eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
872 دنبال‌کننده
20.5هزار عکس
14.8هزار ویدیو
496 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
رهبر انقلاب: بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای این‌که مظلوم را رهایی ببخشد بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای این‌که مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر بسیجی‌های مظلوم خودشان مظلوم واقع شدند، برای این‌که نگذارند ملت، مظلومِ یک مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل یا مزدور بشود. خودشان مظلوم واقع می‌شوند، برای این‌که جلوی ظلم دیگران را بگیرند.
‍ ▪️شاید شما فکر کنید‌ سرکاری است! یا من دارم با شما‌ ‌مزاح می‌کنم! اما این تصاویر و لیست "شورای انقلاب" است که امیرعباس فخرآور منتشر کرده است!همگی ساکن خارج از ایران! یکی خوانننده همجنس باز و توهین کننده به امام معصوم(شاهین نجفی)، یکی رقاصه، دیگری بازیگر برهنه در آغوش این و آن هنرپیشه خارجی، یکی بازیگر درجه سوم تلویزیون، آن یکی فوتبالیست با مدرک سیکل!!!! یکی ورزشکار با تخصص صدای بلند و فریاد کشیدن بر سر دیگران(سام رجبی) یکی حقوق بگیر رسمی وزارت خارجه آمریکا(مصیح) یکی هم با ۴۳ سال سابقه بیکاری و دریافت پول توجیبی از مادر(شاهزاده رضا پهلوی) سال ۵۷ اگر امام در دی ماه، برای انتقال قدرت شورای انقلاب تشکیل داد، تمامی اعضای شورا در داخل کشور بودند، یا در زندان یا در تبعید! نه اینکه ازخارج ‌یک عده برای داخل تصمیم بگیرند و با تولید ناامنی جانِ جوان مردم را به خطر بیاندازند. فرض بفرمایید؛ هر آنچه درباب جمهوری اسلامی می گویید و می گویند درست، یعنی ما باید ایران را پس از جمهوری اسلامی به این جماعت بسپاریم؟ ☀️باور بفرمایید این تصاویر و اسامی مزاح یا سرکاری نیست، به توییت فخرآور مراجعه کنید!😀😂 آخرین کلام رهبر در سخنرانی دیروز چه بود؟❗️ 🔴وَ لا‌ تَهِنوا وَ لا تَحزَنوا وَ اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن کُنتُم مُؤمِنین* *سوره‌ی آل‌عمران، آیه‌ی ۱۳۹؛ «و اگر مؤمنید، سستى مکنید و غمگین مشوید، که شما برترید.» https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🌷رهبر انقلاب: بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای این‌که مظلوم را رهایی ببخشد بسیجی بودن یعنی مظلوم شدن برای این‌که مظلوم را رهایی ببخشد. دیدید در این قضایای اخیر بسیجی‌های مظلوم خودشان مظلوم واقع شدند، برای این‌که نگذارند ملت، مظلومِ یک مشت اغتشاشگر غافل یا جاهل یا مزدور بشود. خودشان مظلوم واقع می‌شوند، برای این‌که جلوی ظلم دیگران را بگیرند.
💠ماجرای شفای دختر شهید عبدالمهدی کاظمی 💥يك بار ريحانه تب كرد يك هفته تمام تب داشت خوب نميشد. به بيمارستان بردم و دارو دادم، تبش پايين نمی آمد. نگران بودم تشنج نكند. نمی دانستم چه كار كنم. عبدالمهدی قبل‌تر به من گفته بود كه كمك خواستی به حضرت زهرا(س)💚 متوسل شو و من را صدا كن. توسل كردم و زيارت عاشورا خواندم. سلام آخر را كه دادم، به حضرت زهرا(س) گفتم امروز پنج‌شنبه است و من ميدانم همه شهدا امروز در محضر ارباب جمع هستند.😔 گفتم به عبدالمهدی بگويند اگر برای دخترش اتفاقی بيفتد نگويد كه من نتوانستم از بچه‌اش نگهداری كنم. آنها امانت هستند دست من. 👌رفتم بالای سر ريحانه ناگهان بوی عطری در خانه پيچيد. عطری كه هر لحظه زياد و زيادتر ميشد. ناگهان من صدای عبدالمهدی را شنيدم، گفت همسرم بخواب 💗من بالای سر ريحانه هستم. خوابيدم وقتی بلند شدم ديدم ريحانه تبش پايين آمده و از من آب مي خواهد. حس كردم كه عبدالمهدی در كنارم است. حسش مي كردم. همه حرف‌هايم را با عبدالمهدی زدم.😭 او به قولش عمل كرده بود. آمده بود تا كمكم كند. بحق فرموده‌اند كه شهدا عند ربهم يرزقونند(زنده اند و‌ نزد پروردگار روزی میخورند.) بعد از آن شب تا مدت‌ها هر كسی وارد خانه ميشد متوجه آن بوی خوش ميشد. لباس ريحانه بوی اين عطر را گرفته بود. کتاب شهدا و اهل بیت، ناصرکاوه ━━◈❖🌸✿🌸❖◈━━
کثافت وطن فروشی که قاتل دو نفر از بسیجی ها در مشهد هست
🎥حجاب اجباری نداریم، پوشش اجباری داریم مثل همه جای دنیا حجت‌الاسلام و المسلمین راجی، استاد حوزه و دانشگاه: 🔹آنچه در کشور ما اجباری است، نوع پوشش است نه حجاب اجباری. 🔹در هیچ کشوری هر کسی نمی‌تواند با هر پوششی که دلش می‌خواهد به خیابان بیاید، پوشش اجباری در همه کشورها هست و نمونه مقابله با برهنگی در کشورهای غربی دیده می‌شود... 🎥جمهوری اسلامی بهشت اپوزیسیون‌هاست! حجت‌الاسلام و المسلمین راجی، استاد حوزه و دانشگاه: 🔹جمهوری اسلامی بهشت اپوزیسیون‌هاست؛ یک استاد دانشگاه کتابی ۷۰۰ صفحه‌ای درباره رضاخان می‌نویسد آن‌هم بدون منبع، یا می‌آیند و در تلویزیون، علیه جمهوری اسلامی حرف می‌زنند. 🔹برخی مخالفان نظام، دیکتاتور مطلق هستند زیرا انتظار دارند کسی مقابل آنها حرفی نزند. 🎥جنبش MeToo در پی جنبش برهنگی پدید آمد حجت‌الاسلام و المسلمین راجی، استاد حوزه و دانشگاه: 🔹همان کسانی که جنبش آزادی پوشش را در غرب به راه انداخته بودند، امروز جنبش MeToo را رهبری می‌کنند. 🔹جمهوری اسلامی می‌داند که اگر برهنگی در ایران هم رواج یابد، همین جنبش می تو در انتظار مردم ما هم خواهد بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 از این قشنگتر نمیتونست لو بده ! یک تبعه ی امریکایی، آبروی کل دولت آمریکا رو برد صدای زوزه ی گرگ ها و پرواز کرکس ها را از بیرون از مرزهای این سرزمین بشنوید! بشکند دست هرآنکس که سر سوزنی از قلم اش، بوی امید و دلبستن به وعده های واهی این کفتار صفتان استشمام شود. ✍️دیده بان انقلاب @didebane_enghelab
🔴حاج‌قاسم، همچنان فرمانده است ... ۱- در این روزها، یکی از دوستان پاک‌سیرت و زلال، مشاهده کرده بود که "حاج‌قاسم سلیمانی"، عده‌ای از جوانان مومن انقلابی را - که هم‌اینک در میدان مواجهه با جریان اغتشاش هستند - گرداگرد خود جمع کرده و در حال توضیح نقشه‌ی عملیات و تقسیم‌کار میان آنها برای مقابله با جریان اغتشاش است. او همچون همیشه، بانشاط و مقتدر بود و به‌عنوان "فرمانده‌ی میدان"، نیروها را برای صحنه‌ی نبرد با جریان اغتشاش، ساماندهی می‌کرد. جالب این‌که در اطراف حاج‌قاسم، "نیروهای فرهنگیِ جبهه‌ی انقلاب" نیز حضور داشتند و او به آنها نیز دستور عملیات فرهنگی و فکری می‌داد. ۲- حاج‌قاسم، نگران و پریشان نبود. "مطمئن" و "قاطع" ایستاده بود و سخن می‌گفت. چنان رفتار می‌کرد که گویا اغتشاش، خُرده‌سنگی در راه حرکت انقلاب است. هیچ امتناع و بن‌بستی در کلام و نگاه او وجود نداشت؛ برخلاف آنچه که عده‌ای القا می‌کنند که انقلاب در معرض زوال و فروپاشی است. ۳- انقلاب بر "تاییدات غیبی" تکیه داشته و دارد. امام خمینی، بارها تاکید کرد که انقلاب به مدد دست غیبی، از گردنه‌ی حوادث دشوار می‌گذرد و پیش می‌رود. آیت‌الله خامنه‌ای نیز بر چنین باوری است و معتقد است که دست تدبیر قدسی، تقدیری درخشان را برای انقلاب رقم زده است. ۴- حاج‌قاسم سلیمانی، هم رفته و هم نرفته است. روح او بر احوال و اوضاع انقلاب، "ناظر" و "واقف" است. او می‌داند که چه بر انقلاب می‌‌گذرد. و نه‌فقط می‌داند، بلکه قدرت "تصرّف" و "تدبیر" نیز دارد. دست شهید، گشوده است و می‌تواند بر این عالم اثر بگذارد؛ آن هم شهیدی همچون حاج‌قاسم که مراتب کمال معنوی‌اش، اعجاب‌آور است. الهامات و القائات ارواح صاعده‌ی برزخی نسبت به حوادث انقلاب، مایه‌ی تحیّر هستند. ۵- حاج‌قاسم برای شما نیز مسئولیتی در نظر گرفته و تکلیفی را بر عهده‌تان نهاده است؟! شما نیز جزو آن "حلقه‌ی تاریخ‌ساز" هستید؟! حرامیان در جنگ ترکیبی، دوباره قصد "حرم" کرده‌اند. حاج‌قاسم از روزهایی گفته بود که حتی شهدا، "حسرت حضور" در آنها را خواهند داشت. او چه می‌دانست؟! و از کجا؟! ... گویا آنچه که پیش رو داریم، فشرده‌ی همه‌ی تاریخِ حیاتِ معنویِ انسان است. همه‌ی انبیا و اولیای الهی، چشم به صیرورتِ انقلابِ خمینیِ کبیر دوخته‌اند. در اکنونِ تاریخ، آن‌قدر عظمت و جلالت انباشته شده که وصف‌شدنی نیست. 👤 مهدی جمشیدی https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
❗️اگر به‌عقب برگردیم و حکومت‌های مختلف ایران را بررسی کنیم، متوجه می‌شویم این دشمنی حتی وقتی آخوندها سر کار نبودند هم وجود داشت. بیایید به چند نقطه‌ی تاریخ سفر کنیم: 🔺برمی‌گردیم 70 سال پیش؛ وقتی دکتر مصدق می‌خواست نفت ایران را از چنگال خارجی‌ها دربیاورد، آمریکایی‌ها سرنگونش کردند. دکتر مصدق روحانی و آخوند نبود، مگر نه؟ 🔺بیایید برویم به 80 سال پیش؛ روزی که «انگلیسی‌ها و روس‌ها» در جریان جنگ جهانی به ایران حمله کردند و هزار مصیبت بر سرمان آوردند. رضاشاه حکومت می‌کرد. او نیز یک آیت‌الله نبود! 🔺نظرتان چیست که برویم به 85 سال پیش؟ وقتی آمریکایی‌ها خاک تخت جمشید را زیرورو کردند و بیش از سی هزار قطعه عتیقه‌ی باستانی‌مان را به‌راحتی آب‌خوردن به کشورشان بردند. آن روز هم رضاشاه حکومت می‌کرد، نه یک عالم دینی. 🔺با ماشین زمان برویم به 100 سال پیش؛ آن‌ روزی که انگلیسی‌‌ها قحطی بزرگی در ایران به راه انداختند و چند میلیون نفر را به سینه‌ی قبرستان فرستادند. آن روزها از تلخ‌ترین روزهای تاریخ مردم مظلوم ایران است که در فیلم یتیم‌خانۀ ایران به تصویر کشیده شده. آن موقع احمدشاه از سلسلۀ قاجار بر ایران حکومت می‌کرد. احمدشاه که روحانی نبود، بود؟ 🔺160 سال پیش چطور است؟ برویم ببینیم آن موقع چه خبر بوده. انگلیسی‌ها «پاکستان و افغانستان» را از ایران جدا کردند. مملکت را ناصرالدین‌شاه قاجار اداره می‌کرد. آخوندها هم سر کار نبودند. اگر بخواهیم همین‌طور عقب برویم، باز هم حوادث دیگری هست که نشان می‌دهد نوع حکومت ایران مهم نیست، آن‌ها هرگاه بتوانند به ما ضربه بزنند، می‌زنند.😏 https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
سیروس کامران - قرآن: 🌷🌷مبحث ۹۹۶ آذر ۱۴۰۱ شمسی با نام خدای آغازگر و آرامش بخش و عرض سلام و ارادت و اعتذار💝🌺 سوز دلی پیرامون آیه ای که دیروز ، امامم،💞 تلاوت فرمود : شان نزولش، جنگ احد... مقصد نزولش، جنگ ترکیبی دشمنان... وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﺍﺯ ﺷﻜﺴﺖ‌‌ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﺿﻌﻒ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍﻩ ﻧﺪﻫﻴﺪ ﻭ ﺭﻭﺣﻴﻪ‌ﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﺯﻳﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺷﻤﺎ ﻭﺍﻗﻌﺎً ﺑﺮﺗﺮﻳﺪ ، ﺑﻪ‌ﺷﺮﻃﻲ ﻛﻪ حقیقتا ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ! (آل عمران ١٣٩) هان ای ملت وفادار! هان ای امت سلحشور! هان ای دوستداران حاج قاسم شهید شهید! هان ای رهروان حضرت روح الله الموسوی الخمینی رضوان الله علیه هان ای پیروان حضرت سید علی الحسینی الخامنه ای حفظه الله هان ای شهید باوران هان ای جانبازان گرانقدر هان ای آزادگان سرافراز هان ای ایثارگران عزیز هان ای رزمندگان دلیر هان ای ایرانیان هان ای خانواده معزز شهیدان هان ای خواهندگان عزت و اعتلای کشور هان ای دختران و زنان و مادران عفیف هان ای کارگران نجیب هان ای معلمان و استادان شریف هان ای عمامه به سرهای مظلوم هان ای نیروی انتظامی رقیق هان ای نیروهای امنیتی دقیق هان ای هنرمندان متعهد هان ای ورزشکاران با فتوت هان ای نوجوانان و جوانان نازنین هان! با توام ، هرکه هستی ، هرچه هستی، با تو میگویم سخن! از زوزه گرگان و شغالان نترسید! فریب دشمن نخورید! سراب را به آب، ترجیحی نیست! ‌وعده سر خرمن کجا و خوشه زرین کجا؟! بدانید: بی هنران کشتی ارباب هنر میشکنند! انگلیس روباه پیر و عجوزه است اسرائیل خود، غاصب سرزمین مسلمانان است! آمریکا جنون قدرت دارد! آلمان عقده حقارت شکست جنگ جهانی دوم دارد! فرانسه مزدور ادعای رهبری اروپا دارد! منافقین کور دل، پرونده ترور ۱۷ هزار ایرانی دارد کومله و دموکرات، قصد جان کرد با غیرت دارد باکوی مست قصد آبروی آذری باشرف کرده! بدانید که میدانم : بسیجی خائن نیست چون جان شیرین به کف دارد! ایران و ایرآنی قصد عقب گرد ندارد پرچم ایرآن نام ،، الله،، دارد و ملت ایران تا به خدا نرسد، آرام نمیگیرد مباد که سست شوید و زانویتان از مکر و تهدید و کید و خشم و فتنه و تبلیغ و تخریب و تحریق دشمن، بلرزد! شما قدمت پر افتخار چند هزار ساله دارید! تاریخ پر افتخار دارید شما مغز افزارید شما مظهر غیرت هستید شما مظهر پایمردی و پایداری هستید شما وارثان علماء و دانشمندان بزرگ و شاخص جهانی هستید شما قاسم سلیمانی دارید که سلیمان وار معادلات نظامی جهان بر هم زد و دشمنان را بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی ایران، تعقیب و در لانه شان خفه کرد! ایران باید بماند و میماند، اگر تو بخواهی! با تحریک همسایه کج فهم و مغرض و شیطان صفت و اختلاف افکن، گریبان پدر نگیر!!! خدایت چه نیکو فرمود: ولا تهنوا: و نباید سست شوید ولا تحزنوا : و نباید زانوی غم بغل کنید و انتم الاعلون : در حالیکه شما برترید ان : مشروط به آن، اگر 👇 کنتم مومنین: خدا باور باشید آری خدا باوران را چه سستی و غم؟ که به ایمان و باورشان، برترند🌷 مخلص کلام خدا در قرآن: ایمان ! سستی سوز و غم زدا و تعالی بخش است. قدمهایتان قوی و استوار🤲 غمتان مباد 🤲 ایمان افزون 🤲 بام عزت، جایگاهتان 🤲 🌷سیروس کامران گیلانی🌷
2022_11_20_08_34_14.mp3
34.16M
⭕️صحبت‌های سردار حسن زاده فرمانده سپاه محمد رسول الله تهران درباره‌ی به فتنه اخیر تبیین راهبرد صحیح در مواجهه با وقایع اخیر حتما گوش کنید خیلی تحلیل درست و قوی است . برای دیگران هم بفرستید. https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🌷 زنان قهرمان ایرانی‌که اسیر بعثی ها شدند!؟ ☀️صدای توپ و تانك همه شهر را فراگرفته بود. در خرمشهر سربازان عراقی كه به كلاه قرمزها معروف بودند، دیده می شدند، مردان به مرزها رفته بودند. من به عنوان یك زن ایرانی، وظیفه خودم می دانستم كه از كشورم دفاع كنم. رفتم تا مددكار باشم و اسیر شدم. اسیر شدن همیشه دردهایی به دنبال دارد، اما رنج اسارت برای زنان سخت تر است. زنانی كه اسیر كلاه قرمزی های عراق شدند، ناگفته های زیادی از خاطرات تلخ در اتاق های تاریك و بدون نور، تا قایم كردن اسامی پاسداران زیر زبان، ثبت خاطرات با قرص معده، اعتصاب غذا و پس فرستادن كفش آدیداس و هزاران مورد شكنجه در خاطر دارند. 26 مرداد، بیست و هشتمین سالگرد بازگشت اولین گروه آزادگان به خاك وطن است. آنهایی كه برای دفاع از خاك، دین و ملت خود مقابل دشمن متجاوز به جبهه ها شتافتند گاه حتی نوجوان بودند و شانه هایشان بار اسارت را بر گرده گرفت تا سرشان مقابل خصم خم نشود، نكند دیگران گمان برند ایران و ایرانی انقلاب شكوهمندشان ضعیف شده است. همه به مرزها رفتند تا دفاع كنند. «حلیمه آزموده» یكی از زنان آزاده این دوران است، او می گوید: جوانی كم سن و سال بودم، 19 تا 20 ساله؛ درسم تازه تمام شده بود. اهل آبادان هستم و در بیمارستان سوم شعبان این شهر مشغول فعالیت بودم. جنگ شروع شد یك راكت به بیمارستان ما زدند پیشنهاد داده شد كه هر هفته تعدادی از نیروهای بیمارستان به مرخصی بروند تا به یكباره همه نیروها كشته نشوند. اول از همه زنان باردار را در اولویت قرار دادند و از آبادان خارج كردند. آن زمان من به مامایی مشغول بودم و بسیاری از زایمان ها را در بیمارستان انجام می دادم. تا 26 مهر 59 آبادان بودم، پس از آن به شیراز برای دیدن خانواده ام رفتم. زمانی كه خاطرات آن دوران را پس از 38 سال بازگو می كند، این جمله را با آهی سرد و بسیار ناراحت كننده به زبان می آورد كه «خاطرات آن زمان بسیار تلخ است». نوزادی را دیدم كه روده اش آویزان بود، زن، مرد، بزرگ و كوچك زخمی می شدند، قلب مردی را دیدم كه از پشت كمرش تاب تاب می زد و هنوز بعد از این سال ها تپش قلبش جلوی چشمانم است. آن زمان مجرد بودم. چند روزی به دیدار خانواده ام در شیراز رفتم، اما تحمل نداشتم چون این وقایع وجود داشت من در كنار خانواده ام باشم؛ همیشه وضعیت قرمز بود وحشت زیادی داشتم، در نهایت به آبادان برگشتم چون یك عده از همشهری های من زیر توپ، تانك و خمپاره بودند. خانواده ام تمایلی به بازگشت من به آبادان نداشتند، اما به آبادان بازگشتم و در این بازگشت در 9 كیلومتری آبادان اسیر شدم. عراقی ها پیش روی كرده بودند. دلمان آرام نمی گرفت به همین دلیل در بهت و ناباوری از طریق مرز زمینی به سمت آبادان رفتیم. اگر چه همه می گفتند كه شهر در حال سقوط است، اما ما به سمت آبادان رفتم. 190 نفر مرد و من به عنوان تنها زن اسیر شدیم و كلاه قرمزی های عراقی با یك دستگاه ولوو بزرگ ما را سوار كردند. * خدمات به آزادگان و ایثارگران یكسان است «محمدحسن كاویانی راد» معاون فرهنگی و آموزشی بنیادشهید و امور ایثارگران، درباره تعداد آزادگان سرافراز كشور می گوید: 43 هزار نفر در دوران دفاع مقدس اسیر شدند و به عنوان آزاده از خدمات بنیاد شهید بهره مند هستند. اما تعداد زنان آزاده محدود است. تعداد بانوانی كه به اسارت رفتند و برگشتند حدود پنج نفر هستند. وی درباره خدمات فرهنگی كه به آزادگان و تمام ایثارگران ارائه می شود، اضافه می كند: در حوزه فرهنگی خدماتی كه ارائه می شود برای همه ایثارگران یكسان است و خدمات فرهنگی مانند خدمات درمانی نیست كه جامعه هدف آن مشخص باشد. یك وظیفه عمومی است كه به همه ایثارگران عرضه می شود. وی تصریح می كند: آزادگان مانند دیگر ایثارگران از نظر فرهنگی به عنوان جامعه خدمت گیرنده بنیاد شهید هستند كه البته با افتخار و شرمندگی از كمبود اقدامات مجموعه بنیادشهید تمام قد در اختیار این افراد بوده و هست. «فریبرز خوب نژاد» جانشین مدیرعامل موسسه فرهنگی پیام آزادگان، می گوید: متاسفانه ٧٠ نفر از آزادگان در سال 1396 فوت شدند كه برای جمعیت 43هزار نفری آزادگان در سنین میانسالی نشانه خوبی نیست؛ زیرا جمعیتی فعال و پای كار برای نظام هستند، جمعیتی كه درد بیماری را حس می كنند. * آزموده از اسارت می گوید چهار زن ایرانی اسیر كلاه قرمزی های عراقی شدند. اول «فاطمه ناهیدی»، سه روز بعد «شمسی بهرامی» و «معصومه آباد» و در نهایت تكه چهارم این پازل «حلیمه آزموده» بود كه به عنوان یكی از زنان اسیر به جمع زنان اسیر اضافه شد. پازلی چهار تكه كه تكه های آن هر سه روز یكبار آمدند، تا در نهایت این پازل تكمیل شد. * اسامی پاسداران را زیر زبانم قایم كردم آزموده می گوید: مرا به «تنومه» عراق نزدیك بصره بردند. من تا حدودی عربی بلد بودم كلاه قرمزی های عراق مدام می گفتند كه پاسداران را شناسایی كنی
د. یكی از نیروهای ایرانی از بچه ها خواست كه نشانه های پاسداری را از روی دوش یا سرشانه هایتان بكنید. یكی از عراقی ها می گفت كه شما عجم ها را می كشیم، اعدامتان می كنیم. «قرار بود من و یك پسر بچه 10 ساله را به آبادان برگردانند، اما به قولشان عمل نكردند. عراقی ها از من خواستند كه پاسدارها را به آنها معرفی كنم، یكی از عراقی ها روی شقیقه من اسلحه گذاشت و گفت اگر نگویی كدامشان پاسدار است شما را می كشم. اسامی را زیر زبانم قائم كرده بودم، می خواستند بدنم را بگردند تا اسامی را پیدا كنند، اما در نهایت نشد. وقتی به خودمان آمدیم دیدم در تنومه هستیم یك هفته بدون آب و غذا. حدود 24 ساعت سرپا ایستاده بودیم و به همراه یكصد مرد در یك اتاق نگهداری می شدیم. آقایان جیغ و داد می زدند كه اینها زن هستند و درست نیست كه اینجا باشند كه در نهایت پاسخ آنها را دادند و ما را با ماشین استخبارات به بغداد بردند. در آن زمان یك سال و هفت ماه در اسارت بودیم. در سلول هایی به رنگ قرمز بدون هیچ نوری به طوری كه صورت همدیگر را نمی توانستیم ببینیم. فقط زمانی كه در سلول باز می شد، هاله ای از هم سلولی ها مشخص می شد. از داخل یك دریچه كوچك به ما غذا می دادند غذا كه نبود آن را می توان «آب رب گوجه فرنگی» نامید برای پختش هم زمانی صرف نشده بود. زخم معده، وبا، حصبه و هر ویروس یا بیماری دیگری در آن مكان وجود داشت. در اتاق ما، چهار خانم بودیم معصومه آباد، شمسی بهرامی، فاطمه ناهیدی و من حلمیه آزموده؛ یك اتاقك 2 در2 و چهار طبقه زیر زمین. شاید تصورش سخت باشد اما برخی اوقات تا صبح نمی توانستیم بخوابیم. ** صحنه های فجیع شكنجه را دیدیم آزموده می افزاید: از زیر یا لای در چه شكنجه هایی كه ندیدیم. آقایان را شكنجه می دادند؛ یك خلبان از دزفول نیز در میان مردان بود كه همیشه شعر «سر پل دزپیل هوای رودخونه، یارم میایه آواز اخونه...» را می خواند كه می گفت می شود دوباره دزفول را ببینم. من وقتی صدایش را شنیدم گفتم حتما دزفول را می بینی و وقتی متوجه شد كه من یك دختر ایرانی اسیر هستم خیلی خوشحال شد، به همین دلیل هر روز با هم ارتباط داشتیم. اما چیزی كه خیلی آزاردهنده بود صحنه های فجیع شكنجه آقایان بود. در سلول های خودمان رمز مورس را اختراع كردیم، با زدن روی دیوار به سلول های كناری برخی چیزها را یادآوری می كردیم. یا با ظرف پلاستیكی شروع به خواندن حروف الفبا می كردم و 32 حرف را می گفتم و وقتی عراقی ها متوجه می شدند می گفتند حلیمه خسته حلیمه بسه. كم كم با انگشت به دیوار می زدیم و مورس را همیشه اجرا كردیم. در اعتراض به رفتار عراقی ها اعتصاب غذا كردیم، اعتصاب غذای ما 20 روز طول كشید، آنها ما زنها را هم كتك زدند تا اعتصاب را بشكنیم، روز هفتم اعتصاب به حدی من را كتك زدند كه به من سرم زدند، دست و پایم را بستند اما دوباره من ادامه دادم، هركاری كردند فایده نداشت. در نهایت من را از بقیه خانم ها جدا كردند. من را به اتاقی بردند كه یك زن فلسطینی، یك خانم خواننده به اسم نوال و یك پرستار هندی بودند اینها زندانیان سیاسی در عراق بودند. بالاخره خانم آباد و بهرامی را در یك سلول و خانم ناهیدی را به سلولی جداگانه بردند. پس از 20 روز از اعتصاب غذا ما را به بیمارستان الرشید بردند. جای تاریك و بدی بود و یك سال و هفت ماه نیز در زندان الرشید بودیم و پس از آن ما را به پادگان الرشید بردند. در نهایت چهار سال اسارت ما طول كشید. سربازان عراقی همیشه ما را تهدید می كردند كه شما را می كشیم. یكی از سربازان كه خیال می كرد ما با سیم سر سربازان عراقی را بریده ایم به من گفت ما شما را می كشیم. من به آنها گفتم كه من این كار را نكرده ام. در نهایت سرگرد ناجی كه فرمانده آنجا بود آمد و با لهجه خیلی غلیط عربی حجازی به ما گفت شما با این اعتصاب خودتان را می كشید و من گفتم شما وارد مملكت ما شدید و ما را می كشید چرا دادگاه برای ما تشكیل نمی دهید. طبق قوانین بین المللی ما زنان كه اسیر جنگ هستیم باید آزاد شویم. * ثبت خاطرات با قرص معده روی دیوار آزموده اضافه می كند: اسارات ما سال ها طول كشید. پس از تنومه و زندان الرشید ما را به موصل و الانبار بردند. الانبار نزدیك بغداد بود؛ اتفاقاتی كه در این مكان ها رخ داد غیرقابل تصور بود. زمان اعتصاب غذا حتی ما را با باتوم می زدند تا حدی كه خون از بدن مان خارج می شد و دقیقا فیلم های كارتنی زمان بچگی برایمان تداعی می شد مانند یكی از كارتن ها كه ستاره ها دور سرشان می چرخید ما همین گونه بودیم. زمانی كه ما را شكنجه دادند، سر خانم ناهیدی شكست، انگشت خانم آباد زخمی شد، خانم بهرامی هم به شدت مورد شكنجه قرار گرفت، موقع شكنجه حتی سرمان را به حدی پایین می بریم و در واقع وارد شكم می كردیم تا ضربه مغزی نشویم. فكر نمی كردیم كه این قدر جلاد باشند 2 مرد ما را به این شدت كتك می زدند. اعتصاب غذا خیلی طول كشید و من برای اینكه
بتوانم خاطرات آن دوران را جایی ثبت كنم ادعا كردم كه معده ام درد می كند برایم قرص آوردند و با آنها خاطرات مان را روی دیوار ثبت می كردیم. آن زمان من و خانم ناهیدی شاغل بودیم البته من تنها زن كارمند بودم كه به اسارت درآمدم. اما می توان گفت كه خاطرات آن دوران به هیچ عنوان شیرین نبود و بسیار تلخ می گذشت. * كفش آدیداس سفید را پس فرستادم آزموده با بیان خاطراتش اضافه كرد: یكی از روانشناسان كه خودش هم آزاده بود نوع فشارهای روحی كه به اسرا وارد شده را به ویزه به بانوان بررسی و اعلام كرد كه بانوان سختی های فراوانی از نظر روحی تحمل كرده اند و می توان گفت از نظر پزشكی به فشارهای درجه 6 معروف است. البته من تا مدت ها پس از آزادی به صدا حساس بودم و از سال 62 تاكنون نمی توانم نور لامپ را تحمل كنم. دلم خواهد در جای تاریك باشم و از نظر روح یتحت فشار زیادی هستم. حتی نماینده صلیب سرخ هم از وضعیتی كه ما بانوان داشتیم بسیار ناراحت بود و به حال ما گریه می كرد، چون اتاقكی كه به ما داده بودند رنگ طوسی سیمانی داشت. یك پتو زیر پایمان و یك پتو برای روی بدن مان بود، یك لامپ و یك دریچه پنجره بود كه بعدا حتی این پنجره را با بلوك بستند. دیوار در گرما عرق می كرد و در زمستان هم پاهای من یخ زده می شد، تاحدی كه به كبودی می رفت. خانم ناهیدی به خاطر سرمای شدید اتاقك گفت: باید تقاضای كفش برای حلیمه بدهیم كه صلیب سرخ كفشی كتان سفید از نوع آدیداس برای من آورد كه بسیار زیبا بود اما به خاطر اینكه لباس هایی كه ما داشتیم با این كفش ها همخوانی نداشت آنها را پس فرستادم و یك كفش معمولی برای من آوردند. آزموده می گوید: كلام از بیان خاطرات آن زمان قاصر است. نمی شود در چندین كلمه آن لحظه ها را به زبان آورد چون فشارهای روحی فراوانی به بچه ها وارد می شد، این فشارها اكنون روی بچه ها و شاید نسل های آینده آنها تاثیر منفی داشته باشد. ما عاشقانه از جانمان گذشتیم و حاضر نشدیم چشم روی دنیا ببندیم و در اوج جوانی چهار سال را در اسارت گذراندیم. زمانی كه جنگ بود بعد از چهار سال برگشتیم البته اینها همه خواست خدا بود و معلوم نبود چه بلایی سرمان می آمد. اما وقتی برگشتم تا 15 سال حتی نمی دانستیم كه بنیادشهید كجاست و پس از آن برای یكسری اقدامات و به رسمیت شناخته شدن اسرا و آزادگان اقداماتی برای ما انجام دادند. حلیمه آزموده اكنون مامای شاغل در سازمان تامین اجتماعی است. * اسارت نوعی شكنجه بود شمسی بهرامی دیگر زن آزاده نیز می گوید: از سال 57 فعالیت های انقلابی ام را شروع كردم. زمان جنگ این فعالیت ها ادامه داشت و زمانی كه جنگ شروع شد نماینده فرماندار آبادان و امدادگر بودم. به عنوان نماینده فرماندار بخش هایی كه بمباران می شد را بررسی می كردیم. آن زمان فقط 16 یا 17 سال داشتم. اهل آبادانم اما اكنون در اصفهان زندگی می كنم. زمان جنگ مجرد بودم چون خانواده من به شیراز رفته بودند به من چند روز مرخصی دادند كه به این شهر بروم. حتی حكمی از سوی فرمانداری آبادان به من داده شد كه پس از بازگشت كسی جلوی ما را نگیرد تا بتوانیم بچه های پرورشگاه آبادان را به شیراز برسانیم. حكم ماموریت سه روزه ام را از فرمانداری گرفتم، پروانه آقا نظری سرپرست بچه های شیرخوارگاه بود. آقای سلحشور معاون فرمانداری آبادان مسئول ما بود و برای تعیین مكانی برای بچه های شیرخوارگاه به شیراز رفتیم و آنها را اسكان دادیم كه زمان بازگشت ما را در هشت كیلومتری جاده آبادان - ماهشهر اسیر كردند. «من خودم می دانستم دست دشمن هستیم و هر آن ممكن است هر اتفاقی برای ما بیفتد. ما برای دفاع از كشور اسیر شدیم و هدفی داشتیم كه كشور را نگهداریم. البته همین قدر كه ما را گرفتند خود به نوعی شكنجه بود. خوبی این ماجرا این بود كه ما را اسیر سیاسی نمی دانستند». * مثل اصحاب كهف ما را در غار گذاشتند بهرامی می گوید: همانند اصحاب كهف ما را در غار نگهداری می كردند. جایی كه به ما داده بودند بسیار تنگ و تاریك و كوچك بود. ما هیچ وقت دوست نداشتیم اسیر شویم اما تقدیر این بود. در واقع ما چهار بانوی اسیر ایرانی مانند یك پازل چهار تیكه بودیم و تا این چهار نفر كنار هم نبودند، تكمیل نشدیم. مسیر اسارت ما حرف های زیادی داشت. انتظار شكنجه و بدرفتاری ها را هم از عراقی ها داشتیم، البته دشمن ما زنان ایرانی را دست كم گرفته بود اما ما برای تضعیف آنها از هیچ كاری دریغ نكردیم. بعد از چهار سال وقتی صلیب سرخ كار معاوضه ما بانوان را انجام دهد عراقی ها گفتند ما این زنان را نمی دهیم و باید این قدر اینجا بمانند تا بپوسند چون سربازان ما را خیلی اذیت كرده اند. * اسارت مانند كتاب داستان بود بهرامی ادامه می دهد: همیشه روح خودمان را این گونه پرورش داده ایم كه دشمن، دشمن است كسانی هستند كه آب دهانشان را روی اسرا ریختند و هزاران مشكل دیگر ایجاد می كردند، اما اكنون حتی در مملكت خودم یكسری رفتارها را می