eitaa logo
•| نسل ظهور🇮🇷🇵🇸 |•
1.6هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
6.5هزار ویدیو
43 فایل
✨️ نسل ما نسل ظهور است قوی باید شد 💪 🇵🇸 فلسطین کلید 🔑 رمز آلود ظهور است #امام_خامنه‌ای 😊 ثواب تمامی فعالیت‌های این کانال تقدیم به آقا امام زمان ارواحنافداه کپی حلال حلال ☺️ گروه مرتبط با کانال https://eitaa.com/joinchat/3192259029C29ab1fddf5
مشاهده در ایتا
دانلود
•| نسل ظهور🇮🇷🇵🇸 |•
✍ کی بود می‌گفت رفراندوم برگزار کنیم؟! @nasle_Ashura
🕹راهپیمایی نبود، رفراندوم بود 🔴👆نه تشییع شهداست و نه مناسبت مذهبی که بگویند احساسات دینی ملت را تحریک کرده‌اید. 🎯۱۳ آبان یک رفراندوم کاملا سیاسی است برای گفتن «آری» به جمهوری اسلامی و «نه» به هر آنچه غیر آن... 🎯پدیده هایی مثل راهپیمایی امروز شاید به علت تکرار زیاد برای ما عادی شده باشد، اما در سطح جهان منحصربفرد است. 🌏در هیچ نقطه ای از جهان( تاکید میکنم هیچ) این حجم از مردم با کمترین تبلیغاتی برای دفاع از ماهیت نظام مستقر به میدان نمی آیند. 🔴استمرار این پدیده در ۴ دهه اخیر شاید از خود آن هم عجیب تر باشد... @nasle_Ashura
♦️وقتی گل‌ می‌کشیدیم شجاع می‌شدیم!/ عاملان شهادت آرمان علی‌وردی، طلبه بسیجی مدام گریه می‌کنند و می‌گویند فریب خورده‌اند یکی از متهمان که با چاقو به بسیجی شهید ضربه زده: 🔹️یک نفر به ما پیامکی فرستاد، مشخصات مرد بسیجی را که در میان جمعیت و شلوغی بود به ما داد. 🔹️قرص روانگردان و گل مصرف می‌کنیم. چون هر وقت گل مصرف می‌کنیم جرأت پیدا می‌کنیم. طوری که انگار می‌توانیم هر کاری انجام بدهیم، حتی کارهای هولناک و عجیب و غریب. 🔹️جوان بسیجی را دنبال کردیم و در پارکینگ یکی از بلوک‌های شهرک اکباتان او را گیر انداختیم. به او گفتم کد رمزت را بگو و سپس با چاقو او را زدم. یک نفر با سنگ به او ضربه زد و دیگری هم وی را به باد کتک گرفت./همشهری 🌷@nasle_Ashura
نیازی به عملیات مهندسیِ منافقین نیست همین داعشیهای وطنی روی منافقینو سفید کردن!! پ‌ن: روش همون روشه 👤آرزوجلیل زاده @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 منم یک آرشامم، منم علی‌اصغر 🔹نماهنگ جدید ابوذر روحی برای شهدای 🤚✨ ⌛️ @nasle_Ashura
🌸 🍃 یک شب از شب‌های محرم خواب دیدم درِ خانه ما باز شد و یک آقای با اسب داخل خانه آمد دست و پای آن آقا قطع بود با چوبی که در دهانش بود به پای من زد گفت برو روسریت رو سبز کن. من می خواستم جواب بدهم که نذر کرده هستم و باید این دو ماه را سیاه بپوشم اما او اجازه نداد و گفت: برای علی اکبر حسین، برای علی اصغر حسین، روسری سبز بپوش این را گفت و از خانه ما رفت. با دیدن این خواب فهمیدم که خدا و امام حسین علیه السلام راضی نیستند که من بدون رضایت شوهرم دوماه سیاه بپوشم. خواب را برای مادر مادرم تعریف کردم مادرم گفت حالا که شوهرت راضی نیست روسری سیاه رو در بیار. خودش هم رفت و برای من روسری و لباس سبز خرید. سفر به مشهد برای من مثل سفر به کربلا بود زینب برای اولین بار مسافر امام رضا علیه السلام شده بود و سر از پا نمی شناخت بارها قصه رفتنم به کربلا در سن پنج سالگی و نه سالگی را شنیده بود. از قبر شش گوشه امام حسین علیه السلام از قتلگاه و از حرم عباس علیه السلام برایش گفته بودم. زینب مثل خودم شیفته زیارت شده بود می‌گفت مامان حاضر نیستم تو مشهد یه لحظه هم بخوابم باید از همه فرصت مون استفاده کنیم. شاید هم چند سال حسرت رفع سفر رفتن زینب را حریص کرده بود در حرم طوری زیارتنامه می خواند که دل سنگ آب میشد زنها دورش جمع می‌شدند و زینب برای آنها زیارتنامه و قرآن می‌خواند. نصف شب من را از خواب بیدار میکرد و میگفت مامان پاشو اینجا جای خوابیدن نیست بیدار شو بریم حرم من و زینب آرام و بی سر و صدا می رفتیم و نماز صبح را در حرم می خواندیم و تا روشن شدن هوا به خواندن قرآن و زیارت مشغول می شدیم. او از مشهد یک سری کتاب‌های مذهبی خرید کتاب هایی درباره علائم ظهور امام زمان. زینب کلاس دوم راهنمایی بود و سن و سالی نداشت اما دل بزرگی داشت. دخترها که کوچک بودن عروسک های کاغذی درست می کردند. روی تکه های روزنامه نقاشی عروسک می کشیدند و بعد آن را می چیدند و با همان عروسک کاغذی ساعت ها بازی می کردند. یک بار که زینب مریض شد و برای اولین بار یک عروسک واقعی برایش خریدم هیچ کدام از دختر ها عروسک نداشتند زینب عروسک خودش را دست آنها داد و گفت این عروسک مال همه ماست. مامان برای چهار تایی مون خریده. این را گفت ولی من و زینب هر دو می دانستیم که اینطور نیست. من یک سرویس غذاخوری اسباب بازی برای دخترها خریده بودم و عروسک را فقط برای زینب که مریض بود گرفتم. اما او به بچه ها گفت مامان عروسک رو برای همه ما خریده بعد از برگشتن از مشهد تمام کتاب‌هایی را که خریده بود به مهری و مینا داد. «جنگ زده» بچه ها کم کم بزرگ شدند و از حال و هوای بچگی درآمدند. جعفر به درس و مدرسه آنها بیشتر از هر چیزی اهمیت می داد دنبال این بود که بچه ها در آینده کسی بشوند و دستشان توی جیب خودشان باشد. از سرکار که به خانه برمی‌گشت ده بار از آنها سوال میکرد: درس خوندید؟ تکالیف مدرسه رو نوشتید؟. کتاب دفتر قلم و هرچیز مربوط به درس و مشق بچه ها بود را تهیه می‌کرد و کم نمی گذاشت مهران کلاس زبان رفت و کنار درس مدرسه‌اش از آموزشگاهی معتبر مدرک زبان انگلیسی گرفت. مهرداد در کنار درس نمایشنامه می‌نوشت و خودش بازی می‌کرد و دخترها هم درس خوان بودند و هر سال با نمره‌های خوب قبول می شدند. من مثل جعفر فقط دنبال درس و مشق بچه ها نبودم برای من ایمان و اعتقادات آنها مهمتر از هر چیز دیگری بود دوست داشتم بچه‌هایم نمازخوان و عاشق اهل بیت باشند. و برای رضای خدا زندگی کنند. از دخترها خیالم راحت بود آنها همیشه با من و مادربزرگشان بودند و دوستان خوبی داشتند. بعد از انقلاب شب و روز در حال فعالیت و کمک به دیگران بودند زندگی ما آرام می گذشت. کواتر سه اتاقه شرکت نفت برای من حکم قصر پادشاهی را داشت صبح اولین نفر از خواب بیدار می شدم و به ذوق بچه‌ها می شُستم و تمیز می کردم تا شب آخرین نفر میخوابیدم. ناغافل چشمهایم را باز کردم دیدم جنگ شده! نفهمیدم چه بلایی سرمان آمد یک روز صبح با صدای وحشتناک هواپیماهای عراقی از خواب بیدار شدیم رادیو را روشن کردیم و فهمیدیم که بین ما و عراق جنگ شده است. خانه ما به پالایشگاه نزدیک بود هواپیماهای عراقی روزهای اول جنگ چند بار پالایشگاه را بمباران کردند در این حمله ها چند تانک فارم (تانک هایی با حجم زیادی از نفت) شرکت نفت آتش گرفت. نفت زیادی در این تانک فارم ها ذخیره شده بود و برای همین، آتش آن تا چند شبانه روز خاموش نمی شد دود سیاه سوختن تانک فارم ها در آسمان دیده می‌شد و مثل یک ابر سیاه شهر را پوشانده بود. با شروع جنگ همه چیز به هم ریخت دیگر امنیت نداشتیم از زمین و آسمان روی سرمان توپ و خمپاره می‌بارید. عده‌ای از ترس جانشان همان روزهای اول خانه و زندگی و شهر را رها کردند و رفتند. ✨ 🌹 @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣️❣️ ✨بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم✨ 🕊الـهی عَظُمَ الْبَلاءُ،وَبَرِحَ الْخَفاءُ،وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ،وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ،وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ،وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى،وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِوالرَّخاءِ؛اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد ،اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْناطاعَتَهُمْ ،وَعَرَّفْتَنابِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم،فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلاً قَريباًكَلَمْحِ الْبَصَرِاَوْهُوَاَقْرَبُ؛يامُحَمَّدُياعَلِيُّ ياعَلِيُّ يامُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُماكافِيانِ،وَانْصُراني فَاِنَّكُماناصِرانِ؛ يامَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ،اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني،السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ،الْعَجَل،يااَرْحَمَ الرّاحِمينَ،بِحَقِّ مُحَمَّدوَآلِهِ الطّاهِرين🕊 (عج) @nasle_Ashura
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تمـــام فصــــل‌ها بی تــو خزان است به جز عشق تو هر سودی زیان است تویــی داری هـــوای عالمـــــی را همیشه سایه‌ات روی جهان است... عجل الله @nasle_Ashura
امام صادق علیه‌السلام: سخـن گفتن درباره حــق، از سكـوتى بر باطل بهتـــر است. 📚 من لا يحضره الفقيه، ج۴، ص۳۹۶ @nasle_Ashura