eitaa logo
•| نسل ظهور🇮🇷🇵🇸 |•
1.5هزار دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
6.6هزار ویدیو
44 فایل
✨️ نسل ما نسل ظهور است قوی باید شد 💪 🇵🇸 فلسطین کلید 🔑 رمز آلود ظهور است #امام_خامنه‌ای 😊 ثواب تمامی فعالیت‌های این کانال تقدیم به آقا امام زمان ارواحنافداه کپی حلال حلال ☺️ گروه مرتبط با کانال https://eitaa.com/joinchat/3192259029C29ab1fddf5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناموس فروشان دانشگاه شریف هستن، برای بردگی انگلیس له له میزنن اینها رو به هر دلیلی اخراج نمیکنید به دلیل این کارشون باید اخراج کنید، این موجودات به شدت مستعد خیانت به کشور هستند @nasle_Ashura
چیزی عوض نشده است غربزده ها هنوز موقع شکست ایران میرقصند... یادتونه که... @nasle_Ashura
♨️بازی با واقعیت فرق می‌کند😉 📍حتی اگر ۶۰ گُل هم می‌زدند، بازهم صرفا یک بازی است که تمام شد؛ اما واقعیت همان شکستن اُبهت و بدست دلاورمردان ایرانی است که هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد؛ یکبار ۱۳۸۴ و بار دیگر ۱۳۹۸ ✍محمد جوانی @nasle_Ashura
🔹همسر شهید دانیال رضازاده در کنار مزار شهدای امنیت # بهشت _رضا_(ع) _مشهد 💔🍃😭😭😭 @nasle_Ashura
18.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴دکتر مریم اسلامی مخترع برتر ایران و جهان: الگوی من ابوعلی سینا است. 🔹در آمریکا دانشجوهایی را می دیدم که پنج شش بچه به دنیا آورده بودند. 🔹در غرب علیه زنان خشونت وجود دارد. 🔹نگاه اسلام به زن یک نگاه انسانی است و اسلام انسانیت را تکریم می کند. @nasle_Ashura
ای خدا تو دوستِ ما باش... تا اگر کائنات سرِ دشمنی گیرند، از دشمن نهراسیم... ♥️ همسرش می‌گوید: مهریه رقیه یک سفر حج بود و چهارده سکه طلا، ازدواج با من بخاطر رضای خدا بود نه برای مادیات یا هر چیز دیگر. طوری رفتار می‌کرد که همه‌اش رضایت خدا را مد نظر داشت. خودش را فانی در خدا می‌دید. هر وقت می‌خواست کاری انجام بدهد، با خودش می‌اندیشید که آیا این کار رضایت خدا را در پیش دارد؟ بعد هم جوابش را به سرعت پیدا می‌کرد. نفوذ کلام بسیار بالایی داشت. حرفی را نمی‌زد که قبلش آن را سبک و سنگین نکرده باشد. از حرفهای پراکنده پرهیز داشت. غیبت نمی‌کرد، تهمت نمی‌زد. از همان روزهای اول آشنایی رقیه از فنا حرف می‌زد. نمی‌گفت شهادت، می‌گفت فنا. می‌گفت: «این امکان و فرصت نصیب مردها شد که به جنگ بروند اما برای زن‌ها چنین امکانی فراهم نیست. دوست دارم به گونه‌ای از دنیا بروم که اجر و مزد یک شهید داشته باشم.» 🕊🌱 @nasle_Ashura
🔴 داشتیم وقتی جام جهانی مد نبود! 🔻یک طرفش ما بودیم! اونطرفش کل دنیا! @nasle_Ashura
🌸 🍃 همه ما توی حیاط دور هم نشسته بودیم بابات کله پاچه خریده بود اونم چه کله پاچه خوشمزه ای زینب یک سالش بود توی گهواره خوابیده بود همه پای سفره کله پاچه می‌خوردیم. مامانت چشمای گوسفند رو توی کاسه کوچکی گذاشت تا بخوره من بهش سفارش کرده بودم که چشم گوسفند بخوره چون خیلی خواص داشت. من وسط حرف مادرم پریدم و گفتم کاسه را زیر گهواره زینب گذاشتم برگشتم که چشم‌ها را بردارم ولی کاسه خالی بود. شهرام گفت مامان چشمات چی شده بود زینب اونا رو خورد؟ زینب که خوابیده بود. تازه بچه یه ساله که چشم گوسفند نمیخوره. من گفتم: زینب از خواب بیدار شده بود و دست کرده بود توی کاسه و دوتا چشم را برداشته و خورده بود دور تا دور دهنش هم کثیف شده بود.شهلا و شهرام زدن زیر خنده، من با صدای بغض کرده گفتم اون روز خیلی خندیدیم. شهلا گفت مامان پس قشنگی چشمای زینب واسه خوردن چشم گوسفنده؟ گفتم: چشم های زینب وقتی به دنیا اومد قشنگ بود اما انگاری بعد خوردن چشمای گوسفند درشت تر و قشنگ‌تر شد. دوباره اشکم سرازیر شد شهلا و شهرام و مادرم هم گریه می‌کردند. بعد از ساعتی چرخیدن در خیابان ها باز دلم راضی نشد به کلانتری بروم تا آن شب هیچ وقت پای ما به کلانتری و این جور جاها باز نشده بود. مادرم گفت کبرا بیا برگردیم خونه شاید خداخواهی زینب برگشته باشه. چهارتایی به خانه برگشتیم همه جا ساکت و تاریک بود. تازه وارد خانه شده بودیم که زنگ خانه به صدا درآمد. جیغ زدم: «دخترم اومد زینب برگشت». همه با هم خوشحال و سراسیمه به طرف درِ حیاط دویدیم. شهرام در حیاط را باز کرد وجیهه مظفری پشت در بود وجیهه دوست زینب و یکی از جنگ زده های آبادانی بود. دختری سبزه رو و قد بلند. شهلا آن شب به وجیهه زنگ نزده بود اما وجیهه از طریق یکی از دوستای مشترکشان با زینب خبر گم شدن او را شنیده بود و به خانه ما آمد. وجیهه خیلی ناراحت و نگران شده بود و می‌گفت باید برای پیدا کردن زینب به بیمارستان های اصفهان سر بزنیم زینب بعضی وقتا برای عیادت مجروحان جنگی به بیمارستان میره یکی دو بار خودم با اون رفتم.من هم می دانستم که زینب هر چند وقت یک بار به ملاقات مجروحان میرود بارها برای من و مادربزرگش از مجروحان تعریف کرده بود ولی هیچ وقت بدون اجازه به اصفهان می رفت. خانه ما در شاهین شهر بود که ۲۰ کیلومتر با اصفهان فاصله داشت. با اینکه می‌دانستم زینب چنین کاری نکرده اما سر زدن به بیمارستان های اصفهان بهتر از دست روی دست گذاشتن بود. من و خانواده‌ام آن شب آرام و قرار نداشتیم حرف وجیهه را قبول کردیم. وجیهه قبل از رفتن به اصفهان با شهلا به خانه خانم دارابی رفت و به مادرش اطلاع داد که با ما به اصفهان می آید. هر چه می رفتیم جاده شاهین شهر به اصفهان تمام نمیشد. بیابان های تاریک بین راه وحشت من را چند برابر کرده بود فکرهای آزاردهنده‌ای به سراغم می‌آمد فکرهایی که بند بند تنم را می‌لرزاند. مرتب امام حسین و حضرت زینب را صدا می زدم تا خودشان مراقب زینب باشند. به جز نور چراغ های ماشین، جاده و بیابان‌های اطراف و تاریکی و ظلمت بود. وجیهه گفت اول به بیمارستان عیسی بن مریم بریم. زینب چند روز پیش با یکی از مجروهان این بیمارستان مصاحبه کرد و صدای اون رو با کاست ضبط کرد و نوار رو سر صف برای بچه ها گذاشت. مجروح درباره نماز و حجاب و درس خواندن و کمک به جبهه‌ها صحبت کرده بود همه ما سر صف به حرفایش گوش کردیم تازه زینب بعضی از حرف‌های مجروح رو توی روزنامه دیواری نوشت تا بچه‌ها بخونن. وجیهه راست میگفت مجروحی به اسم «عطا الله نریمانی» یک مقاله درباره خواهران زینبی داده بود و زینب سر صف آن مقاله را خوانده بود و نوار صدای مجروح ها راهم برای همکلاسی هایش گذاشته بود. من هم می دانستم که زینب هر چند وقت یک بار به ملاقات مجروحان میرود بارها برای من و مادربزرگش از مجروحان تعریف کرده بود ولی هیچ وقت بدون اجازه به اصفهان می رفت. خانه ما در شاهین شهر بود که ۲۰ کیلومتر با اصفهان فاصله داشت. با اینکه می‌دانستم زینب چنین کاری نکرده اما سر زدن به بیمارستان های اصفهان بهتر از دست روی دست گذاشتن بود. من و خانواده‌ام آن شب آرام و قرار نداشتیم حرف وجیهه را قبول کردیم. وجیهه قبل از رفتن به اصفهان با شهلا به خانه خانم دارابی رفت و به مادرش اطلاع داد که با ما به اصفهان می آید. هر چه می رفتیم جاده شاهین شهر به اصفهان تمام نمیشد. بیابان های تاریک بین راه وحشت من را چند برابر کرده بود فکرهای آزاردهنده‌ای به سراغم می‌آمد فکرهایی که بند بند تنم را می‌لرزاند. مرتب امام حسین و حضرت زینب را صدا می زدم تا خودشان مراقب زینب باشند. به جز نور چراغ های ماشین، جاده و بیابان‌های اطراف و تاریکی و ظلمت بود. وجیهه گفت اول به بیمارستان عیسی بن مریم بریم. @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای فرج🌷 عاقبٺ این شبِ تاریڪ سحر خواهد شد به رخِ حضرٺ خورشید نظر خواهد شد مےرسد نوبٺ آن روز ڪه باوعده ے حق پسرے منتقمِ خون پدر خواهد شد. 💚 @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا