eitaa logo
نسیم ادب
294 دنبال‌کننده
3هزار عکس
314 ویدیو
1 فایل
گلستانی از شعر و ادب و حکمت برای ساختن لحظاتی زیبا تفرجی برای روح و خلوتی برای آرامش پرسه ای در کوچه پس کوچه های ادب و هنر و حکمت و اندرز ارتباط با ادمین: @bigharar9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 مگو با هیچ کس راز دلت را ... زود می میرد گل سرخی که مُشتش را، برای خلق وا کرده! 🔺 پی نوشت: شاعر در این بیت با تمثیل زیبایی از طبیعت «شکفته شدن گل و سپس پژمردن آن» سعی در اقناع اندیشه ی مخاطب برای افشا نکردن راز نموده است. اما اینطور با یک استدلال عرفی ما را از افشای راز خود برای دیگران منع کرده است: مگو با محرمان خویش هم راز دل خود را که دارد مَحرَم راز من و تو محرمِ دیگر ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 زندگی زیباست به شرط آنکه قواعدش را بدانی دانستن قواعد آن کمتر از چند ثانیه طول نمی کشد و آنها را همین جا خواهم نوشت. اما انسانِ تجربه گرا که بقول رحمة الله علیه: بی بند پند نمی آموزد*، برای درک و فهم آنها نیاز به سال ها زمان دارد و تازه بعد از آن نیاز به این دارد که از آنها غافل نشود و این امر تقریباً از محالات است. چرا که اصولاً انسان از غفلت لذت می برد. اما تعبیر قواعد زندگی هم تعبیر درستی نیست چون قواعد کلمه ی عربی است و لزوماً باید بیشتر از دو قاعده باشد تا قواعد گفته شود و حال آنکه زندگی دو قاعده بیشتر ندارد و آن استفاده از عقل و عشق در جای مناسب خودش: با عقل برنامه ریزی کردن و با عشق عمل کردن غیر از این، زندگی همین می شود که الان می بینیم و از آن ناراضی هستیم. *بی بند نگیرد آدمی پند 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 لرد اریک: بانو اَتِفلِد! تا حالا همچین صورتی رو به عمرم ندیدم ولی حالا حتی وقتی چشمام رو می بندم بازهم می بینمش. فصل۲قسمت۷ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 امروز چنانی ای پری روی کز ماه به حُسن می‌بری گوی می‌آیی و در پی تو عُشّاق دیوانه شده دوان به هر سوی نرخ گل و گلشکر شکسته زان چهره خوب و لعل دلجوی 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 حتماً نباید مصرعی در دفتری باشد یا دسته مویی بسته زیر روسری باشد حتماً نباید روی انگشت زنی خاموش جای سفید حلقهٔ انگشتری باشد شاید شبی هم در کنار تختخوابی گرم زانو زده غرق تفکر مادری باشد یا نه، پس از برچیدن اسباب صبحانه ساکت، کنار میز خلوت همسری باشد شاید نگاهی خیره بر قالیچه‌ای... شاید وقتی صدایش می‌کنی گوش کری باشد حتماً نباید مرغ عشق مرده‌ای در باغ یا بسته روی صبح فروردین دری باشد گاهی دری باز است، گاهی عین پرواز است گاهی غم امکان دارد اسم دختری باشد! گاهی شبیه آنچه تا امروز دیدی نیست غم می‌تواند شکل‌های دیگری باشد غم می‌تواند شکل شش ساعت غزل خواندن در یک مسافرخانهٔ بی‌مشتری باشد حتی کنار چشمه‌ای در جنگلی تاریک غم می‌تواند جادوی افسونگری باشد مثل انار قصه سربسته است... شاید هم در سینه‌اش وقتی که بشکافی، پری باشد! 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 من دردِ تو را ز دستْ آسان ندهم دل برنکنم ز دوست، تا جان ندهم از دوست به یادگار، دردی دارم کآن درد به صدهزار درمان ندهم. 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
جا در دل او دارم و از من خبرش نیست
ای کاش مرا در دل او راه نمی بود.
🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
عصر جدول هاى خالى،
                  پارك هاى اين حوالى
پرسه هاى بى خيالى،
                   نيمكت هاى خمارى
رو نوشت روز ها را،
               روى هم سنجاق كردم:
شنبه هاى بى پناهى،
                  جمعه هاى بى قرارى
🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 در جریان مباهله که در سوره‌ی آل عمران آیه‌ی ۶۱ به آن اشاره رفته است مفسران مى‌نویسند: پیامبر اسلام(ص) به موازات مکاتبه با سران‌دول جهان، و مراکز مذهبى نامه‌اى به اسقف نجران نوشت و طى آن نامه ساکنان «نجران‌» را به آئین اسلام دعوت نمود. «اسقف‌» نامه را با دقت خواند، سپس هیأتی روانه ی مدینه کرد تا از نزدیک با پیامبر تماس گرفته و دلائل نبوت او را بررسى کنند. هیئت نجران، در گفتگو ی خود با پیامبر در مقابل منطق وحى ناگزیر راه مجادله در پیش گرفتندو پیشنهاد مباهله دادند «مباهله، یعنی توجّه و تضرّع دو گروه مخالف یکدیگر، به درگاه خدا و تقاضای لعنت و هلاکت برای طرف مقابل» در آن موقع خداوند نیز پیامبر را به مباهله مامور ساخت، قرار شد فردا همگى براى ‌مباهله حاضر و آماده شوند. پیامبر از میان اصحاب و خویشان خود به امر الهی فقط اش را براى مباهله برگزید یعنی على،فاطمه،حسن و حسین علیهم السلام. نجرانیان با دیدن این وضع وارد شور شدند و بالاخره از مباهله منصرف گشتند. داستان مباهله ضمن اینکه بزرگترین سند فضیلت‌براى اهل بیت علیهم السلام است می تواند بزرگترین سند برای این موضوع باشد که: مقدس ترین نهاد در اسلام که در صف اول مبارزه‌ی فرهنگی و عقیدتی اسلام قرار داشته و دارد خانواده است. آن چیزی که در صورت حفظ سلامت محیط آن می تواند در برابر هر فرهنگ و عقیده‌ی منحرفی با امداد قطعی الهی بایستد و بدون کوچکترین مقاومتی از سوی دشمنان خدا، پیروز شود و پیروزی جامعه و حکومت اسلامی را تضمین کند، نهاد مقدس است. برداشت تدبری : ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ما نمی‌دانیم که خوشبختی و بدبختی فی نفسه چیست، ولی می‌دانیم عدم تناسب بین آرزوها و توانایی برآوردن آن است که سبب بیچارگی می‌شود. اگر انسان می‌خواهد خوشبخت باشد باید زندگانی را در خویشتن متمرکز سازد و اراده و آرزوی خود را در حدود توانایی خویش به کار ببرد. 📕 ✍🏻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖
سفر می‌کردی و کار تو را دشوار می‌کردم 
که چون ابر بهاری گریه‌ی بسیار می‌کردم
‌
همان "آغاز" باید بر حذر می‌بودم از عشقت 
همان دیدار "اول" باید استغفار می‌کردم
‌
ملاقات نخستین کاش بار آخرینم بود 
تو را دیگر میان خواب‌ها دیدار می‌کردم
‌
«به روی نامه‌هایت قطره‌ی اشک است، غمگینی؟»
تو می‌پرسیدی و با چشم خون، انکار می‌کردم
‌
در آن دنیا اگر قدری مجال همنشینی بود 
به پای مرگ می‌افتادم و اصرار می‌کردم
‌
خدا عمر غمت را جاودان سازد که این شاعر 
غزل در گوش من می‌خواند و من تکرار می‌کردم
‌
🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 چندانکه ستاره است بر چرخ کبود از ما به بر دوست سلامست و درود 🔻 تعداد کل ستاره های آسمان چقدر است؟ پیدا کردن جواب دقیق این سوال کار آسانی نیست ابتدا باید دنیا را به دو قسمت قابل مشاهده و غیر قابل مشاهده تقسیم کنیم. چرا که جهان حداقل 13.8 میلیارد سال پیش متولد شده است نورِ اجسامی که با فواصل طولانی تر هستند هنوز زمان کافی برای رسیدن به ما را نداشته اند پس قابل محاسبه هم نیستند پس مجبور به محدود کردن این موضوع به آنچه که انسان قادر به مشاهده آن است، هستیم ؛ ستاره شناسان تخمین زده اند که جهان قابل مشاهده بیش از 100 میلیارد کهشان دارد. کهکشان راه شیری ما نیز دارای 300 میلیارد ستاره است. با این شاخص اختر شناسان میزان تمام ستارگان قابل مشاهده را حدود 70 میلیارد ترلیون برآورد کرده اند. با این حال این برآوردها بسته به حساسیت تلسکوپ های امروزی، متغیر است. تلسکوپ های قوی تر توانایی دیدن ستاره های بیشتری را دارد. اما تعداد ستاره هایی که در آسمان شب مشاهده می شود بسته به چند متغیر از جمله آلودگی، نور و دید شما فرق می کند. در شهرهای بزرگ و پرنور ما تنها قادر به مشاهده پرنورترین ستارگان هستیم،اما در یک آسمان تمیز و تاریک میتوان با چشم غیر مسلح هزاران ستاره را در آسمان شب مشاهده کرد. اگر تمام ستارگان قابل مشاهده را تا عدد 6.5 میلیون پایین بیاوریم، کل آسمان 9000 ستاره قابل مشاهده دارد و از آنجا که ما تنها نیمی از آسمان را می توانیم ببینیم این به معنی این است که 4500 ستاره در آسمان شب قابل رویت است. 🔺منبع:سایت نمناک ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖            گر نباشد هر دو عالم،                    گو مباش                   تو تمامی،          با تواَم تنها خوش‌ست 🔸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌ ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 "زن" بسیار محترم است. چون : میتوانید "معصومیتش" را در شکل یک "دختر"حس کنید.. میتوانید "علاقه اش را" در شکل یک "خواهر"حس کنید.. میتوانید "گرمایش را" در شکل یک "دوست" حس کنید.. میتوانید "اشتیاقش"را در شکل یک "معشوقه" حس کنید.. میتوانید "فداکاریش" را در شکل یک "همسر"حس کنید.. میتوانید "روحانیتش" را در شکل یک "مادر" حس کنید.. میتوانید "برکتش" را در شکل یک "مادر بزرگ" حس کنید.. با این حال او "محکم و استوار" نیز هست. "قلبش بسیار لطیف" بخشنده و سرکش است… او یک "زن" است… او خود "زندگی" است. کافی است قدرش را بدانیم او قدر خودش را بداند، جامعه نیز قدرش را بشناسد تا همه چیز سر جایش قرار بگیرد. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 فقط با و با انسان های دیگر شکل می گیرد و هر دوی اینها مرهون است که میان انسان ها برقرار می شود، بدون هیچ نسبتی بین انسان ها برقرار نمی شود. 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 رفتی... ولی کجا؟ که به دل جا گرفته‌ای دل جای توست، گرچه دل از ما گرفته‌ای ای نخل من که برگ و بَرَت شد ز دیگران دانی کز آب دیده‌ی من پا گرفته‌ای؟ ترسم به عهد خویش نپایی و بشکنی -این دل که از مَنَش به تمنّا گرفته‌ای ای روشنیّ دیده! ببین اشک روشنم تصمیم اگر به دیدن دریا گرفته‌ای بگذار تا ببینمش اکنون که می‌رود ای اشک! از چه راه تماشا گرفته‌ای؟ خارم به دل فرو مکن ای گل به نیشخند اکنون که روی سینه‌ی او جا گرفته‌ای گفتی صبور باش به هجرانم، «اطهری!» آخر تو صبر زاین دل شیدا گرفته‌ای... ‏ 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 هرشب که می خواهم بخوابم یاد تو می آید سراغم با خود می اندیشم چرا اشک؟ با یاد زیبایت چرا غم؟! انگار سر بر سینه ات دارم که دائم سر می نهم آرام بر سنگ صبوری در تاری شب های تلخ بی تو بودن بر سفره ی غم می نشینم تا سحوری از خوردن غم روزها پرهیز دارم در پیش روی چشم این نامرد مردم هر چند می ترسم مبادا ، غم در میان غفلت مردم شود گم گاهی هم از بی طاقتی راهی ندارم جز آنکه سر در دامن صحرا گذارم تا از دل چشمان خود در چشم صحرا تصویری از طوفان یک دریا گذارم از این و آن بسیار بد دیدم ولیکن چون سنگ تیپا خورده ای سرد و خموشم برداشتم جز بار غم هایی که دادی بار شکایت‌های دیگر را ز دوشم امروز دیگر با کسی کاری ندارم خوب است یا بد حال سنجیدن ندارم آنقدر مشغول توام کز دشمن و دوست یک لحظه فرصت بهر رنجیدن ندارم 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تو حصار بغلت زندگی به کاممه همه چیت مال منه سندش به ناممه ─┤ ♩♬♫♪♭ ├─ وقتی میخندی برام خونه آفتابی میشه گلدونا گل میکنن آسمون آبی میشه 🎼آهنگ: 🎤خواننده: 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺗﻮ ﺗﺎﺏ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺻﺒﺢ ﺯ ﺍﺷﮏ ﺩﺍﺩ ﭼﻮ ﺷﺒﻨﻢ ﺟﻮﺍﺏ ﺧﻨﺪﻩٔ ﺻﺒﺢ 🔸 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 🔻 شاهكار معماري ايراني در ساليان دور وقتي هنوز خبري از تكنولوژي و فناوري در عصر حاضر نبود . با مشاهده اين ويدئو خواهيد ديد كه چگونه در محوطه شاه‌نشين ارگ بم مردمان حدود سه هزار سال قبل در ايران باستان با اصول خاص امواج صوتي آشنا بودند و تعجب و حيرت زماني بيشتر مي‌شود كه بدانيم اين تالار بدون سقف است. ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 نازنین خاتونِ من! به به! صفا آورده ای ای عجب که بعدِ عمری رو به ما آورده ای گرچه دیر اما چه خوشحالم که با این آمدن رسمِ دیرینِ محبت را به جا آورده ای ذوق و شوقِ رقص در سبکِ و سیاقِ ساقِ توست خوش خرامان، سینه لرزان، عشوه ها آورده ای گیسوانت برگِ زیتون، چشمهایت شابلوط اینهمه زیبا شدن را از کجا آورده ای؟ ماهِ ناز و غرقِ راز و دلنواز و عشوه ساز روی و موی و بوی و خویِ دلربا آورده ای با خبر از شورِ فرهادت هوایِ عشق را شوخ و شیرین لهجه و شیرین ادا آورده ای تا شوم پروانه و دورت بگردم بیشتر در کفِ دستت گُلِ سرخِ حنا آورده ای آتشِ صحرایِ "سینا" نسخه یِ نایابِ توست طبقِ "قانون"، قرصِ ماهت را "شفا" آورده ای در خیالم بی ملالم خوش به حالم که چنین بر سرم ای خوش قد و بالا بلا آورده ای ابن سیرین را خبر کن، خواب نابی دیده ام این که امشب رو به این خلوتسرا آورده ای رفته ای و صبحِ باغم غرقِ شیراز است و شعر چون که "حافظ" را پس از نامِ "خدا" آورده ای... 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چون آب به جویبار و چون باد به دشت هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت روزی که نیامده‌ ست و روزی که گذشت 🔺 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 🎀 همراه آفتاب جوانی٬ وقتی جوانه می زد در من نهال عشق٬ دست دلم به دامن شعرش رسیده بود. میخانهٴ غزل ! شعری که عشق٬ ــ گرم و درخشان ــ چو آفتاب٬ از مشرق طلایی آن سرکشیده بود. شعری که آن زمان و، همیشه در چشم من «ز رحمت محض آفریده» بود. پر می کشید روح پر التهاب من از تشنگی به سوی غزل های او، نخست در مکتب محبّت او٬ حرف عشق را تا درس پاک سوختن٬ آموختم درست. در دفتر ستایش نیکویی٬ در نامه پرستش زیبایی٬ آموختم چگونه به محبوب بنگرم! آموختم چگونه به سودای یک نگاه از جان و مال و زندگی خویش بگذرم. آموختم چگونه در پیش او بمیرم و دم بر نیاورم ! آموختم چگونه بر اندام واژه ها از سوز آرزو آتش درافکنم آموختم که شور درون را شیرین، بیان کنم همراه آفتاب جوانی٬ آن عاشقانه های دلاویز، آرام ، چون نسیم، در تار و پود جان و دل من وزیده بود. زان پس که هرچه قول و غزل داشت٬ همچو جان٬ در پرده های حافظه در خاطرم نشست؛ راه مرا به بوی «گلستان» خویش بست! چندی در آن بهشت طربناک٬ مست مست٬ چون او برفت دامنم از بوی گل ز دست. دریایی از لطافت و دنیایی از هنر آمیخته به آن سخنان گزیده بود. اما٬ تمام عمر٬ من بودم و هوای خوش «بوستان» او روشنترین ستاره در کهکشان او «آرام جان و انس دل و نور دیده» بود. در نغمه های بر شده از ساز جان او، آیین رستگاری انسان، دین جهان٬ گلبانگ آدمیت٬ قانون مردمی٬ راه رهایی بشریت. دنیای آرمانی٬ در شأن آدمی٬ گفتی مگر کلام و پیام پیمبران در گوهر زبان و بیانش دمیده بود او پادشاه ملک سخن بود٬ بی گمان. «روی زمین گرفته به تیغ سخنوری» با منکرش بگو که بیا روبرو کنیم! با مدعی بگو٬ بنشیند به داوری. حیران بی نیازی اویم که با نیاز «وجه کفاف»بود اگر نامعینش «سیمرغ» بود و «قاف قناعت» نشیمنش با «دست سلطنت» که بر اقلیم شعر داشت؛ «پای ریاضتش همه در قید دامنش»! می گفت با غرور: «اگر گویی ام که سوزنی از سفله ای بخواه، چون خارپشت بر بدنم موی سوزن است ! صد ملک سلطنت به بهای جوی هنر٬ منت برآنکه می دهد و حیف بر من است»! روحی بزرگ ٬در تن او٬ آرمیده بود طبعی بلند، پاک آزاده، همتای آفتاب ٬و لیکن افتاده٬ همچو خاک! هرگز کسی نبود چو او در سخن دلیر، حق گوی و حق پذیر. می گفت شاه را در پردهء نصیحت و مهر و فروتنی ــ بخت تو هم بلند٬ که هم عصر با منی آن شاعر رونده ی بیدار ره شناس تنها همین نه راهبر نوجوانی ام. همواره و هنوز و همیشه آموزگار٬ در سفر زندگانی ام. بانگ بلند اوست٬ از پشت قرن ها: «دنیا نیرزد آنکه پریشان کنی دلی زنهار بد مکن که نکرده ست عاقلی» بانگ بلند اوست که اینک جهانیان هرجا به احترام ازو نام می برند: فرزندان یک پدر و مادرند خلق اعضای یک تن اند٬ که یک پیکرند خلق از یک تبار و یک گهرند و برابرند از یکدیگر نه هیچ فروتر نه برترند. در روزگار ما که «بنی آدم»- ای دریغ- چون گرگ یکدگر را هر روز میدرند؛ بر من چو آفتاب جهانتاب روشن است دنیا به این تباهی و درماندگی نبود٬ یک بار اگر نصیحت او را شنیده بود! 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 ﺗﻮ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺭ ﮐﻪ ﺑﺎﺯﺁﻳﯽ ﺑﺪﻳﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﻭ ﺯﻳﺒﺎﻳﯽ ﺩﺭﯼ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺣﻤﺖ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻠﻖ ﺑﮕﺸﺎﻳﯽ ﻣﻼﻣﺘﮕﻮﯼ ﺑﯽ ﺣﺎﺻﻞ ﺗﺮﻧﺞ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺸﻨﺎﺳﺪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻌﺮﺽ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻳﻮﺳﻒ ﺟﻤﺎﻝ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﻨﻤﺎﻳﯽ ﺑﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺑﺮﻭﻳﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻮ ﺳﻴﻤﻴﻦ ﺗﻦ ﭼﻨﺎﻥ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻪ ﺯﻳﻮﺭﻫﺎ ﺑﻴﺎﺭﺍﻳﯽ ﭼﻮ ﺑﻠﺒﻞ ﺭﻭﯼ ﮔﻞ ﺑﻴﻨﺪ ﺯﺑﺎﻧﺶ ﺩﺭ ﺣﺪﻳﺚ ﺁﻳﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺭﻭﻳﺖ ﺍﺯ ﺣﻴﺮﺕ ﻓﺮﻭﺑﺴﺘﻪ ﺳﺖ ﮔﻮﻳﺎﻳﯽ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺣﺴﻦ ﻧﺘﻮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺯ ﺧﻠﻖ ﺩﺭﭘﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺍﺯ ﺟﺎﻡ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻪ ﭘﻴﺪﺍﻳﯽ ﺗﻮ ﺻﺎﺣﺐ ﻣﻨﺼﺒﯽ ﺟﺎﻧﺎ ﺯ ﻣﺴﮑﻴﻨﺎﻥ ﻧﻴﻨﺪﻳﺸﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺍﯼ ﺑﺮ ﭼﺸﻢ ﺑﻴﺪﺍﺭﺍﻥ ﻧﺒﺨﺸﺎﻳﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺳﺮﻭ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﺀ ﻣﻬﻴﻦ ﺯﺍﺩﯼ ﻣﮑﻦ ﺑﻴﮕﺎﻧﮕﯽ ﺑﺎ ﻣﺎ ﭼﻮ ﺩﺍﻧﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺎﻳﯽ ﺩﻋﺎﻳﯽ ﮔﺮ ﻧﻤﯽ ﮔﻮﻳﯽ ﺑﻪ ﺩﺷﻨﺎﻣﯽ ﻋﺰﻳﺰﻡ ﮐﻦ ﮐﻪ ﮔﺮ ﺗﻠﺨﺴﺖ ﺷﻴﺮﻳﻨﺴﺖ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺐ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻣﺎﻳﯽ ﮔﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎ ﺗﺎ ﮐﻤﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﭼﻮ ﭘﺎﻳﺎﻧﻢ ﺑﺮﻓﺖ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺑﺪﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭﻳﺎﻳﯽ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﺍﻓﺸﺎﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﺩﺭﻫﻢ ﮐﺶ ﻣﮕﺲ ﺟﺎﻳﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺘﻦ ﺍﺯ ﺩﮐﺎﻥ ﺣﻠﻮﺍﻳﯽ ﻗﻴﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﺪﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﺷﻴﺮﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺴﻠﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﻃﻮﻃﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﻳﺎﻣﺖ ﺷﮑﺮﺧﺎﻳﯽ 🔺 🔻 ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛
📖 چیست در گردش جادویی چشمت که هنوز قلم فرشچیان دور خودش می چرخد 🔺 🔻 تابلوی آفرینش ┏━━━🍃🍂━━━┓ ⠀   @NasimeAdab ┗━━━🍂🍃━━━┛