🔰شهید علی بلورچی 100 مورد رو در رابطه با گناه هاشون نوشتند.
🔸ان شاالله هر شب 5 تا رو می فرستم بلکه یه تلنگری برامون باشه
۱.نماز صبح را بی حال خواندم و اصولاً حال نداشتم و خيلی بی حال زيارت عاشورا خواندم. ۲. خواب بر من غلبه كرد.
۳. ياد امام زمان عليه السلام كم بودم و هستم.
۴. الفاظ زائد زياد به كار بردم.
۵. مشارطه نكردم.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔴 چقدر باید برای امام زمان کار کنیم ؟
🌷حاج عبدالله ضابط (ره) :
آنـقـدر بـایـد بـدویــم تــا وقـتـی #امــام_زمــان ( ارواحنا فداه ) آمـد سـرمــان را بـالـا بـگـیـریـم و بـگـویـیـم : آقــــــا بـیـشـتـر از ایــن جــان نـداشـتـیـم.
#در_محضر_بزرگان
🔰اسرائیل اسیر
نمی دانید چه روزهایی بود .. با همان دست و پای بسته و بدون وضو و با بدنی نجس و خون آلود، با حرکت چشم نماز می خواندم در حالی که نمی دانستم قبله کجاست، اما نمازهای باصفایی بود. یک روز عصر، دست و پایم را با دست بند بستند و همانطور برهنه ، مرا به سمت درب ورودی بردند. یک شورلت سواری آمد. چند سرباز اسرائیلی، مرا در قسمتی که پای مسافران در عقب ماشین قرار دارد انداختند و خودشان نشستند و پایشان را روی من قرار دادند! درست مانند یک حیوان با اسرای خودشان برخورد می کردند.
❗️این داستان فقط بخشی از اتفاقات و زجر هایی است که شهید داوود حنیفه در دوران اسارت خود کشیده....
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰ازدواج
🖼شهید محسن فانوسی
پدر و مادرم به خاطر احترامی که برای خانواده آقای فانوسی قائل بودند مخالفتی با ازدواج ما نداشتند، ولی سپردند به خودم که تصمیم آخـر را بگیرم. هنوز مردد بودم. خیلی با خودم کلنجار می رفـــتم تصمیم بسیار سختی بود. بالاخره یک شب دو رکعت نماز توسل به حضرت زهرا خواندم و از خود حضرت زهرا (س) خواستم کمکم کند که تصمیم درست را بگیـــرم. همان شب خواب عجیبی دیدم. خانمی که چهره اش را ندیدم جلو آمد و یک انگشتر با نگین زرد به دستم انداخت. صبح که از خواب بیدار شدم حس خوبی داشتم. حس می کردم این خواب یعنی باید پیشنهاد ازدواج را قبـول كـنـم.
بعدها محسن همیشه به شوخی می گفت: «مواظب انگشتر زرد باش».
مادرم موافقت من را اعلام کرد. جلسه دوم محسـن گفت:«فردای همون روزی که اومدیم خونتون، رفتم مشهد، همون جا از آقا امام رضا خواستم که مهرم رو به دلت بندازه و وقتی بر می گردم جواب مثبتت رو بشنوم»
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔷بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدِیقین
🔷کتاب؛ وصال
🔶شهید بایرامعلی ورمزیاری
بخشی از دفترچه خاطرات شهید؛
هیچ کس در اطرافم نبود. بعد از چند ساعتی بیدار شدم. من تنها مانده بودم.
یکباره دیدم یک سیدی با لباس رزم که شمشیر به طرف چپ خودش بسته عمامهی سبزی بر سرش دارد به طرف من میآید!
وقتی به چند متری من رسید هر چقدر خواستم از جایم بلند شوم تا خودم را پنهان کنم نشد.
من خیال کردم عراقیها هستند.
برای سالم ماندن امام زمان(عج) را صدا میکردم. آن سید آمد و درکنار دست راستم نشست. بعد دستش را بر صورتم کشید.
فهمیدم خودی است. به او گفتم: «آقا ما را چرا نمیبرند. من تشنهام.» او با دست خودش به من آب داد و خوردم. تشنگی من یکباره برطرف شد. باز هم گفتم: «آقا، چرا ما را نمیبرند؟»
فرمودند: «صبر کن، خبر دادهام. میآیند و تو را میبرند.» گفتم: «آقاجان شما کی هستید؟ من شما را نمیشناسم. از فرماندهان ما هستید؟» ایشان با آرامی گفت: «من کسی هستم که قبل از حمله، تو مرا با گریه صدا میکردی که ما را در این حمله یاری کن.» یکباره فهمیدم که امام زمان(عج) است.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
مقاومــت
🔰شهید علی بلورچی 100 مورد رو در رابطه با گناه هاشون نوشتند. 🔸ان شاالله هر شب 5 تا رو می فرستم بلکه
🔰شهید علی بلورچی 100 مورد رو در رابطه با گناه هاشون نوشتند.
🔸ان شاالله هر شب 5 تا رو می فرستم بلکه یه تلنگری برامون باشه.
6. زود عصبانی میشوم .
7. شهوت شکم داشتم.
8. ریا کردم.
9. حب دنیا داشتم.
10. حضور قلب در سر نماز خیلی کم بود.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰نمازجماعت
🔸شهید محسن فانوسی
بیشتر وقتها تو خونه نماز جماعت می خواندیم . همیشه نمازهای پشت سر حاجی را دوست داشتم پشت کسی که تمام زندگی ات بود نماز خواندن لذت خاصی داشت . حاجی به من هم برای نماز اول وقت خیلی تأکید می کرد . بعضی وقتها ، اذان که می داد ، می آمد آشپز خانه ، دستم را می گرفت و میبرد برای خواندن نماز . گاهی وقتها هم که خانه بود ، نماز شب خواندنش را می دیدم .
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰بیا مشهد
🔸شهید علی سیفی
پای علی در یکی از عملیات ها به شد مجروح شدبه طوری که دکتر ها گفتند پای او بای قطع شود علی مانع قطع پایش شد اجازه نداد حالش اصلا مساعد نبود چندین بار به او گفتیم که این چه تصمیمی است که گرفته ای اما هر بار با جدیت می گفت من اجازه نمی دهم این کار را بکنید چند روزی گذشت علی با اصرار از ما خواست که با همان حالش او را به مشهد ببریم.اصلا او را درک نمی کردم به او می گفتم تو چطور آدمی هستی؟ این کار حالت را به مراتب بدتر می کند اما علی همچنان خواهان سفر مشهد بود.بعد از لحظاتی وقتی اصرار مرا دید ماجرا چنین شرح داد شبی تنها بودم و دلم بسیار گرفته بود به خداوند گفتم اگر قرار بود پای من قطع شود باید با خمپاره ای که جلوی من افتاد باید تکه تکه می شدم بعد به امام زمان(عج) گفتم یا امام زمان(عج) اگر پای من را شفا دهی دوباره به جبهه برمی گردم و این را تکرار کردم تا خوابم برد. در خواب دیدم که در کنار برخی از شهدا و استادم قرار دارم به من گفت: پشت من به ایست و نماز بخوان من برای وضو از آنها فاصله گرفتم و برای وضو به سمت حوض رفتم سید بزرگواری رو دیدم که به هیچ کس شبیه نبود ایشان به من فرمود اگر می خواهی تو را شفا دهیم بیا مشهد و بعد ناپدید شدند به همین خاطر است که من اصرار می کنم مرا به مشهد ببرید.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
در جریان در اعمال خود چنان دچار حسرت شدم که گفتی نیست. آنچنان فشار روحی را تحمل کردم که اگر در دنیا با چنین مشکلی مواجه می شدم جان می دادم.
آنجا فهمیدم چرا یکی از اساء قیامت يوم الحسره است. اما یکی از حسرت های من وجود اسراف بسیار در زندگی ام بود.من فهمیدم که اسراف فقط ضایع کردن نعمت های الهی مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها نیست. اما بدترین نوع اسراف ، تلف کردن وقت و عمربود.
روزهایی از جوانی ام را دیدم که صبح تا شب به بطالت پای تلویزیون می گذراندم. چقدر از لحظات با ارزش عمر من اینگونه تلف شد و....
#مسافران_برزخ
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شهید جعفر جنگروی
🔸معرفی کوتاه
جوان امروزی و شیک پوشی بود که به سراغ کشتی رفت. مقام سوم کشوری داشت که با شهید ابراهیم هادی آشنا شد و قبل از انقلاب، مسیر زندگی اش به سوی خدا کاملا تغییر کرد. در عملیات رمضان شهید شد! پیکر حاجی در هواپیما بود که متوجه شدند زنده است. او تجربهای نزدیک به مرگ پیدا کرد و بازگشت! حضرت زهرا ( س ) را دیده بود که در کنار رزمندگان هستند و... حاجی چندین بار تا پای مرگ رفت و برگشت. هرجا صحبت می کرد از ابراهیم گفت. حاج جعفر جنگروی معاون لشکر بود که در عملیات والفجر ۸ به ابراهیم هادی پیوست.
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شهید مهدی خندان
🔸معرفی کوتاه
جوانی از لواسان با نیروهای انقلاب همراه شد. او در ۲۰ سالگی قدرت مدیریت داشت و فرمانده بزرگی گردید. او کارهای مهمی در کردستان انجام داد. مهدی خندان در بیشتر عملیاتها حضوری فعال داشت. فرمانده تیپ عمار شد و مدتی قبل از شهادت ، روز و ساعت دقیق شهادت خودش را اعلام کرد و همانگونه شهید و سالها مفقود بود. او بعد از شهادت زنده تر از قبل در کنار خانواده حضور دارد و....
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شهید سید محمود افتخاری
🔸معرفی کوتاه
کودک که بود به خاطر بیماری قدرت تکلم را از دست داد، تا ۱۵ سالگی مشکل داشت، اما با توسل به امام رضا ( ع ) این بچه شفا یافت. او دانشگاه و حوزه را ادامه داد و سخنران مسلطی شد. سیدمحمود افتخاری یک نابغه بود که فراتر از زمان خودش را می دید. او همزمان مدیر دو مدرسه بود و صدها جوان انقلابی و رزمنده تربیت نمود. او به نیروسازی برای انقلاب می پرداخت . چیزهایی در مورد آینده میدید که به دهن خیلی ها خطور نمی کرد. او در سال ۶۲ با اطمینان از شهادت خودش راهی جبهه شد و...
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63