نشریه دانشجویی تحریر
#دل_نوا
«للحق»
لخته های خون نفسش را بند آورده بود. به زور نفس میکشید. گرمای خونش آتشم میزد. ترکش ها یک جای سالم در بدنش نگذاشته بود. از کنار برانکارد خون میچکید. سفت در آغوش کشیدمش. فکر میکردم این شکلی بیشتر کنارم میماند. خیال میکردم مانع پروازش میشوم. حس کردم چیزی مانع نفس کشیدن اوست. با انگشت لخته های خون را از دهانش بیرون کشیدم. نفسش کمی باز شد. فکر میکنم برای آخرین بار لبخند زد. به چشمانم نگاه کرد. سرش را پائین انداخت. دو بار و خیلی آرام گفت «یا زهرا کمکم کن». به قدر بر هم زدن پلک ها، دیگر صدایش را نشنیدم. چشمانش باز مانده بود اما نفس نمیکشید. عقربۀ ساعت ایستاد. چشمانم سیاهی رفت. سرش را گذاشتم روی برانکارد. دستانم میلرزید. صدای هق هق امدادگر را میشنیدم اما هر ثانیه کمتر میشد. چند ثانیه بعد، نه میدیدم و نه میشنیدم. در باورم نمیگنجید. یاد روز اعزام افتادم. همان لحظاتی که در فرودگاه از سر و کول همه آویزان میشد. میگفت و میخندید. حاضر بودم همه چیزم را بدهم تا برگردیم به همان شب و باز هم صدای خندههایش گوشم را پر کند. اما حالا او نبود. اصلا شاید بهتر است بگویم او بود و ما نبودیم. بچههای تعاون آمدند نزدیک بدنش. یکی آمده بود و مرا تکان میداد. محکم زد در گوشم که شوکه نمانم. نمیدانست که تازه بیدار شدهام. من هم میخواستم خودم را جمع و جور کنم اما نمیشد. همه چیز در چند دقیقه اتفاق افتاد. نزدیک رفتم. سربند خونین «یا زهرا» بر پیشانیش بود. بازش کردم، بوسیدم و به یادگار برداشتم. پیکر را داخل تویوتا گذاشتند. میخواستم یک بار دیگر جسمش را در آغوش بگیرم اما نشد. ماند برای یک جای دیگر. شاید فردایی بهتر. مثلا آن وقتی که میشود یک دل سیر از غصههایم برایش بگویم و او مثل همیشه نگاهم کند، دست بر شانهام بگذارد و بگوید: رفیق! یادت نرود که خدا از همۀ دلتنگی های ما بزرگتر است.
«هیچکس»
#فاطمیه
#دلنوشته
#پروانه_های_زینبیه
به ما بپیوندید/ آخرین اطلاعیه ها و اخبار بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر اصفهان از طریق پلهای ارتباطی:
🔸https://eitaa.com/basij_pbi1
🔹http://zil.ink/basij_pbi
https://formafzar.com/form/iixpx
خواهران و برادران دانشجو معلم که تمایل دارند در مراسم فردا رأس ساعت ۹:۳۰ صبح به مناسبت روز دانشجو با حضور مدیر کل محترم آموزش و پرورش استان اصفهان، سخنرانی نمایند، لینک فوق را باز نموده و پرسشنامه را تکمیل نمایند. در صورت انتخاب قرعه فرد و تائید نوبت سخنرانی، از طریق شماره تلفن ثبت شده در فرم به سخنران اطلاع داده خواهد شد.
«بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان شهید باهنر اصفهان»
هدایت شده از .
✤ ⃟ ⃟ ﷽ ⃟ ⃟ ✤
🔶فراخوان همکاری🔶
گاهنامه جاوید ( فرهنگی، سیاسی، اجتماعی) ، از میان همکاران علاقمند و فعال عضو می پذیرد:
در زمینه های:
✒️نویسندگی
📜ویراستاری
🎞تدوین کلیپ
📝طراحی و گرافیک
📍روابط عمومی
برای عضویت و کسب اطلاعات بیشتر با آیدی زیر ارتباط بر قرار کنید .
🌐@javiiid2
💠نشریه جاوید
🌐https://eitaa.com/javid_jornal
هدایت شده از -سرلوحهها-
14.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیرمرد با جدیت، چوب پر را تکان میداد. دور ضریح شلوغ شده بود و میشد اضطراب را در چشمانش دید. حرص میخورد وقتی کسی بر خلاف جریان جمعیت حرکت میکرد و به سمت ضریح باز میگشت. بنظرم فقط اینجاست که میشود مردهای گندهای را دید که در مجلس ختم قوم و خویش هم گریه نمیکنند اما اینجا میشوند مثل ابر بهار. به پهنای صورت اشک میریزند و خود را رها میکنند. یا با گوشی تماس تصویری گرفتهاند و مادر پیرشان را به یک زیارت مهمان میکنند. گفتم مادر. فکر میکنم امام رضا هم خیلی مادری است. اصلا مگر میشود حرم بیایی و یاد مادرت نیافتی؟ خوب حتما حکمتی دارد دیگر. اصلا دوست داری مدام رو به ضریح کنی و بگویی دل و دین و دنیای مان فدای مادرتان «فاطمه». میشود ما را جدا نکنید و در هم بخرید؟ نشان به آن نشانی که اینجا چیزی پنهان نمیماند، ما کسی را جز شما نداریم.
|پناهگاه|
-گمنام ۶۱-
▫️حوالی این ایام که میشود مادرم گرههای سفت و سخت کیسههای پرچم را باز میکند و خواهرم یکی یکی پارچههای سه گوش مشکی را اتو میزند.برادرم در و دیوار خانه را سیاه میپوشاند تا خانه هم مثل افلاک بر این مصیبت عظمی بگرید،روی جلد بیشتر کتابهایی که پدرم این روزها میخواند با رنگ قرمز نوشته است: «مادر»!
▪️🏴 زهرا(س)، زندگی، شهادت ؛ به زودی....
#ام_الحسین
#چادر_سیاه
#ماه_یا_مادر
〰〰〰〰〰〰〰〰🖋
«نشریه تحریر بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان باهنر اصفهان، راوی حقیقت و حامی عدالت است.»
🖇️@nashryeh_tahrir97
May 11
▪️جایگاه حضرت فاطمه(س) از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی
#ام_الحسین
#چادر_سیاه
#تحریر_مدیا
#استوری
〰〰〰〰〰〰〰〰🖋
«نشریه تحریر بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان باهنر اصفهان، راوی حقیقت و حامی عدالت است.»
🖇️@nashryeh_tahrir97