سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود.
نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!!
از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.
گفتم: چرا از من سوال می کنید؟
گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و...
من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.
همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.
حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.
این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم.
او خیلی علاقه داشت که با آن دختر ازدواج کند و زمانی که جواب منفی شنید زندگی اش دچار مشکل شد...
📙برگرفته از کتاب تقاص
حق الناس در تجربه های نزدیک به مرگ.
📝اثر گروه شهید هادی.
📚لینک خرید کتاب:
https://nashrhadi.com/product/130
✳️ زندانی در بهشت!
🔻 ...ناگهان چیز عجیبی به چشمم خورد. چیزی شبیه یک قفس بزرگ در لابهلای باغهای بهشتی که شخصی در آن زندانی بود! من گفتم مادر این چیست؟ زندان در این باغ چه میکند؟! مادر گفت: این شخص در دنیا آدم خوبی بود و لایق #بهشت است اما یک بار به ناحق #آبروی شخصی را در میان جمع برد. او را اینطور نگهداری میکنند تا آن شخص به اینجا بیاید و او را حلال کند. ...
من و مادرم غرق تماشای نعمتهای بهشتی بودیم که ناگهان مادرم دستی روی شانهام گذاشت و گفت: پسرم دیگر وقت خداحافظی است. هنوز وقت تو نرسیده که به اینجا بیایی...
📚 برگرفته از کتاب #تقاص. حقالناس در تجربههای نزدیک به مرگ. اثر گروه شهید هادی
لینک خرید
Nashrhadi.com/product/130
هدایت شده از Grapics | گراپیکس
✋
ای اجابتکنندهی دعاها ❤️
.
💔جوشن کبیر
.
👉 @AlghameArt | علقمه آرت ❤
⭕️پست اینستا گرامی منتسب به مولوی عبد الحمید
🔻چه این صحت داشته باشد یا نه، این یک واقعیت غیر قابل انکار است که تغییر جمعیتی دارد اتفاق می افتد
چندسال است بزرگان ما احساس خطر کرده اند اما کسی گوش شنوا نداشت. رهبری معظم انقلاب فریاد می زنند اما خانواده های شیعه...
سال ۹۵ در گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی کتابی را تدوین کردیم به نام ((چهارده پانزده))
در این کتاب به اوضاع سال ۱۴۱۵ شمسی پرداختیم که یک فصل آن بحث شیعه و سنی بود. آنجا اشاره کردیم که به زودی رئیس جمهور اهل سنت خواهیم داشت و...
دوستان ما اعلام کردند که این کار را ادامه نده، این کتاب مجوز نخواهد گرفت و ما هم مسکوت گذاشتیم.
🌹 حرف حساب:
اگر خانمها حریم حجاب را راعایت کنند کمتر مورد آزار قرار میگیرند.
(شهید ابراهیم هادی)
.
@alghameart
@alghameart
.
فروشگاه نشر شهید هادی
@nashrhadi_com
#مهم
مخاطبین عزیز کانال انتشارات شهید ابراهیم هادی
سلام
باتوجه به عناد و دشمنی شبکههای اجتماعی جهانی با محتوای مذهبی و شیعی و مدیریت صهیونیزم بینالملل بر این شبکههای اجتماعی، صفحه انتشارات شهید ابراهیم هادی برای بار دوم توسط اینستاگرام بدون هیچ دلیل یا توضیحی بسته شد.
در صورت تمایل، پیج جایگزین را از لینک زیر دنبال بفرمایید.
Instagram.com/nashrhadicom
معرفی مختصر کتاب سلام بر ابراهیم یک
.
فروشگاه انتشارات شهید ابراهیم هادی
@nashrhadi_com
✅فعال فرهنگی در مسجد و محل
✅ورزشکار و بسیجی فعال و نمونه
✅جانباز فتنه ۸۸ و ۹۸
✅موسس گروه جهادگران گمنام و...
💐مصطفی علی دادی، جوان دهه هفتادی که با شیوع بیماری کرونا، تولید ماسک و مواد ضد عفونی را هم به فعالیت خود اضافه کرد و در مهر سال ۹۹ به کاروان شهدای سلامت پیوست و سه روز بعد، تنها پسرش به دنیا آمد.
📙رونمایی از کتاب آقای ایرانی.
خاطرات شهید مصطفی علی دادی.
اثری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
🌷بهشت زهرا قطعه ۲۳۱(شهدای ارک)
🌷جمعه ۱۹ آذر روز میلاد حضرت زینب، روز پرستار. (ساعت ۱۵)
📚 کتاب #پسرک_فلافل_فروش
زندگینامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری، طلبه مدافع حرم
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
در بخشی از کتاب میخوانیم:
هميشه روی لبش لبخند بود. نه از اين بابت كه مشكلی ندارد. من خبر داشتم كه او با كوهی از مشكلات دست و پنجه نرم میكرد كه اينجا نمیتوانم به آنها بپردازم.
اما هادی مصداق واقعی همان حديثی بود كه میفرمايد: مؤمن شادیهايش در چهرهاش و حزن و اندوهش در درونش میباشد.
همهی رفقای ما او را به همين خصلت میشناختند. اولين چيزی كه از هادی در ذهن دوستان نقش بسته، چهرهای بود كه با لبخند آراسته شده.
از طرفی بسيار هم بذلهگو و اهل شوخی و خنده بود. رفاقت با او هيچ كس را خسته نمیكرد.
در اين شوخیها نيز دقت میكرد كه گناهی از او سر نزند.
يادم هست هر وقت خسته میشديم، هادی با كارها و شيطنتهای مخصوص به خود خستگی را از جمع ما خارج میكرد.
.
قیمت ۱۷ تومان
برای تهیه کتاب از طریق سایت، پیام به ادمین کانال یا واتساپ ۰۹۲۲۵۷۵۰۵۷۶ اقدام بفرمایید.
.
@Nashrhadi_com
شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات 🌹
.
کانال انتشارات شهید ابراهیم هادی
@NashrHadi_Com
همه گردانها از محورهاي خودشان پيشروي كردند. ما بايد از مواضع مقابلمان
و سنگرهاي اطرافش عبور میكرديم. اما با روشن شدن هوا كار بسيار سخت شد!
در يك قسمت، نزديك پل رفائيه كار بسيار سختتر بود. يك تيربار عراقی
از داخل يك سنگر شليك میكرد و اجازه حركت را به هيچ يك از نيروها
نمیداد. ما هر کاری كرديم نتوانستيم سنگر بتونی تيربار را بزنيم.
ابراهيم را صدا كردم و سنگر تيربار را از دور نشان دادم. خوب نگاه كرد
و گفت: تنها راه چاره نزديك شدن و پرتاب نارنجك توی سنگره!
بعد دو تا نارنجك از من گرفت و سينهخيز به سمت سنگرهاي دشمن رفت.
من هم به دنبال او راه افتادم.
در يكي از سنگرها پناه گرفتم. ابراهيم جلوتر رفت و من نگاه میكردم. او
موقعيت مناسبي را در يكي از سنگرهاي نزديك تيربار پيدا كرد. اما اتفاق
عجيبي افتاد! در آن سنگر يك بسيجي كمسن و سال، حالت مو جگرفتگي
پيدا كرده بود. اسلحه كلاش خودش را روی سينه ابراهيم گذاشت و مرتب
داد میزد: میكُشمت عراقی!
ابراهيم همينطور كه نشسته بود دستهايش را بالا گرفت. هيچ حرفي
نمیزد. نفس در سينه همه حبس شده بود. واقعاً نمیدانستيم چه كار كنيم!
چند لحظه گذشت. صداي تيربار دشمن قطع نمیشد....
.
کانال فروشگاه نشر هادی
@nashrhadi_com