eitaa logo
مقاومــت
1.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
202 ویدیو
14 فایل
اخبار و تحلیل های مقاومت کُلــُ نفسِِ ذائــِـقَهُ المَوتـــِ همـــه ی مردُم طعم مرگ را می چشند چه خوب است شهادت در راه حق
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰عاشقان حسين(ع) 🖼شهید مهدی شاهدی پست نگهبانی اش افتاده بود نیمه شب. سر پست نشسته بود رو به قبله و مراقب اطرافش بود. تو حال خودش بود. نماز و ذکر و... با خودش زمزمه می کرد. ساعتی گذشت. نفر بعدی رفت پست را تحویل بگیرد. دید مهدی با صورت افتاده روی زمین! خیال کرد رفته سجده، هر چی صدایش زد صدایی نشنید! جلو رفت. دید تیر خورده توی پیشانی اش و شهید شده. نحوه ی شهادت او خیلی ما را اذیت می کرد، هم تنها شهید شده بود و هم ما نفهمیده بودیم. خیلی ناراحت بودیم، تا اینکه یک شب آمد به خواب یکی از بچه ها و دربارهی شهادت خودش حرف زد و گفت:« نگران من نباشید، همین که تیر خورد به پیشانی من، به زمین نرسیده افتادم توی آغوش آقا امام حسین (ع) و ...» 🔸دانشجوی شهید مهدی شاهدی از رزمندگان لشکر ولیعصر ﷺ بود که سال ۱۳۴۶ در بهبهان به دنیا آمد و سال ۱۳۶۵ در منطقهی فاو به شهادت رسید. 📙تا کربلا https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰دختر انقلاب صدیقه رودباری در ۱۸ اسفند ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. در دوران دبیرستان فعالیتهای انقلابی خود، مانند: تکثیر اعلامیه ها و نوارهای سخنان حضرت امام ( ره ) را آغاز کرد. شهید رودباری راهی کردستان شد و همراه با برادران انقلابی خودش مشغول فعالیت گردید. روزهای آخر مرداد ۱۳۵۹ بعد از کلاس های آموزش نظامی، همراه با دیگر خواهران انقلابی در یک اتاق جمع می شوند که، ناخود آگاه تیری شلیک می شود! گلوله به صدیقه می خورد و باعث شهادتش می شود. بعدها مشخص شد دختر شلیک کننده ، یک منافق بوده. پیکر شهیده صدیقه رودباری در قطعه ۲۴ بهشت زهرای تهران آرام گرفت. قسمتی از دست‌نوشته‌های شهید: «خدایا! وقتی به خاکم می سپارند به یادم باش. چرا که زنده بودنم، همیشه با یاد تو همراه بود. خدایا! خدایا! شهادت را نصیبمان گردان، و دل پر درد پاسداران اسلام را با فتح و پیروزی دادن بر کافران خوشحال و شاداب گردان.» « خدایا! در هنگام شهادت ، در هنگام رفتن و از دنیای زشتیها بریدن ، در هنگام دل کندن از این بودنها ، یادم باش. 📙به قلم بهشتیان https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
باید بهترین وزبده ترین نیروهایِ انقلابی ما، درمدارس خصوصاََ دبیرستان ها باشند . https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
ابراهیم‌ همیشه میگفت : تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده دنبال ارتباط کلامی با جنس مخالف نرید ؛ چون آهسته آهسته خودتون رو به نابودی میکشید ! https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔰شرط بندی در یکی از روزها آقا سید، همه بچه‌ها را جمع کرد و گفت: «بازی خشک و خالی صفا نداره، حتماً باید توی بازی شرط‌بندی هم باشه!!» همه جاخوردیم! یکی از بچه‌ها گفت: «آقاسید، شرط‌بندی!؟ از شما دیگه انتظار نداشتیم!» سید خنده‌ای کرد و گفت: «البته شرط‌بندی حلال!» باتعجب نگاهش کردیم. گفت: «هرتیمی که بازنده شد برای تیم برنده باید صدتا صلوات بفرسته.» همه قبول کردند. از آن به بعد هر وقت بازی میکردیم، یا صلوات دهنده بودیم، یا صلوات گیرنده. با این کار آقا سید، کلمه برد و باخت و ناراحتی بعد از آن در ذهن بچه‌ها به اثری مثبت تبدیل شد. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔰مثل مادر روز به روز ارادت سید مجتبی به خانم حضرت زهرا(س) بیشتر میشد. یک بار شنیدم که میگفت دوست دارم یکی از مصیبت های مادرم، حضرت زهرا(س)، را بچشم. در عملیات والفجر ۱۰ گلوله ی تیربار دشمن از سمت چپ ما و از بالای تپه او را هدف قرار داد گلوله ابتدا به بازویش خورد و بعد پهلویش را پاره کرد! تنها صدایی که در آن لحظه شنیدم این بود که فریاد زد: «یازهرا(س)» و نشست روی زمین. مدت ها دستش را به پهلو میگرفت و راه میرفت شده بود یک روضه ی مجسم. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔰چترنجات طناب‌های چتر سید به هم گره خورده بود. او داشت با سرعت زیاد به سمت پایین می‌آمد. اما در عین حال تلاش میکرد چتر را باز کند. واقعاً ترسیده بودم. نمیدانستم چه کار کنم. خیره‌خیره به سید نگاه میکردم. فریادهای غریبانه سید، سکوت فضا را شکسته بود. هیچ کاری از دست هیچ‌کس بر نمی‌آمد به جز خدا. همین‌طور به او نگاه میکردم. برای سلامتی او نذر صلوات کردم. یکباره سید با دو دست طناب‌ها را گرفت و به حالت شلاق به آنها کوبید. درحالی که فاصله کمی تا زمین مانده بود چتر سید باز شد. سید آرام به زمین نشست. من هم نفسی به راحتی کشیدم. بعد از این ماجرا با او صحبت کردم. میگفت: "من در آن لحظات آماده ملاقات با عزرائیل بودم! اما مادرم حضرت زهرا (سلام الله علیها) عنایت کردند." 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
👆طرح جلد جدید جدید کتاب 📖علمدار 🔸شلمچه می توانم به تعبیر دیگری بگویم خاک شلمچه نه به همان قداست اما بوی خاک چادر حضرت زهرا (س) را می داد تربت شلمچه بوی تربت ابا عبدلله را می دهد خاکش هم رنگ خاک تربت ابا عبدالله است چند روز پیش شخصی تربت ابا عبدالله را برایم آورده بود هر کدام از بچه هایی که شلمچه رفته بودند آن را بو کردند بدون استثنا گفتند این خاک بوی شلمچه را می دهد بوی جبهه را می‌دهد. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔰شخصیت وقتی در سپاه مشغول بود یک دستگاه تلویزیون و پنکه در قرعه کشی برنده شد.فهمید یکی از دوستان پاسدار به خاطر همین وسائل با همسرش مشکل پیدا کرده. بدون اینکه کسی مطلع شود آنها را به او بخشید. سید آنقدر خوش برخورد بود که جوانان مشکل دار نیز جذب او می‌شدند. سید هم به آنها بها ميداد و برایشان ارزش قائل میشد. و همین امر باعث می‌شد که آنها به سمت هیئت و اهل بیت (ع) کشیده شوند. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قِسمتی‌ازدَردودل‌ِشَهیدسِیدمُجتبی‌عَلمدار 💔 . 🌿 . . . 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔖شهید‌سیدمجتبی‌علمدار ⚜موقع‌گرفتاری‌،فقط‌توسل‌ هرگاه‌فکرش‌به‌جایی‌نمی‌رسید،به‌مسجد‌ جامع‌می‌رفت‌ودورکعت‌نماز‌نمی‌خواند‌وازخدا‌ کمک‌می‌گرفت. می‌گفت:اگربه‌مشکلی‌برخورد‌کردی،بهترین‌راه‌ این‌است‌که‌نماز‌بخوانی‌وازخدا‌کمک‌ بگیری‌وتوسل‌داشته‌باشی‌. آن‌وقت‌خدا‌هم‌راه‌را‌به‌شما‌نشان‌می‌دهد. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🖼 شهید سید مجتبی علمدار باید خاکریز های جنگ را بکشانیم به شهر! یعنی نسل جدید را با شهدا آشنا کنیم. در نتیجه جامعه بیمه می‌شود و یار برای امام زمان عجل الله تربیت می‌شود. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔷بِسمِ رَبِّ الشُهَداءِ وَ الصِّدِیقین 🔶شهید سید مجتبی علمدار بعد از مدتی مرخصی گرفتیم تا به ساری برویم. رفتیم ترمینال و سوار اتوبوس شدیم. در شروع حرکت، راننده ضبط را روشن کرد. آنچه که پخش میشد آهنگی مبتذل بود. به سید نگاه کردم. منتظر عکس العمل او بودم. سید از جای خود بلند شد و به سمت راننده رفت. با خودم گفتم: «حتماً برخورد شدیدی با راننده دارد.» اما سید با نرمی و ملایمت به راننده گفت: «اگر نمی‌خواهی مادرم حضرت زهرا(س) از تو راضی باشد، به گوش دادن نوار ادامه بده.» اصلاً فکر نمیکردم که سید مجتبی چنین حرف سنگینی به راننده بزند. حرف سید چنان در راننده اثر کرد که ضبط را بدون حرف و شکایتی خاموش کرد. در ادامه‌ی سفر راننده به قدری با سید دوست شد که هرچیزی را می‌خواست بخورد اول به سید تعارف میکرد. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔰تزکیه نفس ●شهید سید مجتبی علمدار در سلام کردن همیشه پیش قدم.بود ندیدم سر کسی داد بزند سرسفره همیشه دوزانو و با ادب مینشست. آداب خوردن و آشامیدن را همیشه رعایت می.کرد همیشه به کم قانع بود چیزهای خوب را به دیگران میداد و باقی مانده اش را برای خودش قرار میداد. در جمع دوستان همیشه به دنبال مظلوم ترین و تنهاترین افراد بود سعی میکرد با آنها رفیق شود. یک بار سید را بی وضو .ندیدیم در همه کارها ابتدا فکر میکرد بعد تصمیم میگرفت کمتر دیدم که لباس نو بپوشد همیشه لباس نو را به دوستان و جوان ترها میداد وقتی لباس چند بار شسته میشد و به اصطلاح از سکه می افتاد آن وقت خودش میپوشید. اینها قدمهایی بود که برای تزکیه نفس بر میداشت از همان دوران دفاع مقدس. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
🔰شخصیت ●شهید سید مجتبی علمدار چهره ای با صلابت داشت میتوانستی در صورت زیبایش، سیمای یاران اهل بیت ها را مشاهده کنی؛ زیرا بزرگان دین ما گفته اند: «هر کس به قومی شبیه شود از آنها خواهد شد و با آنها محشور میشود.» شخصیتی پرجاذبه و وصف نشدنی داشت. ویژگی هایی که برای انسان کامل برشمرده اند در او جمع بود همه به او احترام میگذاشتند شخصیت سید از همان کودکی به خوبی شکل گرفت با حضور در جبهه گوهره وجودی او بیشتر پر و بال یافت همه بستگان و اهل فامیل روی او حساب خاصی داشتند. مادر او را الگو و معلم خود میدانست. کم حرف بود به هر چه که از دین میدانست عمل میکرد به کوچک و بزرگ احترام میگذاشت با هر کس مناسب با سن و سالش سخن می‌گفت. حق الناس بسیار برایش مهم بود. اگر ناخواسته کاری انجام میداد و بعد متوجه میشد که کسی از او دلگیر شده تا او را راضی نمیکرد آرام نمی گرفت میگفت خدا از حق خودش میگذرد ولی از حق مردم نمیگذرد. خودش هرگز اشتباهات دیگران را به دل نمی گرفت. سعی میکرد با رفتار یا عمل پسندیده ای طرف مقابلش را متوجه اشتباهش کند. 💠برگرفته از کتاب علمدار 🌐شهید سید مجتبی علمدار https://eitaa.com/nashrhadii
هدایت شده از مقاومــت
بِــــسْــــم‌ِالله‌الــــرحمــــن‌الــــرَحیم🌱 "صلی الله علیک یا صاحب الزمان💛🌿
🔰شروع ماجرا پسر خانواده ای نسبتا مرفه است پدرش شغل خوبی دارد و بضاعت مالی آنها بالاست. اما در تربیت او اصول دین و اخلاق رعایت میشود. او آموزه های قرآنی را به خوبی آموخته می داند هر جا از اقامه ی نماز صحبت میشود از انفاق هم صحبت شده با پول توجیبی خود برای بسیاری از خانواده های مستحق همدان وسایل ضروری تهیه میکند و همه را به این کار تشویق میکند. به محله ای جدید میروند این محل مسجد ندارد جوان ها همه به دنبال هرزگی و ... هستند به سراغ اهالی میرود. از همه کمک می گیرد میشود یکی از اولین بانیان مسجد اعظم در شمال همدان این مسجد هم اکنون برای بسیاری از اهالی منشأ خیر و برکات است و این مقطعی است که سید مصطفی شانزده ساله است. 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
اسلام ناب را با همه ی وجود حس کرده برای همین است که عاشق امام میشود. سه بار در دوران دبیرستان خودش را به خرمشهر رساند. با هر سختی که بود به عراق و شهر نجف رفت امام را ملاقات کرد او با اعلامیه ها و نوارها و رساله ی امام برگشت. در مقابل ظلم سر خم نمی کند. لذا به مقابله با ساواک می پردازد مقابله با کانون های فساد، که در همدان تأسیس شده بود، و تشکیل تجمعات از دیگر کارهای این نوجوان هفده ساله است. در ساواک برای او پرونده تشکیل میدهند. فشارهای ساواک باعث میشود که به زندگی مخفی روی آورد. در این دوران منشأ بیداری و هدایت صدها جوان در میشود. او چندین عملیات بزرگ را طراحی کرده حکم او اعدام است. لذا پنهانی از کشور بیرون میرود تا سفیری باشد برای بیداری این اعجوبه باید جان های مردم آزاده را بیدار کند. کویت اولین مقصد اوست بعد راهی الجزایر میشود. آنجا امکان فعالیت به او نمی دهند برای همین راهی لیبی انقلابی آن زمان میشود. مقصد بعدی او مصر است. آموزش نظامی را در آنجا فرا می گیرد. به لبنان می رود. در آنجا با انقلابیون بزرگ نظیر دکتر چمران و امام موسی صدر و شهید محمد منتظری آشنا میشود. مدتی بعد می شود مربی رزمندگان لبنانی و فلسطینی! آماده ی جهاد می‌شود و به مبارزه با صهیونیست میپردازد. سوریه یکی دیگر از کشورهایی است که در آن مشغول فعالیت انقلابی میشود. سید مصطفی تمام هزینه های سفرها و برنامه های فرهنگی را از جیب خودش پرداخت میکند. او به بسیاری از انقلابیون نیز کمک مالی میکند! حالا کشورهای عربی پر شده از چریک های مبارز و انقلابی ، باید جایی برود که به او نیاز بیشتری است.... ادامه دارد..... 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
🔰سفیر هدایت این جوان اهل آرام گرفتن در یک گوشه نبود. مدتی به مهد کمونیست رفت کشور کوبا در کنار قاره ی آمریکا میزبان او شد. در آنجا انجمن اسلامی راه انداخت و نحوه ی حرکت در مسیر اسلام را به آنها آموخت. پاکستان و هند مقصد بعدی اوست. مردم کراچی به یاد دارند که چطور با جلسات قرآن شروع و بعد آنها را با اسلام ناب آشنا کرد. بعد به افغانستان رفت و مجاهدان را در راه جهاد با دشمن همراهی کرد. احمد شاه مسعود اسطوره ی مبارزان افغان برایش پیام ها فرستاد میخواست در کنارشان بماند. در هر موضوعی وارد میشد حدیث و آیه ای برای گفتن داشت. ذهن سرشار او یاری گر تفکرات اسلامی و انقلابی اش بود. از آنجا به سریلانکا رفت مردم آنجا به قول خودت مانند جاهلیت زندگی میکردند. برای آنها سفیر بیداری شدی اکنون صدها انسان مسلمان و شیعه در این کشور برایش دعا میکنند. راستی موقوفه ای که در آنجا با هزینه ی خودش ساخت و نام آن را امام خمینی گذاشت هنوز پابرجاست. 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
🔰تفریح نمیدانم در این بیست و پنج سالی که از خدا عمر گرفت چند روز را به اصطلاح ما استراحت و تفریح کرد؟ البته کلام مقتدایش را شنیده بود که بهترین تفریح برای انسان کار است. او همیشه در حال بهترین تفریح بود کم میخوابید و بیشتر مطالعه میکرد او به چندین زبان زنده ی دنیا مسلط شد. با پیروزی انقلاب به ایران برگشت شورای انقلاب او و چند همفکرش را مسئول تشکیل سپاه همدان کرد. مسئول شناسایی و جذب اعضای سپاه شد. در آن دوران یک لحظه فراقت نداشت. به پرسنل سپاه تهران آموزش میداد در فکر فعالیت فرهنگی بود. همان ماه های اول انقلاب چند عنوان کتاب برای کودکان و نوجوانان تألیف کرد به آنها توصیه میکرد به دنبال خرید کالای داخلی باشند. از دو دستگی نیروهای انقلابی دلش میسوخت. بنی صدر و منافقین خلق که شروع به فعالیت کردند ناراحت بود. او حتی قبل از انقلاب آنها را در مسیر انقلاب و اسلام نمی دانست. 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
🔰ساده زیستی روی پله های خانه فرش انداخته بودیم نمای قشنگی پیدا کرده بود. آمد پیش من و گفت مامان جان میشود روی پله غذا خورد یا نماز خواند؟!» تعجب کردم. گفتم: «نه!» مکثی کرد و ادامه داد پس این فرش ها چیست که روی پله ها انداختید؟ آخر روی پله فرش نمی اندازند این ها را باید به فقرا بدهیم. مادر جان ما نمیتوانیم روز قیامت جواب خدا را بدهیم. همیشه به فکر فقرا بود شنیده بود که امام کاظم الله فرمودند: همانا مهر قبول اعمال شما برآوردن نیازهای برادرانتان و نیکی کردن به آنان در حد توانتان است و الا اگر چنین نکنید هیچ عملی از شما پذیرفته نمی شود.» 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
🔰ساده زیستی اخلاق اسلامی را به تمام معنا رعایت میکرد. سر سفره ای که دو نوع غذا بود نمی نشست یا اینکه اگر مجبور بود یک نوع غذا را بر می داشت. و با رعایت آداب مشغول میشد و میگفت من فقط از این میخورم اگر در خانه چنین کاری میکردیم و سفره مفصل پهن می کردیم به ما اعتراض میکرد میگفت: مادر جان سفره ی یزیدی باز کردی؟ خبر داری همسایه ات شام خورده؟ بچه اش با شکم سیر خوابیده؟ مادر، اگر دو جور غذا داریم یکی را بده همسایه ای که ندارد. البته معمولاً غذاهای ساده درست میکردم اهل تجملات نبودم ولی باز حرف پسرم را گوش میکردم. بعضی وقتها از من ایراد میگرفت میگفت: مادر جان شما سه تا خدا داری؟ گفتم چی میگویی مگر میشود؟ گفت: «چرا نمیشود شما من را خیلی زیاد دوست داری این خدای اولت، بابا را خیلی دوست داری این خدای دومت، مال و ثروت و طلاهایت را دوست داری این هم خدای سومت، بعد ادامه داد هر چه که یاد خدا را در دل آدم کم کند جای خدا را میگیرد و به نوعی میشود خدای انسان. گاهی اوقات مراسم دعای ندبه و کمیل و .... در منزل ما برگزار می شد. بچه ها تک تک می آمدند که مشکلی پیش نیاید. یک بار من پذیرایی آماده کردم و گفتم دعا خواندند و خسته شده اند بخورند جون بگیرند آمد و گفت مادر جان دستت درد نکند، اما خیلی تشریفاتی نکن ممکن است بعضی از بچه ها وقتی برای مراسم می رویم منزلشان توانایی پذیرایی نداشته باشند و اسباب خجالت آنها شود.» 📙برگرفته از کتاب جوان اعجوبه 💠شهید سید مصطفی الحسینی https://eitaa.com/nashrhadii
هدایت شده از مقاومــت
بِــــسْــــم‌ِالله‌الــــرحمــــن‌الــــرَحیم🌱 "صلی الله علیک یا صاحب الزمان💛🌿