داخل محل دستشویی شد و در را بست.
یک ربع بعد در را باز کرد، چاه دستشویی را باز و همه جا را شسته و تمیز کرده بود. بعد هم مشغول شستن دست خودش شد.
#ابراهیم در مقابل "خدا" برای خود شخصیتی نمیدید هر کاری می توانست برای "رضای خدا" انجام می داد.
کتاب سلام بر ابراهیم۲ ص ۶۲
#شهیدابراهیمهادے
📚همراه باشید با ما در تنها کانال رسمی گروه و انتشارات شهید هادی در ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63