eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
928 دنبال‌کننده
22هزار عکس
16.8هزار ویدیو
542 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🎥شعرخوانی حماسی سیدمجید بنی‌فاطمه با لباس سپاه اگر خار چشمان‌تان این سپاه است که ای خصم پایان‌تان این سپاه است که کابوس دوران‌تان این سپاه است فقط دشمن جان‌تان این سپاه است
🌹عروسی درسلف سرویس سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که سر کلاس درس این را برای بچه ها تعریف می کنم، می بینم بچه ها اصلا در مخیله شان نمی گنجد. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت: 👇 می خواهی خانه بگیرم؟ گفتم: نه؛ خوابگاه خوب است. با لباس عروس از پله های خوابگاه بالا رفتم. یک سوئیت کوچک متاهلی داشتیم. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانم شان ، آقای دکتر غفرانی هم با خانم شان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم...😇 دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هسته ای صحبت کردیم.در آن سوئیت یک صندلی نداشتیم که پشت میز کامپیوتر بنشینیم. کامپیوتر را روی میز کوچکی که قدیم ها زیر چرخ خیاطی می گذاشتند، گذاشته بودیم... پسر دکتر عباسی قرار بود به خانه ما بیاید. دکتر به او گفته بود اگر می آیی، یک صندلی هم برای خودت بیاور. من فقط یک دانه صندلی دارم.اوایل زندگی خرج ما از طریق پولی که از راه تدریس یا حق تالیف کتاب دکتر و نیز حقوق من که با مدرک لیسانس در دانشگاه امیرکبیر با ماهی 13500 تومان مشغول کار بودم، تامین می شد. در تمام این سال ها خودم را در اوج عزت دیدم. نمی دانم این را چگونه بیان کنم. احساس می کردم خواهرم، برادرم، اقوام و هر کس که به خانه من می آید، خیلی مفتخر شده که به خانه من آمده است... 💥این مرد من را در زندگی غنی کرده بود.عشقش، محبتش، یگانگیش، خلوصش، نمازهایش برای من ارزش بود. این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت.💗 -روز کاوه _ به نقل از همسر بزرگوار شهید دانشمند دکتر مجید شهریاری
🌹 سال‌ها بود که نمی‌توانستم برای دانش‌آموزان و دانشجویان، توضیح قانع‌کننده‌ای ارائه دهم که بچه‌های جنگ، قدشان از اسلحه‌هایشان کوتاه‌تر بود، نمی‌دانستم چگونه بگویم که سن بچه‌های بسیجی، برای بازی مناسب‌تر بود، تا جنگ. تا این شیربچه عرب اهل خوزستان را در حال پرکردن گونی برای مبارزه با سیلاب دیدم، این است همان کوه غیرتی که می‌گفتیم در مقابل تانک‌ها و طیاره‌های دشمن ایستادگی می‌کرد ، آن هم با دستان خالی....💪 دعوتید به کانال سپاه👇 https://t.me/nasserkaveh44 Www.naserkaveh.com
14.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد دل #جانباز بسیجی با #رهبر_انقلاب : ❤️یک چیزی بگویید تا دلمان آرام شود، شما خیلی زجر میکشید، حرفتان را گوش نميدهند... 🌸پاسخ رهبرانقلاب... @Esteftaate_rahbar
❃↫🌷«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»🌷↬❃ مامانش گذاشت پیش من. گفت من میرم خونه بابام سر بزنم بیام. منم رو تخت دراز کشیده بودم.قطع نخاع گردنی هم نه دستاش کارمیکنه نه پاهاش. یک گردن [هست] که تکون میخوره.والسلام علیک خانمم رفت.دخترم شروع کرد با اسباب بازیها،بازی کنه. رفت کمد مامانشوبازکرد.کیف های مامانش رو،کفش های مامانش رو می اورد به من میفروخت. -بابا میخری؟ اینو 100 تومن میفروشم -باشه دخترم دخترم میره لباسهارو بذاره تو کمدمامانش، کمدهاهم قدیمی بود. دخترم چون سنش پایین بود، هردودستش رامیذاره کشوروببنده. کشو که محکم بسته شد، این هشت انگشت دخترم، لای کمد گیر کرد. یه بار دیدم داد کشید -بابا... من نگاهش کردم. نمیتونم بلند بشم. یه ذره گردنم را[بالابردم.] بلند شدم نگاه کردم. -بابا... گریه کرد گریه کرد. -بابا بیا دستم رو دربیار... -بابا بیا سوختم... -بابا انگشتام خشک شد بیا... -بابا بلند شو بیا... من نتونستم. فقط از راه دور گریه ام گرفت. نگاهش کردم. نه میتونم بگم میتونم بیام... موندم اون اونجا گریه میکرد من اینور گریه میکردم. تا اینکه دید بابایی که قهرمان تکواندو اردبیل بود، حریف نداشت تو خود ایران، الان نمیتونه بلند بشه. همینطور نگاه میکرد،گریه میکرد. کی و صداکنم؟ چطوری برم انگشتاش رو دربیارم؟ باآخرین زورش کشید انگشتاش رو. تمام پوستای انگشتاش رفت. اومد جلوم وایسود گفت -من توروصدامیکنم بابا چرا نمی آیی؟ -باهات قهرم.😔 🌹 iD ➠ @sangarshohada🕊🕊
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #ڪلیپ 🔹 خاطره ای شنیدنی از سردار جانباز، حاج ناصر دستاری روز جانباز بر جانبازان باغیرت مبارک 🌹 #جانباز_ناصر_دستاری #پیشنهاد_دانلود iD ➠ @sangarshohada🕊🕊