سلام
📣 دوستان محترمی که قصد ارسال متن را دارند
لطفا
۱ . متن ها کوتاه باشد
۲ . متن ها همراه یک تصویر از شهید سلیمانی به انتخاب خودتان باشد .
🙏
یا صاحب الزمان:
تهیه وهدیه شیرینی خانگی من به مادر شهید رضا حاتم آبادی
به نیت سردار دلها🌼🌸🌼
پاسخ شماره 2⃣ به مسابقه نهم ✅
حجتالاسلام حاجی صادقی نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران:
من در خیلی از جلسات دیدهام که فرماندهان به دیدار حضرت آقا میرسند در دیدار عمومی هم قبل از اینکه حضرت آقا وارد حسینیه شود فرماندهان با ایشان دیدار میکنند و آقا به همه عنایت و تفقد دارند امّا فراموش نمیکنم به حاج قاسم که میرسیدند سر ایشان را در بغل میگرفتند و میبوسیدند. آرامشی برای رهبر بود و واقعاً مالک اشتر آقا بود. بشاشیتی در چهره آقا دیده میشد حاج قاسم را که میدیدند. گزارشهایی که حاج قاسم به حضرت آقا میداد. و یکی از کسانی که مورد وثوق و اطمینان آقا بود نه فقط برای نیروی قدس، برای همهی مسائل، حاج قاسم یکی از سربازان واقعی برای آقا بود.
پاسخ شماره 4⃣ به مسابقه نهم ✅
میثم:
خاطرات فتح نبل و الزهرا از زبان سردار حقبین
در عملیاتهای سابق برای اینکه نیروها همدیگر را بشناسند از قبل هماهنگ میکردند که این طرف مثلاً میگویند «یا زینب» طرف مقابل بگوید «یا علی» که داعشیها این رمزها را فوری یاد میگرفتند و آنها نیز تکرار میکردند؛ ما در این عملیات شعارهای جالبی را میدادیم و هماهنگ کردیم که طرف مقابل هر شعاری میدهند نیروهای این طرف در پایان جمله یک کلمه گیلکی بگوید که دیگر داعشیها نمیتوانستند تکرار کنند.
این عملیات برای باز کردن جبهه شمال بود لذا طی عملیاتهای بعدی این محور کاملاً و در حدود ۷۰ کیلومتر باز شد تا به نقطه هممرز ترکیه رسیدیم؛ ۲ روز در آنجا مانده روز سوم برگشتیم و صبح روز پانزدهم وارد نبل و الزهرا شدیم و لذا نخستین گروهی بودیم که وارد شهر شدیم.
سردار سلیمانی این خبر را شنیدند و صبح روز بعد مستقیماً خودشان پیش ما آمدند؛ ایشان تشکر کردند و گفتند "خیلی جرئت و شجاعت داشتید که این کار را کردید، ما ۴ سال پشت این در مانده بودیم"، لذا گفتند "این در خیبر را شما گیلانیها کندید و مردم مظلوم را آزاد کردید" و ما با این حرف بسیار خوشحال شدیم.
پاسخ شماره 5⃣ به مسابقه نهم ✅
زمفم.زندگی:
لبیک به امام
احمد یوسف زاده کرمانی:
جنوب ایران دهه ۶۰ جبهههای نبرد، عملیات رمضان کار سخت شده بود و به دلیل نرسیدن رزمندگان به بعضی از اهداف، وضعیت مساعد نبود! صدام با کمک آمریکا و... تجهیزات زیادی ریخته بود و... فرمانده کل سپاه در جمع فرماندهان قرارگاه کربلا وضعیت جبههها را بررسی میکرد، اما... آخر کار گفت: «چراغها را خاموش میکنیم، هر کدام از شما نمیتواند بماند، برود.» اولین فرماندهی که برای لبیک به امام و تجدید عهدش با خدا شروع به صحبت کرد، قاسم سلیمانی بود، جوان بیستوچند ساله میدان
پاسخ شماره 6⃣ به مسابقه نهم ✅
🖤بانوے محجبہ🖤:
عفتی همرزم شهیدسردار سلیمانی: تمام فرماندهان در رده حاج قاسم یک سری ویژگیهای مشترک مانند متقی بودن، خودشکن بودن و شجاع بودن را داشتند و جای خود را در قلبمان داشتند اما محبتی که نسبت به حاج قاسم در دلمان بود چشم گیر بود و صفت دلها به حق زیبنده ایشان است.
پاسخ شماره 7⃣ به مسابقه نهم ✅
•••✾✿یا مهدے✿✾•••:
محاصره حلب
یوسفزاده روایت میکند... از محاصره حلب و میگوید: « وقتی که داعش و گروههای تکفیری شهر حلب را محاصره کرده بودند. راهی برای نفوذ به شهر نبود. به فلاحزاده، معاونت عملیاتیات گفتی با هواپیما در فرودگاه حلب فرود میآییم! فرود آمدی و درحالی که انتهای باند دست داعش بود. اما تو از هیچ چیز نمیترسیدی... برایت مهم بود تا بروی و جان مردم را نجات بدهی... به قول خودت «بچههای مردم» بودند که باید برای نجاتشان میرفتی... رفتی و توانستی به هر زحمتی که بود محاصره حلب را بشکنی، چون تو قهرمان مردم بودی و هستی
پاسخ شماره 9⃣ به مسابقه نهم ✅
𝓑𝓪𝓷𝓸𝔂𝓰𝓸𝓶𝓷𝓪𝓶:
صحبت با عفتی از همرزمان :
درس مهم سردار سلیمانی
....... ایشان گارسون را صدا زدند گارسون هم آمد و گفت بله سردار؟ گفتند شغلت چیست؟ و گارسون گفت: عرض کردم خدمتتان قبل که من افسر هوانیرو هستم و بعد سردار از او خواست برود و رو به من کرد و گفت ... آقای عفتی. در مملکتی که افسر هوانیروی آن مجبور باشد شب مشغول به گارسونی باشد روزگار خوشی را نمیبینم و مسئولان باید جواب دهند.
سردار از من خواست پرده را کنار بزنم و از من پرسید چه چیز میبینی؟ گفتم شهر و مغازه و مردم را میبینم، سردار به من گفتند: من هر سه چهار ماهی که فرصت کنم به اینجا میآیم و مینشینم پرده را کنار میزنم و میگویم: قاسم یادت نرود که تو روزی اینجا کارگری میکردی!
اگر حاج قاسم میشود حاج قاسم فقط بهخاطر شجاعت یا متقی بودن ایشان نیست بلکه بهخاطر این است که ایشان هرگز خود را در دنیا گم نکرد همان قاسمی که سال ۶۰ بود همان قاسم در سال ۹۸ نیز بود
پاسخ شماره 0⃣1⃣ به مسابقه نهم ✅
موضوع مسابقه نهم به انتخاب خودتان :
1⃣ یک خاطره شنیده نشده یا کمتر شنیده شده از حاج قاسم ارسال کنید .(با ذکر منبع )✅
و یا
2⃣ به یاد حاج قاسم چه کاری انجام میدهید ؟ تصویر کارتان را ارسال نمایید .✅
پاسخ ها را به آیدی زیر ارسال نمایید .
@nasimehedayat_admin2
⏪ آگاهی بهتر از علم است ⏩
برای شرکت در مسابقه بازدید ها از ۵۰ تا کمتر نباشد .🙏
@nasimehedayat1400
یاحسین ب:
خاطرات حاج قاسم سلیمانی از زبان احمد کاظمی
قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد.
بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود.
یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستیاش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند.
پاسخ شماره 1⃣1⃣ به مسابقه نهم ✅