eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
886 دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
15هزار ویدیو
504 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنگوی نیروهای مسلح یمن اعلام کرد نیروی هوایی این کشور اهداف مشخصی را در بندر ایلات در جنوب فلسطین اشغالی هدف قرار داده‌اند. @Farsna
شفق‌نیوز: پارلمان عراق مصوب کرد که نمایندگانی که در جلسات غیبت می‌کنند به‌ازای هر غیبت یک میلیون دینار جریمه شوند. @Farsna
منابع عبری از فعال‌شدن سامانه‌های پدافندی در بندر ایلات در جنوب فلسطین اشغالی خبر می‌دهند. @Farsna
*دبیرکل النجبای عراق: عملیات علیه اشغالگرانِ آمریکایی ادامه دارد* 🔹تصمیم ما در مقابله با آمریکایی‌ها تصمیمی عراقی است که تا زمان تحقق دو مسئله متوقف نخواهد شد: توقف جنگ غزه و عقب‌نشینی اشغالگران آمریکایی از عراق. 🔹ماشین جنگ روانی آمریکا همچنان اقدام به تهدید و ارعاب می‌کند که باید به آن‌ها گفت این اقدامات حتی ذره‌ای ما را نمی‌ترساند. هرگونۀ حملۀ آمریکا با پاسخ مناسب مواجه خواهد شد. @Farsna
🌷چند واحد👈 (۴) بمناسبت فرارسیدن ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران ، با افکار و آرمانهای امام خمینی(ره)و شهدا بیشتر آسنا شویم 🌷چند واحد👈 (۶) 💌امام خمینی و محبت به خانواده 🌷 نامه معروف حضرت امام خمینی به همسرشان پرسیدیم. این نامه در فروردین 1312/ ذی القعده 1351 از بیروت پایتخت لبنان با موضوعی خانوادگی خطاب به خانم خدیجه ثقفی و به قلم امام خمینی (ره) این‌گونه نوشته شده بود: ☀️«تصدقت شوم، الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را به سلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. حال من با هر شدتی باشد می‌گذرد ولی بحمدلله تاکنون هر چه پیش آمد خوش بوده و الان در شهر زیبای بیروت هستم، حقیقتا جای شما خالی است فقط برای تماشای شهر و دریا خیلی منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالی به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتی هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتی فردا حرکت می‌کند ولی ماها قدری دیر رسیدیم، باید منتظر کشتی دیگر باشیم. عجالتا تکلیف تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدری نگران هستیم ولی از حیث مزاج بحمد الله به سلامت، بلکه مزاج بحمد الله مستقیم تر و بهتر است... ایام عمر و عزت مستدام. تصدقت ، روح الله.» ☀️هر کس از خانواده امام که به دیدارشان می رفت ، احساس می کرد که آقا خیلی دوستش دارد، همه این احساس را داشتیم که امام بیش تر از همه به ما علاقه دارد... من یادم نمی آید که به اتاق امام وارد شده باشم و ایشان لبخند نزده باشند. اگر وقتی وارد اتاق می شدیم و ایشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه می گرفتند که خواندن این صفحه را تمام کنند، و بلافاصله آن صفحه را تمام می کردند و بعد به ما اظهار محبت می فرمودند ☀️امام خودشان چایی شان را درست می کنند، و خودشان قوری و استکان خود را می شویند، حتی برای ما اگر دیدن شان برویم، چای می ریزند و می آورند، هنوز ایشان با این سن و با این مقام به من که فرزند کوچک شان هستم، نمی گویند که، پاشو یا مثلا این کار را بکن و یا آن چيز را بیاور. ☀️ امام هیچ وقت به ما دستور نداده اند بارها می شد که مشغول نوشتن بودند و تشنه شان میشد، عینک شان را زمین می گذاشت و به سراغ یخچال کوچک می رفت و آب می خوردند، و برمی گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن می شدند.. ☀️امام در عین قاطعیت در امور بسیار متواضع بودند، هیچگاه درمنزل به اهل خانه امر و نهی نمی کردند... کارهای شخصی خود را شخصا انجام می دادند. امام برای یک لیوان آب به کسی فرمان نمی دادند، و و همواره احترام خاصی برای همسرشان قائل بودند، ایشان وقتی به مجلسی وارد می شدند به همگان سلام می کردند، و حتى اهل منزل ایشان نیز کمتر توانستند در این کار از امام پیشی بگیرند... راوی: زهرا مصطفوی، دختر امام
🌷نامه‌های عاشقانه جوان  شهید، عباس دانشگر  مدافع حرم برای همسرش 💌نامه اول بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم همسر عزیزم! این نامه را می‌نویسم بیشتر برای تنگی دل خودم. شنیدی می‌گویند سخن که از دل برآید بر دل نشیند، صداقتم را به حرمت صدای لرزانم بپذیر. زندگی روح دارد و جسم، مثل انسان. جسمش دیدنی‌های آن است، روحش که به جسمش جان می‌دهد عشق است. من همیشه دوست داشتم یک عاشق ببینم، همیشه دوست داشتم ببینم عاشق چگونه زندگی می‌کند؟ چه می‌گوید؟ چگونه فکر می‌کند؟ آخر خیلی می‌شنیدم از سوزوگداز و درد و درمان و عشق. عشق بسیار مقدس است. عشق هرچه غیر خداست مجازی و عشق حقیقی، خداست؛ اما مگر خداوند زیباست که عشق مجازی را پلی ساخته و تنها با عبور از آن به عشق حقیقی می‌رسیم. من دوست دارم عاشق بشم! از تو شروع کنم تا بتوانم ذره‌ای عشق حقیقی را درک کنم. دوست داشتن مقدمه عشق است، اما عشق نیست. اگر بخواهیم عاشق هم باشیم باید تلاش کنیم... تلاش در محبت کردن، تلاش در رفتار خوب و پسندیده. عشق مربوط به‌صورت نیست، صورت، ظاهر عشق است، مقدمه عشق است، اما ادامه‌اش با روح است، اخلاق مربوط به روح است. دوستت دارم فاطمه جان. امیدوارم من و تو بتوانیم عاشق شویم! خیلی دوستت دارم! دلم برایت تنگ می‌شود عشقم! 💌نامه دوم فاطمه جان! عزیزم! دوستت دارم! دعا می‌کنم امتحاناتت را به‌خوبی پشت سر بگذاری و حالت هر روز از دیروز بهتر باشد! من هم به یادت خواهم بود، امیدوارم تو هم مرا یاد کنی! امیدوارم فاصلۀ جسم‌های مان، قلب‌هایمان را به هم نزدیک‌تر سازد تا بتوانیم عاشق شدن را پیدا کنیم. شنیدی می‌گویند زنده‌بودن فاصله گهواره تا گور است و زندگی کردن فاصله زمین تا آسمان؟ امیدوارم هر روز آسمانی‌تر شوی! تو هم مرا دعا کن. خداوند قلب‌هایمان را به رنگ خود درآورد و پاکمان کند 💌نامه سوم سلام این پیام رو در تاریخ ۲۱/۲/۱۳۹۵ می‌نویسم. می‌گن آدما دو دسته‌اند: یا زنده‌ان یا مرده! زنده‌هاشون دو دسته‌اند: یا خوابن یا بیدار! بیداراشون دو دسته‌اند: یا معمولی‌ان یا عاشق! عاشقاشون دو دسته‌اند: کسانی که فقط لاف عشقو می‌زنن و اداشو درمی‌آرن که همیشه تا آخر باهات نمی‌آن و کسایی که واقعاً عاشقن! کسایی که واقعاً عاشقن فقط یه دسته‌اند: کسایی که زندگی‌شون طعم مهربونی، رابطه‌شون بوی صداقت می‌ده. باید با هم تلاش کنیم تا عاشق بشیم! عشقم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تازه نامزد کرده بود اومد پیش فرماندش گفت: حاجی اجازمو بده برم سوریه ... گفت: میزارم ولی الان نه .گفت: دارم زمین گیر میشم،بزار برم .میترسید عشق به خانومش، باعث بشه نره برای دفاع از حرم ... 💗عباس اولین نامحرمے ڪہ دیده بود نامزدش بود ... 🍁 ﺗﻨﻬﺎ 40 ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺳﻮﺭﯾﻪ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﻧﺎﻣﺰﺩ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺗﻘﺮﯾﺒﺎً 40 ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻋﺰﺍﻡ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺭﺳﯿﺪ . ﻧﺎﻣﺰﺩﯼﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺰﺍﺭ ﮐﺮﺩ..ﮐﻞ ﻣﻬﻤﺎﻧﺎﻧﺶ 40 ﻧﻔﺮ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽﺳﺎﺩﻩﺍﯼ ﮔﺮﻓﺖ. ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﻋﻘﺪ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪ😔 🍁 توی این دو سال اکثر دوره هاۍ نظامی از جمله جنگ افزار و تاکتیک و... رو گذروند. یه مدتی که از نامزدیش گذشت، بهش گفتم: عباس تو از اون مردهای عاشق‌ پیشه میشی، چون تا حالا به هیچ نامحرمی حتی نگاه نکردی بهم خندید. چند روز گذشت؛ اومد پیشم گفت: حاجی تو روخدا بذار برم، اینبار اصرار کردنش متفاوت بود. گفتم: چیزی شده⁉️ گفت: سردار دارم زمینگیر میشم. 🍁 آره؛ عباس داشت عاشق میشد، ولی از همه چیز براي حرم زد. عباس اولین نامحرمی که دیده بود نامزدش💞 بود. زندگی_به_سبک_شهدا, ناصر کاوه راوی: سردارحمید اباذری
🔰 | 🔻در کوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد. 💠آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست. حمید گفت: عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید. 🔆وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم. 📍تقلب.... 🔻یڪبار با حمید آقا داشتیم میرفتیم بیرون ڪه بحث تقلب در امتحانات وسط ڪشیده شد ؛من گفتم دانشگاه اگه تقلب نڪنی اصلا نمیشه.... حمید آقا سریع گفتن نباید تقلب ڪنید مخصوصا تو دانشگاه حتی اگه رد بشی چون تاثیر مدرک روی حقوقتون میاد و حقوقت از نظر شرعی مشڪل پیدا میڪنه... خودش میگفت بعضی وقتا ماموریت بودم و نرسیدم درس بخونم ولی تقلب نڪردم و رد شدم ولی پیش خدا مدیون نشدم..... و دوباره درس رو برداشتم و فرصت ڪردم بخونم و نمره خوب ‌هم ‌آوردم .واقعا اون لحظه به نوع بینش حمید جان و تفڪرش غبطه خوردم ڪه اینقدر مراقب اعمال و ایمانش هست و مالش پاک پاک هست..... 🌷شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی🌷 کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه 📚منبع: کتاب یادت باشد
💥 همسر شهید،حمید سیاهکالی مرادی:متولد1372 برامون تعریف میکند...👇 از اول نامزدیمون... با خودم کنار اومده بودم که من... اینو تا ابد کنارم نخواهم داشت... یه روزی از دستش میدم... اونم با شهادت... وقتی که گفت میخواد بره... انگار ته دلم...آخرین بند پاره شد... انگار میدونستم که دیگه برنمیگرده... اونقد ناراحت بودم... نمیتونستم گریه کنم... چون میترسیدم اگه گریه کنم... بعداً پیش ائمه(ع) شرمنده شم... یه سمت ایمانم بود و یه سمت احساسم... احساسم میگفت جلوش وایسا نذار بره... ولی ایمانم اجازه نمیداد... یعنی همش به این فکر میکردم که قیامت... چطور میتونم تو چشای امیرالمؤمنین(ع)نگاه کنم و... انتظار شفاعت داشته باشم... در حالی که هیچ کاری تو این دنیا نکردم... اشکامو که دید... دستامو گرفت و زد زیر گریه و گفت... "دلمو لرزوندی ولی ایمانمو نمیتونی بلرزونیاااا..." راحت کلمه ی... ...دوستت دارم... ...عاشقتم... رو بیان میکرد... روزی که میخواست بره گفت... . … . "من جلو دوستام، پشت تلفن نمی تونم بگم... ...دوستت دارم... میتونم بگم... ...دلم برات تنگ شده... ولی نمیتونم بگم دوستت دارم... چیکار کنم...؟!" گفتم... "تو بگو یادت باشه...من یادم میفته..." از پله ها که میرفت پایین... بلند بلند داد میزد... ...یادت باشه...یادت باشه ... منم می خندیدم و می گفتم... ...یادم هسسست...یادم هسسست... این کلمات رمز بین ما بود! 💥 تلنگر:👇 *** روی سخن من با خواهرنم است... بانو ... من هم یادم هست . خون شهدا را یادم هست ! یادم هست که امنیت امروزم را مدیون شهدا هستم ! و مدیون بانوانی چون شما ...! یادم هست و همه ی سعی خودمو میکنم، از امانت شون پاسداری کنم ! به خودم میگم آی ... یادت هست ؟ راهتو اشتباه نری ... مواظب باش ... اگه اشتباه بری ... همه زحمات شونو هدر دادی ... اونوقت می مونی که چطور باید جواب همسران شهدا رو که تو اوج جوونی عشق شون رو اهدا کردند، بدی...😰👌 کتاب زندگی به سبک شهدا ناصرکاوه
💗عاشقانه شهدا:👇 💥کناره سفره عقد نشستیم عاقد پرسید: عروس خانم مهریه رو می بخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 💥به حمید نگاه کردم، گفتم 👈 نه من نمی بخشم! نگاه همه با تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو می گیری؟ رک و راست گفتم : بله می گیرم، حمید خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 😳 💥بعد از خواندن خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم 👈 اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 😝 💥 حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم:👇 💗 نذر سلامتی آقای من! منبع📕یادت_باشد