چیزی که من تلاشمو کردم و نشد حالا هرسری بحثش میشه من فقط نگاه میکنم.
ناراحت میشم ناراحت میشم بازم ناراحت میشم.
مهدیار اومده اتاقم میگم که بفرمائید بفرمائید بیرون ؛ میگه نه تروخدا خانوما مقدم ترن شما بفرمائید بیرون بعد خیلی راحت اومده وسایلمو میبینه میگه ماشالا همه چیم داریاا قشنگ نشست شروع کرد که خببب حالااا تو چیکارا میکنی کارت چیهه ؟:))))))
راز آرامش داشتن اینکه گوشی رو رویِ سایلنت بزاری بعدشم با کسایی که باهات تماس گرفتن هم تماس نگیری.
الان ۵ دقیقهست از رو سایلنت برداشتم از زمین و زمان بدبختی برام ریخت ثهثحثبسخ.
وای واقعاا به دوستی و اکیپ پسرا در حد غیر منطقی حسودیم میشهه یعنی واقعاا در حد گریهه ؛ هر اکیپ پسرِ فامیل دوست آشنایی میبینم دوستیشون خیلی خوبهه و واقعاا دلم میخواد گریه کنممم.
مغزم خوشش میاد منو تو دوراهی هایی که قرار نیست اتفاق بیوفته قرار بده تا ببینه واکنشم چیه.
واقعا خیلی سخته که بدونی باید از آدمی که ناراحته / گریه میکنه بپرسی چرا ناراحتی یا نه ؟
من هیچوقت دوست نداشتم ناراحتیمو کسی متوجه بشه چه برسه ازم راجبش بپرسه. ولی این چندوقت از هرکی نپرسیدم چرا ناراحتی بدتر ناراحت شده.