eitaa logo
مکتب شهدا_ناصرکاوه
925 دنبال‌کننده
21.5هزار عکس
16.1هزار ویدیو
527 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ شهیدی که "آقا" بر مزارش رفت👆 رهبر معظم انقلاب علاوه بر شهدای دیگر بر سر مزار شهید طالب طاهری هم رفته اند که قطعاً با پستی که درصفحه ی ایشان منتشر شد ما وظیفه داریم این شهید را بیشتر بشناسیم! وبدانیم چه کسانی برای این انقلاب فدا شدند. 🔸درتاریخ ۲۴ مرداد سال ۱۳۶۱ سازمان تروریستی منافقین اقدام به ربایش وشکنجه ی سه تن از پاسداران کمیته انقلاب اسلامی میکند که یکی از آن افراد شهید طالب طاهری رحمه الله علیه بود! 🔸عزیزان، طالب ۱۷ سال بیشتر نداشت که زنده زنده گوش وبینی اش را بریدند ویک چشمش را از حدقه درآوردند؛ با اتو کل بدن طالب را داغ کردند وآب جوش روی تمام بدنش ریختند، وبا شیشه خرده پوستش را جدا کردند و در آخر هم گفته شده زنده به گورش کردند!!! بخشی از وصیت نامه ی شهید را بخوانیم: 🔸من در زندگی که کردم یعنی ۱۷ سال سن، شاید مرتکب خیلی گناهان و کارهای بد و غیره شده باشم به این خیال که دنیا هست و هر آن می‌باید زندگی عادی بکنم! اما به آخرش فکر نکرده بودم تا اینکه سرم به سنگ خورد و فهمیدم که نه دنیا همین‌طور باقی نمی‌ماند، بلکه همه چیز از بین می‌رود، ولی اعمال خودم و ورق اعمالم از بین نمی‌رود و همه وجود دارند و حال چرا تو برادر، تو دوست، تو رفیق و … به خودت فکر نمی‌کنی؟! یک لحظه شد به خودت فکر کنی؟ چرا نماز نمی‌خوانی؟ چرا گناه می‌کنی؟ چرا دروغ می‌گویی؟ چرا چاپلوسی می‌کنی؟ و من می‌خواهم به تمام این کسانی که اگر شد نماز را می‌خوانند و اگر نشد نه و همیشه کارشان را بر نماز مقدم می‌شمرند و خیلی کارها را بر این مقدم می‌شمرند بگویم بالاخره یک روز باید جواب بدهی، یک روز باید تاوان پس بدهی و آن وقت است که عذابت سنگین‌تر و مشکل‌تر خواهد بود؛ پس چرا زودتر توبه نمی‌کنی؟! پس چرا زودتر به خودمان نمی‌آییم؟ بچه‌ها به خدا خیلی‌ها که توبه کردند و در مسیر حق و خدا قرار گرفتند درست می‌شوند و هیچ مشکلی هم ندارند، فهم و اراده خودتان را قوی کنید و با نفس خودتان بجنگید. 🔹خواهر شهید می گویند مادرم💕 از وقتی فهمید که طالب را با اتو بدنش را داغ کردند و سوزاندند بیشتر از ۳۰ سال است که دست به اتو نزده!😰
🍂 🔻خوردن حلال، بردن حرام مثل همۀ بسيجيان دو تكه تركش خمپاره برداشته بودم كه به يادگار با خودم ببرم منزل برگ مرخصي ام را گرفتم و آمدم دژباني. دل و جگر وسايلم را ريخت بيرون، تركش ها را طوری جاسازی كرده بودم كه به عقل جن هم نمی رسيد ولی پيدايش كرد. 😥 پرسيد : « چند ماه سابقه منطقه داری؟» گفتم :« خيلی وقت نيست » گفت : «شما هنوز نمی دانی تركش، خوردنش حلال است بردنش حرام؟ 😳» گفتم: « نمی شود جيرۀ خشك حساب كنی و سهم ما را كه حالا نخورده ايم بدهی ببريم !😅» http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻تنها با گراز قسمت چهارم اکبر کاظمی روز دوم رسیده بود، آفتاب بالا آمد و چشم انتظاری من برای کمک رفقایم و شاید هم برای مرگ و مردن شروع شد. آن روز صدای عراقی‌ها بیشتر از روزهای قبل روی اعصابم بود. به هر سختی که بود، آن روز را هم شب کردم؛ در حالی که سردی هوا وحشیانه به جانم افتاده بود. مهرماه بود اما سرمایش کم از سرمای استخوان‌سوز زمستان نداشت. دندان‌هایم طوری به هم می‌خورد که هر لحظه احساس می‌کردم فکم درحال شکستن است. روی برگ‌ها خوابیده بودم اما هر چند دقیقه یکبار از این پهلو به آن پهلو می‌شدم. گاهی هم روی شکم می‌خوابیدم. تا آمد صبح شود، صدبار این دنده و آن دنده شدم. روز سوم بود که احساس کردم داخل پای چپ که روی مین رفته، خبرهایی است. ابتدا توجهی به آن نکردم ولی کار به جایی رسید که مجبور شدم زخمم را باز کنم. کلاه را که از پایم درآوردم دیدم گندیده بود و کرم‌ها هم از بسته بودن فضا استفاده کرده و برای خودشان عروسی گرفته بودند. وقتی با این صحنه مواجه شدم، کلاه را پرت کردم آن طرف و با چوب به جان زخمم افتادم. در همین حین یادم آمد بچه که بودم و پسرعمویم دستش را بریده بود، به او گفته بودند روی زخمش ادرار کند تا خونش بند بیاید. این فکر که از بچگی در ذهن من مانده بود، باعث شد من هم چنین کاری بکنم بلکه خونش بند بیاید و زخمم هم ضدعفونی بشود. بعد از آن هم آستین پیراهنم را پاره کردم، شستم، یک سرش را گره زدم و بعد پایم را داخل آن گذاشته و با همان بند پوتین محکم بستم. مدتی که گذشت احساس کردم کرم‌ها باز برگشته‌اند. وقتی پایم را باز کردم خیلی ناباورانه دیدم کرم‌های این دفعه خیلی بزرگ‌تر از کرم‌های قبلی هستند و انگار که از خون من تغدیه کرده باشند، چند سانت رشد کرده‌اند. تصمیم گرفتم روزی چندبار با ادرار زخمم را ضدعفونی کنم شاید فایده‌ای داشته باشد. از طرف دیگر هم دوست داشتم بمیرم ولی نمی‌مُردم. روز چهارم یا پنجم بود که از داخل جوی آبی که کنارش افتاده بودم، سروصدایی بلند شد. با خودم گفتم حتما عراقی‌ها دارند شنا می‌کنند. همین‌طور که صدا لحظه به لحظه به من نزدیک می‌شد، چشمم به یک گراز خیلی بزرگ افتاد که داخل آب بود. ادامه دارد.. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
‏به این تصویر خیره شو و تمام عاشقانه های دنیا را ببین.. ‏این چشمان یک مادر شهید است وقتی برایش خبر پیدا شدن‌ پیکر پسرش را بعد از ۲۸ سال آوردند خیره شده به دستان همسرش که میلرزد ‌ و میگرید...! مادر ‎شهید محسن نبوی بعد از شنیدن خبر بازگشت پیکر فرزندش😔 ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
#۲۲ذےالحجہ 🗓 💫همچو میثم همه هستم به سر دار برم همه هست و همه نیستم به فدای تو علی 🔴شهادت ميثم تمار در اين روز در سال ۶۰ ه.ق جناب ميثم تمار به دليل وفاداری به خاندان پیامبر اسلام به دست ابن زياد به دار آويخته و به شهادت رسيد. 📚 (اعلام الوري: ج ۱، ص ۳۴۳. قلائد النحور: ج ذي الحجة، ص ۴۱۶. منتخب التواريخ: ص ۱۳۱. مراقد المعارف: ج ۲، ص ۳۴۰. وقايع المشهور: ص ۲۴۰) 🏴سالروز شهادت عاشقانه و مظلومانه یار شیدا دل ولایت جناب میثم تمار گرامی باد. ➕ راهیان نور👇 🆔 @Rahianenoor_News
🌺اینفوگرافی مروری بر واقعه مباهله🌸 🌴اللهم عجل لولیک الفَرَج🌴