#شعر حضرت زهرا سلام الله علیها
فاطمه جلوه ی باقی ازل تا ابد است
آی مردم! بخدای احد! او هم احد است
قامت سرو خودش را به علی داد و خمید..
راز زیبایی دریا به همین جزر و مد است
از غذای حسنینش زد و بخشید به ما
مادر ما به خدا مادری اش را بلد است
جامه نو به تن فضه و اسما میکرد
بانویی که به تنش پیرهنی از نمد است
به فدک کار ندارد هدفش نام علیست
نکند فکر کنی در طلب یک سند است
گر علی پیکر یک عبدود انداخت به خاک
پشت در فاطمه درگیر چهل عبدود است
لال باد آنکه ازو شاهد حرفش را خواست
آنچه صادر بشود از لب او مستند است
نبی از خانه او دست به سینه میرفت
تو ببین خانه ی زهرا شرفش تا چه حد است
شانی از تربت ارباب فراتر دارد
خاک آن چادر خاکی که به زیر لگد است
بین دیوار و در خانه چه آمد به سرش..
مدد از فضه گرفت آنکه به عالم مدد است..
🔸شاعر: سید پوریا هاشمی
#روضه دشتی
#حضرت زهرا سلام الله علیها
مصیبت هایم امشب جان گدازه
که مانده روی دستم یک جنازه
نبیند کاش زینب روی دوشم
ز تابوت بریزد خون تازه
به یاد لرزه های پیکر تو
گرفته لرزه پای شوهر تو
به قبرت خاک می ریزم ولیکن
بریزد خاک بر سر دختر تو
خدا داند دلم خون گریه می کرد
به عالم دشت و هامون گریه می کرد
ندیدم زخم پهلو را در آن شب
ولی دیدم کفن خون گریه می کرد
الهی دخترت زینب بمیرد
ببین تنهایی ام را ای عزیزم
الهی از کنارت برنخیزم
خودم با دست خود خاکت نمودم
چه خاکی بعد تو بر سر بریزم
الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم،باغم بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
❣﷽❣
➖ #سینه_زنی_حضرت_زهرا_س
➖ #ترکی
➖ #مرحوم_محمدباقر_منصوری
➖ #پیشنهادم 👌👌
من فاطمیم زندگیدن دویدوم عم اوغلی
خوش گونلریمون جامه سینی سویدوم عم اوغلی
گیتسمده مزاره گینه سندن نگرانم
دشمن قاباقیندا سنی تک قویدوم عم اوغلی
من فاطمیم قلبیمی درد و محن آلدی
دوشدی نفسیم تنگه داخی وقتیم آزالدی
راحت اولورام رنج و فشار و غم الیندن
آغلار بالالاریم سنون امیدیوه قالدی
هئچ کیم بیله بیلمز من بی یار ، فشارین
ضرب دریلن سینه ده مسمار فشارین
بیر ظلمیدی م نگوردوم اونی من بیلورم تک
هئچ کیم بیله بیلمز در و دیوار فشارین
من فاطمیم خون دلیم آخدی گوزومدن
درد اهلی بیلر حالیمی بو اودلی سوزومدن
پیغمبر آنا سسلدیگی خسته بتولم
ئوز حقیمون اوستونده دگوب
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
|⇦• ناله اي بر لبم از فرط تقلا...
#روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
*گفت: بابا!...*
ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده
*روضه خونِ شب آخر خود امام رضاست، حالا یه مروری هم به بعضی از روضه ها میکنه...*
ناله اي بر لبم از فَرطِ تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به دریا مانده
باز دلتنگ جوادم كه در اين شهر غريب
به دلم حسرت يك گفتن بابا مانده
*شنیدنش هم سخته، من بمیرم برا دل جوادالائمه که منظره رو دیده...گفت: *
دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد
*جگرم از فرط تشنگی نمیسوزه، جگرم برا چیز دیگه ای میسوزه ...*
دست و پا مي زنم از بس جگرم مي سوزد
به لب سوخته ام روضه ي زهرا مانده
جان به لب مي شوم و كرب و بلا مي بينم
كه لب كودكي از فرط عطش وا مانده
*دم آخرش امام رضا داره یک به یک روضه هارو مرور میکنه ..*
مادرش چشم به راه است كه آبش بدهند
واي از حرمله آنجا به تماشا مانده
شعله ورمي شوم از زهر و حرم مي بينم
كه در آتش دو سه تا دختر نو پا مانده
دختري مي دود و دامن او مي سوزد
رد يك پنجه ولی بر رخ اوجا مانده
اين طرف غارت و سيلي و نگاه بي شرم
آن طرف بر نوک نيزه سر سقا مانده
#شاعر حسن لطفی
*اباصلت میگه: طبق دستور آقام جلو در ایستاده بودم، منتظر بودم، حضرت فرموده بو اباصلت! اگه دیدی موقع برگشت عبای خودم رو روی سر انداختم، بدون اینا به مقصودشون رسیدن، کار از کار گذشته...
میگه: دل تو دلم نبود، نکنه بلایی سر آقام بیارن...دَرِ کاخ باز شد دیدم امام رضا عبارو روی سر انداخته...
این زهر خیلی زهر بدی بود، به امام حسنم زهر دادن، اما چهل روز در بستر بود، اما این زهر سریع امام رضا رو از پا انداخت، چه زهری بود این نانجیب به امام رضا داد ؟!
اباصلت میگه: یه ذره راه تا خونه رو دیدم پنجاه مرتبه هی نشست روزمین، گاهی دست روجگرش میذاشت، میگفت: آخ پسرم! گاهی وقتا که تعادل از دست میداد میخورد رو زمین میگفت :آخ مادرم ....
میگه تا رسیدن تو حجره فرمود: همه درهارو ببند کسی به دیدنم نیاد، فرش این حجره رو همجمع کن...
گفتم: آقا! درهارو میبندمچشم، اما چرا فرش روجمعکنم؟! حضرت فرمود: لحظات آخر عُمرِ منه، میخوام مثل جد غریبم رو خاکا جون بدم...
میگه: مثل شخص مار گزیده به خودش می پیچید امام رضا، اما میدونستم منتظره، چشم به راهه، یه مرتبه دیدم یه آقا زاده ای وارد حجره شد، شال عزا گردن انداخته، صورت مثل ماه میدرخشه، حواسم پرت بود سؤال کردم، گفتم: شما کی هستید؟ من همه درهای حجره رو بسته بودم، فرمود: اباصلت! خدایی که یه لحظه از مدینه من رو به توس بیاره، قادر نیست از در بسته وارد کنه!؟
فهمیدم جوادالائمه است، عذر خواهی کردم، گفتم: آقاجان! تشریف بیارید باباتون خیلی وقته منتظرتونه...
امام رضا تو این چند روزی هم که حضرت تو بستر بودن، نوشتن: آقایی که بدون غلامهاش سر سفره نمی نشست، غذارو حتما باید با غلامها میخورد، این روزا هرچی آقارو گفتن: سر سفره تشریف نمیارید؟ میفرمود: غلام ها بخورند، نوش جانشون، من توان ندارم بشینم...
این امام رضا با این حال، اباصلت میگه: تعجب کردم، همۀ وجودش رو امام رضا جمع کرد تا جوادالائمه از در اومد، دیدم این چند قدم رو بلند شد، با پاهای خودش راه رفت، دست گردن جوادش انداخت، رو زمین افتاد...
درستش هم همینه، آدم وقتی جَوُونش رومیبینه جون میگیره، اما نمیدونمچرا یه جَوُون توکربلا، وقتی باباش دیدش جون از پاهاش رفت...
از اسب پیاده شد چند قدم رو راه بره، یه وقت دیدن وسط میدان ابی عبدالله خورد زمین، دیگه پاهاش طاقت نداره، ای حسین...*
14000714-taheri-roze.mp3
3.07M
|⇦• ناله اي بر لبم از فرط تقلا...
#روضه و توسل ویژه شهادت امام رضا علیه السلام به نفس حاج محمدرضا طاهری •✾•
#عزیز_خفته_در_خاکم_گل_باغ...
#در_فراق_مادر_سبک_مدینه_شهر.
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
عزیزخفته درخاکم،گل باغ دلم مادر
درخشان گوهرپاکم،گل باغ دلم مادر
تن رنجیده ات مادردرون خاک پنهان شد
دوچشمم درعزای تو،چنان ابربهاران شد
بقربانت شوم مادر«۲»
دریغاکه اَجل چیده،گل بی خارمادررا
خزان کرده دگرباغِ،صفا ومِهر آور را
نبینددیگراین گلشن،بخودرنگ بهاری را
ببیندبعدازاین دیگرنوای بی قراری را
بقربانت شوم مادر«۲»
سرم راجای زانویت،گذارم برسرقبرت
نوازش کن مرامادر،نشستم دربَر ِقبرت
عجب بی مادری سخت و،عجب این دردجانسوزه
دلم ازماتمت مادر،بسان کوره میسوزه
بقربانت شوم مادر«۲»
🏴😭🏴😭🏴😭🏴😭
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
#گلی_گم_کرده_ام_مانند_مادر
#در_فراق_مادر
گلی گم کرده ام مانند مادر
که همتایش در عالم نیست دیگر
گلم را بود ای مردم نشانی
به سینه داشت قلب مهربانی
گل من بی نظیرو ساده دل بود
پیِ خوشبختی ام یکدم نیاسود
گل خوش عطر وبویم بود مادر
که با تیر اجل گردیده پرپر
میان این خلایق آنچه دیدم
ز مادر مهربان ترمن ندیدم
مرا آرام جانم بود مادر
رفیق مهربانم بود مادر
میان خانه مادرها چو شمعند
بدور او همه پروانه جمعند
ازآن روزی که شمعم آب گردید
دل پروانه ها بیتاب گردید
نگو مادر بگو حور و فرشته
که خانه باحضور او بهشته
الهی خانه بی مادر نگردد
الهی نخل آن بی سر نگردد
مرا یاد آید آن دوران دیرین
به زانویش نمودم خواب شیرین
چه غمهایی که در دل کرد مادر
به زیر خاک منزل کرد مادر
چو مادر رفت دردم بی عددشد
بمیرم خانه اش زیر لحد شد
دریغا با دل زار و حزینم
کنار قبر مادر می نشینم
بخوانم با نوای بی نوایی
الهی بشکند دست جدایی
مرا باور نبود اینگونه مادر
سر قبرت زنم برسینه و سر
تودستت زین جهان کوتاه گردید
برایم داغ تو جانکاه گردید
فــدای مهــربانی و دل تو
بمیرم زیر گِل شد منزل تو
بخواب آرام مادرجان که فردا
شفاعت از تو خواهد کرد زهرا
تو که از عاشقان اهل بیتی
تو کز دلدادگان اهل بیتی
تو که مولا علی را دوست داری
نمودی بهر زهرا سوگواری
شنیدی قصۀ تیر و کفن را
تو نالیدی غریبی حسن را
برای نور عینش گریه کردی
تو بر داغ حسینش گریه کردی
بــرای زینبیــنش غـصه خــوردی
چو زینب یاحسین گفتی ومُردی
الهی که زحق گردد عنایت
کند زهرا زتو مادر شفاعت
بگو «مداح» زمادر مهربان تر
خداوند است واهل بیت ومادر
شعر:علی اکبراسفندیار«مداح»
@