💫🌹💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫
💫🌹💫
🌹💫
💫
#تو_شهید_نمی_شوی
#محمود_رضا_بیضائی
#پارت_22
{با لباس نظامی در محضر بانو}
چند بار پیش آمد وقتی عکس های سوریه اش را نشان می داد، از او خواستم یکی دو تا عکس به من بدهد اما هیچ وقت نداد! می گفت:《تا امروز یک فریم عکس از بچه های سپاه در سوریه منتشر نشده، بگذار نشود.》یکی از عکس هایی که خیلی اصرار کردم به من بدهد، عکسی بود که بعد از عملیاتشان در منطقهی حُجیره و پاکسازی مناطق اطراف حرم حضرت زینب از وجود تروریست ها به لباس نظامی در صحن حرم گرفته بود. کِیف کرده بود که با لباس نظامی توانسته داخل حرم عکس بگیرد. می گفت خیلی دوست داشت که هر جور شده در حرم حضرت زینب یک عکس با لباس نظامی بگیرد. بالاخره با تمام محدودیت هایی که برای ورود به حرم با لباس نظامی وجود داشته، به عشق حضرت زینب دل را زده به دریا د چند نفری با لباس رفته اند داخل. بعد از شهادتش، نگاه به این عکس کوهی از حسرت روی دلم می گذارد. یک عمر زیارت عاشورا را لقلقه ی زبان کردیم و در پیشگاه امام حسین و اولاد و اصحابش دعا کردیم که《یا لَیتَنا کُنّا مَعَکُم》و به زبان گفتیم لبیک یا حسین و این اواخر باز هم با دعا گفتیم《کُلُنا عَباسُکِ یا زینب》و در گفتمان ماندیم که ماندیم...
{خوف تکفیری از سپاه خمینی}
یک بار عکس هایی را که خودش آنجا از دیوار نوشته های تکفیری ها و رزمندگان ارتش سوریه گرفته بود نشانم داد. بین آن ها عکس یکی از رزمنده های ایرانی بود که داشت شعاری به زبان عربی روی دیوار می نوشت. به این عکس که رسیدیم محمود رضا گفت: این بعد از نوشتن شعار، زیرش نوشت:《جیش الخمینی فی سوریا》این را که گفت زد زیر خنده. گفتم:《به چی می خندی؟》گفت:《تکفیری ها از ما و نام امام خمینی خیلی می ترسند.》بعد تعریف کرد که:《یک روز در یکی از محلاتی که اهالی اش آنجا را ترک کرده بودند، متوجه پیرمردی شدیم که سرگردان به این طرف و آن طرف می دوید. رفتیم جلو و پرسیدیم چی شده؟ گفت پسرش مجروح است و در خانه افتاده، ولی کسی نیست که کمک کند. با تعدادی از بچه ها رفتیم داخل و دیدیم پسرش یکی از همان تکفیری هاست. هیکل درشت، ریش بلند و لباس چریکی به تن داشت. یک گوشه افتاده بود و خون زیادی از پایش رفته بود. تا متوجه ما شد شروع کرد به داد و فریاد کردن و هر چه از دهانش درآمد نثار ما کرد! همین طور که داشت فریاد می زد و بد و بیراه می گفت، یکی از بچه ها رفت نزدیکش و توی گوشش گفت: می دانی ما کی هستیم؟ ما ایرانی هستیم. این را که گفت دیگر صدایی از طرف درنیامد!》
💫
🌹💫
💫🌹💫
🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫
💫🌹💫
🌹💫
💫
#تو_شهید_نمی_شوی
#محمود_رضا_بیضائی
#پارت_23
{لهجهی ترکی عربی}
چند نفر از رزمنده های مقاومت، فیلمی از محمود رضا در سوریه ضبط کرده بودند که در آن نحوهی باز و بسته کردن قطعات توپ ۲۳ را آموزش می داده. توی این فیلم فقط دست های محمود رضا داخل کادر است، به اضافهی صدایش که با عربی محلی نحوهی کار را توضیح می دهد. بار اولی که این فیلم را دیدم، صرفا از صدایش فهمیدم محمود رضا ست؛ چون تصویری از چهرهی او از اول تا آخر فیلم وجود ندارد. چند دقیقه که تماشا کردم، برگشتم و به محمود رضا که مشغول کار خودش بود گفتم:《بابا عربی! این دیگر چیست؟》گفت:《برای یک عده از بچه ها توپ را آموزش داده بودم. گفتند این طوری یادمان نمی ماند، یک بار دیگر توضیح بده فیلم بگیریم. من هم توضیح دادم فیلم گرفتند که داشته باشند و اگر جایی لازم شد از فیلم استفاده کنند.》گفتم:《کو؟ کجا هستند این بچه ها؟》گفت:《همین جا هستند. حرف نمی زنند تا شناسایی نشوند.》گفتم:《خودت که لو رفته ای با این لحجه ی ترکی عربی قاطی!》خندید. گفت:《لهجه ام که خیلی ضایع است! الان که دارم گوش می کنم می بینم این بنده خدا ها چقدر توی دلشان خندیده اند.》
البته این را شوخی می گفت. من تا حدودی با لهجه های محلی عربی آشنا هستم و مقدار تسلط محمود رضا به عربی را می دانستم. محمود رضا توی این فیلم، قطعات توپ را با حوصلهی زیاد یکی یکی باز می کند، می چیند روی زمین و نام گذاری می کند. در آخر فیلم که کار تمام می شود، با همان عربی محلی می گوید:《صار فارغ، خلاص!》یعنی تمام شد! آن قدر موقع دیدن فیلم از تکلمش به عربی محلی کیف کرده بودم که آن را دو بار از اول تا آخر دیدم. آخر سر هم یواشکی برای خودم کپی کردم. بعدا که فلش مموری را با خودم آوردم تبریز و باز کردم فیلم را بریزم توی لپ تاپ، دیدم محمود رضا هم یواشکی آن را از مموری پاک کرده است!
{گرا با گوگل ارث}
سهیل کریمی می گفت:《محمود رضا در حلب برای تعیین گرا از نرم افزار گوگل ارث کمک می گرفت، اما خمپاره ها به جایی که باید می خوردند، نمی خوردند.》می گفت:《محمود رضا متوجه شده بود که مختصات گوگل ارث برای جاهایی مثل سوریه و عراق خطا دارد. معتقد بود که این خطا عمدی است. محمود رضا مقدار این خطا را در آورده بود و بعد از آن، مقدار این خطا را در نظر می گرفت و آتش می کرد و جایی را که می خواست می زد.》
💫
🌹💫
💫🌹💫
🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫
🌹💫🌹💫🌹💫
💫🌹💫🌹💫🌹💫
جمعه ها شرح دلم یک غزل کوتاه است
که ردیفش همه دلتنگ توام میآید ...!
#حاج_قاسم
@nasibeh_media
آنکهایـرانرادوستداردبایـدبداند
حمـلهبهایـمٰاناسـلامیجـوانٰان
خیـٰانتبهایـراناست 👌 !
ـ حضرتآقا
@nasibeh_media
اصل کلی:هروقت سلبریتیها
گلهای رم میکنن یعنی دستور
از سفارت خونهها رسیده
مثل همین پویش اعدام نکنید
@nasibeh_media