(سرود۴٣)
الا ای عاشقان از ره رسیده سوم شعبان
بپیچیده به هرجا عطر و بوی جنت و رضوان
جهان زیبا شده
گل امشب وا شده
که زینت بر زمین
گل زهرا شده
حسین مولا مدد٢
مدینه امشب از لطف خدا شد همچنان گلشن
بگو از دل تو بر زهرا و حیدر چشمتان روشن
تمامیِ زمین
شده خلد برین
چو زهرا شادمان
امیرالمؤمنین
حسین مولا مدد٢
رسیده امشب از ره نور قلب و دیده ی زهرا
ز روی ماه این گل گشته چون بستان همه دنیا
جهان شد منجلی
از این نور جلی
عزیز فاطمه
حسین ابن علی
حسین مولا مدد٢
زِ لطف خاص حق بیت علی گلخانه گردیده
که زهرا مادرش محوِ رخ جانانه گردیده
گل پیغمبر است
عزیز حیدر است
چو زهرا و علی
شفیع محشر است
حسین مولا مدد٢
به روی دست پیغمبر زند لبخند به روی او
گهی گِرید گهی خندد زند بوسه گلوی او
همه در شورو شین
به میلاد حسین
بود چون فاطمه
نبی را نور عین
حسین مولا مدد٢
نگاهی کن ز رحمت بر دل زارم حسین من
به دل شوق طواف قبر تو دارم حسین من
گل باغ ولا
نما عیدی عطا
نما قسمت رَوم
مدینه کربلا
حسین مولا مدد٢
#رضا_یعقوبیان
#ولادت_امام_حسین_ع
(سرود۴۴)
امشب از لطف خدا،نور حق پیدا شده
مرتضی شیر خدا،شکر حق بابا شده
یا حسین خوش آمدی۴
از کرامات خدا،پور زهرا آمده
در جهان نور دل و،جان مولا آمده
یا حسین خوش آمدی۴
سومین منجی دین،در مدینه آمده
چون امیرالمؤمنین،بی قرینه آمده
یا حسین خوش آمدی۴
نور یزدان آمده،ماه رخشان آمده
بر دل ما شیعیان،نور ایمان آمده
یا حسین خوش آمدی۴
بر علی و فاطمه،آمده نور دو عین
نور چشمان نبی،هستی زهرا حسین
یا حسین خوش آمدی۴
آمده در این جهان،شاه دشت کربلا
بعد حیدر باشد او،رهنما و مقتدا
یا حسین خوش آمدی۴
یا حسین امشب منم،از کرم مهمان تو
گشته یابن فاطمه،شاملم احسان تو
یا حسین خوش آمدی۴
در شب میلاد تو،آمدم بر تو پناه
ای گل زهرا! نما،بر من مسکین نگاه
یا حسین خوش آمدی۴
ای که همچون مادری،یا حسین خیر کثیر
لطف فرما از کرم،دست من امشب بگیر
یا حسین خوش آمدی۴
#رضا_یعقوبیان
#ولادت_امام_حسین_ع
(سرود۴٧)
سوم شعبان رسیده نور حق جلوه گر آمد
از کرامات خدایی نخل دین پرثمر آمد
در مدینه شور و غوغاست
جلوهگر مظهر تقواست
در بغل دارد گلش را
بر حسین لبخند زهراست
یا حسین خوش آمدی۴
از قدوم پور زهرا شهر یثرب گشته گلشن
ذکر لب های محبان یا علی چشم تو روشن
مظهر یزدان رسیده
سوم شعبان رسیده
خانه ی حیدر پر از شور
جلوه ی ایمان رسیده
یا حسین خوش آمدی۴
شهر یثرب بار دیگر در سرور و غرق نور است
از قدوم گل زهرا همچنان وادی طور است
سر زده ماه مدینه
بین عالم بی قرینه
همچو حیدر همچو زهرا
حب او تمام دینه
یا حسین خوش آمدی۴
از قدوم گل زهرا هر دل امشب منجلی شد
بهر تبریک به حیدر ذکر عالم یا علی شد
کعبه ی دل ها رسیده
مظهر تقوا رسیده
عاشقان شادی نمایید
شافع فردا رسیده
یا حسین خوش آمدی۴
او بود مرآت زهرا بر علی نور دو عین است
از تبار مصطفی و نجل حیدر او حسین است
فاطمه گردیده خرسند
بوسه زد بر روی فرزند
شادمان است و گرفته
در بغل کودک دلبند
یا حسین خوش آمدی۴
شب میلادت حسین جان گشته ام من بر تو مهمان
شده از لطفت حسین جان شامل من جود و احسان
در شب میلادت آقا
آمدم بر تو پناهم
به حق زهرای اطهر
از کرم بنما نگاهم
یا حسین خوش آمدی۴
ای که همچون مادر خود در جهان خیرکثیری
گشتهام مهمان حسین جان تا که دستم را بگیری
درد من مولا دوا کن
حاجت ما را روا کن
عیدی میلادت آقا
قسمت ما کربلا کن
یا حسین خوش آمدی۴
#رضا_یعقوبیان
#ولادت_امام_حسین_ع
مناجات با خدا، پایان ماه رجب و شعبان و آغاز رمضان
شاعر : علیرضا قزوه نوع شعر : مناجات با خدا وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل
بیتو ای جان جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
ماه شعبان و رجب، نم نم اشکی شد و رفت خانه ابریست خدایا! رمضان را چه کنم؟
شـانه بر زلـف دعـا میزنـم و میگـریم موسی من! تو بگو روز و شبان را چه کنم؟
صاحب حیّ علی ...! لقمۀ نوری برسان سحر از راه رسیده ست، اذان را چه کنم؟
کـاتـبـان تـو مــرا خـطّ امـانـی دادند ... کـشتۀ خال توأم، خـط امـان را چه کنم؟
کاشکی جرم عـیان بودم و تقـوای نهان پیش تقوای عیان، جرم نهان را چه کنم؟
کاش میشد که سبکتر شوم از سایۀ خویش آفـتابا تو بگو! خـواب گران را چه کنم؟
زخم شمشیر اگر قوت سحرگاه من است وقت افـطار ولی زخم زبان را چه کنم؟
رنجـه از طعنـۀ پـیـران پـریـشان نـشدم با چهل چله جنون پند جوان را چه کنم؟
غـرقـۀ مـوج رجز، گـم شـدۀ بحر رمـل سینه خالی ز معانیست، بیان را چه کنم؟
مناجات با خدا -(گفتم به خود که ماه رجب پاک می شوم)
گفتم به خود که ماه رجب پاک می شوم
ماه رجب گذشت و نشد پاک جان من
شعبان زره رسید و به آن چشم دوختم
اما نشد خلاص ز غمها روان من
ماه صیام ماه تو آمد خدای من
جز لطف تو به غیر نباشد گمان من
در خانة تو آمده ام مهربان خدا
مهمانسرای لطف تو باشد مکان من
گر نگذری زمن به چه کس رو کنم خدا
دیگر ز دست می رود آخر زمان من
بر اولیای خود قسمت می دهم خدا
بگذر ز جرم و معصیت بیکران من
بر اشک و آه فاطمه ات می دهم قسم
رحمی نما به حال و به سوز نهان من
من بندهء فراری ام اما به پای خود
باز آمدم به محضرت ای مهربان من
بگذر ز من بحق حسین آن شه شهید
چون نیست بر تحمّل آتش توان من
دل بسته ام به آیة لا تقنَطوا خدا
عاجز ز وصف لطف تو باشد زبان من
من رو سیاه بنده ام و معترف به جرم
عفو تو هست نقطة عطف مظان من
بر فرق غرق خون علی می دهم قسم
بگذر ز ذنب مخفی و جرم عیان من
بگذر ز جرم و جمله خطاهای من خدا
رحمی نما به قامت از غم کمان من
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم جنون
هرکسی دیوانه تر السابقون السابقون
می نویسم عشق و بی تردید می خوانم حسین
عاقلان دانند لکن اکثرا لایعقلون
این سرشت ماست؛ از خاکیم، خاک کربلا
سرنوشت ماست پس انا الیه الراجعون
صرف یک دل دادن و عرض ارادت شرط نیست
باید امضا کرد این دلنامه را با دست خون
پرچم او از ازل بالاست؛ بالا تا ابد
باد این پرچم بلند و هرچه جز آن سرنگون
گوش جانم چشم بر راه صدای دیگری ست
پای دل سر در هوای ماجرای دیگری ست
گرچه خیلی ها به ظاهر کربلا هستند لیک
باطنا امشب مدینه کربلای دیگری ست
چار تن از پنج تن در گرد یک گهواره اند
در دل گهواره هم اهل کسای دیگری ست
خنده گریه خنده گریه خنده گریه خنده اشک
بیت مولا غرق اشک و خنده های دیگری ست
شیر از انگشت های وحی می نوشد حسین
سبط پیغمبر غذایش هم غذای دیگری ست
عشق او جاری ست حتی در مرام اهل بیت
می توان فهمید این را از کلام اهل بیت
ساغر لب های هر معصوم می گوید حسین
بس که لبریز است نام او ز جام اهل بیت
هم شتابش بیشتر هم این که جایش بیشتر
کشتی اش هم فرق دارد با تمام اهل بیت
در نهایت جمع خواهد گشت با نام حسین
سفره ای که پهن می گردد به نام اهل بیت
روز و شب بر او درود حق درود اهل بیت
روز و شب بر او سلام حق سلام اهل بیت
تا که می خوانم تو را هر دیده می بارد تو را
از خدا دیگر چه خواهد هر کسی دارد تو را
در روایت هست هرکه دوستش دارد خدا
در دلش چون داغی از یک لاله می کارد تو را
عشق را از هر کسی از اهل دل پرسیده ام
از گریبانش چنان خورشید می آرد تو را
ما نه؛ فرزند پیمبر می شود قربانی ات
هستی اش را می دهد تا که نگه دارد تو را
جامه ات را آسمانی ها عوض کردند تا
سختی رخت زمینی ها نیازارد تو را
زینت دوش نبی! عرش است جای پای تو
سینه ی پیغمبر است و قلب زهرا جای تو
اشک می ریزیم و با ذکرت عبادت می کنیم
باز هم از راه دور عرض ارادت می کنیم
ما همه بیمارهای دوری از شش گوشه ایم
بین هیئت ها ز یکدیگر عیادت می کنیم
زودتر راحت کن از درد فراقت خلق را
ما به این دوری مپنداری که عادت می کنیم
عالم نوزادی ما فرق دارد با همه
ما برایت گریه از وقت ولادت می کنیم
هر غمی دیدیم، فرمودند فابک للحسین
بعد از آن هرجا غمی دیدیم یادت می کنیم
دوستت دارم من ای در جسم عالم جان حسین
آذری می خوانمت: "جانیم سنه قربان حسین"
#محمد_علی_بيابانی
#ولادت_امام_حسین_ع
ما که هستیم ؟ انتخابِ حسین
از دعاهایِ مستجابِ حسین
گَردِ راهی در آفتابِ حسین
پرِ کاهی در التهابِ حسین
گِلی از خاکِ بوترابِ حسین
ما که هستیم ؟ یک صواب حسین
دورِ مَجنون گذشت ، نوبتِ ماست
قرن ها میشود که صحبتِ ماست
چارده قرن حرف حیرتِ ماست
قصهیِ قِدمَتِ رفاقتِ ماست
عشق فرمود آن که قیمتِ ماست
نیست غیر از دلی خرابِ حسین
در میانِ دلم حرارتِ کیست؟
شدهام عاشق ، این عنایت کیست ؟
سوختم آتشِ محبت کیست ؟
بویِ سیب است بویِ تربتِ کیست ؟
محشرِ کیست این ، قیامتِ کیست
کیست ارباب جُز جنابِ حسین
ای تمام شکوهت تمامِ علی
پدر سه علی امام علی
نور ای نورِ مُستدامِ علی
میتَپد سینهات به نامِ علی
چیست رویِ لبت سلام علی
جز علی نیست در کتابِ حسین
رنگ سبزِ سیادت زهرا
عطر و بوی قداست زهرا
نورِ صبح عبادت زهرا
آفتابِ سعادت زهرا
جان حسین است عادت زهرا
خود زهراست بازتابِ حسین
کیست زینب جز انعکاسِ علی
کیست زینب همه حواسِ علی
کیست خانوم ؟ انبعاث علی
باغبانِ حسین یاسِ علی
کیست زینب علی شناسِ علی
حضرت فاطمه به قابِ حسین
جلوهی اعتبارت عباس است
جذبه ی ذوالفقارت عباس است
سایهی اقتدارت عباس است
در شب بعد کارَت عباس است
همهی کار و بارت عباس است
مستم از ساقیِ شرابِ حسین
سرِ سال است و این شبِ جمعه
آمدم با یقین ، شبِ جمعه
تا شَوَم خوشه چین شبِ جمعه
حاجتم را همین شبِ جمعه
داد امالبنین شبِ جمعه
مادری از بَنی کِلابِ حسین
ذکر ما کربلا امام رضاست
لطف آقایِ ما امام رضاست
اثرِ ذکر یا امام رضاست
دستِ ما نیست با امام رضاست
کَس و کارِ گدا امام رضاست
گفتهام بارها رضا به حسین
از دعایِ نماز مادرها
حَرَمَت پُر شد از کبوترها
خوش به حال من و پیمبرها
سجده داریم رویِ مرمرها
ما که بُردیم صد برابرها
تا که رفتیم در حسابِ حسین
از تو داریم سَروَریها را
آبروها و نوکریها را
بینِ روضه برادریها را
بشمارید آخریها را
نتکانید پادریها را
کُلُّ خیر است تا به باب حسین
جلوهات تا نصیبِ غیر تو شد
سائلی آمد و زُهیر تو شد
جُون شد عابِس و ، بُرِیر تو شد
وَهَبَت شد ، حبیبِ دِیرِ تو شد
حُر شد و عاقبت به خیرِ تو شد
همه سر داده در رکابِ حسین
می کُشی ام سزایِ دل این است
پشتِ در دست هایِ مسکین است
حاجتم گیرِ یک ، دو آمین است
پایِ شش گوشه گریه تسکین است
وایِ من نامِ تو چه شیرین است
میچکد از لبم گلابِ حسین
آه از شام هول آورِ قبر
ما و تنهایی مقدر قبر
در شب تنگی و مکدرِ قبر
بینِ تاریکی مکررِ قبر
در سؤال نکیر و منکر قبر
ما چه داریم جز جوابِ حسین
منم و این سلام و این تسلیم
تو و زلفی گشوده دستِ نسیم
منم و باز هم هوای قدیم
گوشهای در حرم کنارِ کریم
کاش میشد شبیه ابراهیم
میشدم در شبی مُجابِ حسین
پایِ ایوانِ تو خلیل اُفتاد
پشتِ سر باز جبرئیل اُفتاد
پدری پیر آمد و عَلیل اُفتاد
مادری خسته با دخیل اُفتاد
در شفایش چه قال و قیل اُفتاد
چاییِ روضه است یا شرابِ حسین
تشنه بودی بگو که آبت داد؟
آب گفتی کسی جوابت داد؟
آب بر کودکِ ربابت داد؟
کمکی وقتِ اضطرابت داد؟
یا که با چکمهای عذابت داد
گریهام هست از آب آبِ حسین
#حسن_لطفی
#ولادت_امام_حسین_ع
روز الست، روز ازل، لحظه های عشق
روزی که آفریده شد عالم برای عشق
روزی که آفرینش گیتی تمام شد
آغاز شد به دست خدا ماجرای عشق
بودیم گرچه در دل سر گشتگان ولی
کم کم شدیم بین همه آشنای عشق
چشمی میان آن همه ما را سوا نمود
دل را ربود و داد دلی مبتلای عشق
دستی به روی شانه مان خورد و ناگهان
ما را صدا نمود کسی با صدای عشق
روز الست لحظه ی آغاز عاشقی
ما را خدا نمود اسیر خدای عشق
عکس خدا نشسته بر آئینه هایمان
روز ازل حسینیه شد سینه هایمان
هستی بهانه بود که سرّی بیان شود
مستی بهانه بود که ساقی عیان شود
خلقت ادامه یافت و رازی گشوده شد
تا معنی وجود زمین و زمان شود
با دست غیب وقت ظهورت نوشت عشق
وقتش رسیده نوبت دیوانگان شود
قلب مدینه می تپد از خاک پای تو
جاروکش همیشه ی این آستان شود
حتی بهشت با سر مژگان رسیده است
تا قبله گاه وسعت هفت آسمان شود
تو حیدری، تو فاطمه ای، تو پیمبری
سوگند بر خدا که خداییش محشری
بی تو هزار گوشه ی دنیا صفا نداشت
اصلاً خدا بدون تو این جلوه را نداشت
گیرم هزار کعبه خدا خلق می نمود
چنگی به دل نمی زد اگر کربلا نداشت
حتی ز معجزات مسیحا خبر نبود
مشتی اگر ز خاک قدوم شما نداشت
بی تو هوای خانه ی زهرا گرفته بود
این قدر جلوه جاذبه ی مرتضی نداشت
شکر خدا که خانه تان هست روی خاک
ور نه زمینِ تیره که دار الشفا نداشت
مجموعه ی خصائل بی انتها شدی
یک جا تمام سلسله ی انبیا شدی
گیرم بهار نیست دمی جانفزا که هست
گیرم بهشت نیست غبار شما که هست
بر خشت خشت کعبه نوشتند با طلا
گیرم که قبله نیست ولی کربلا که هست
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
کوتاست سقف عالم اگر وقت پر زدن
غم نیست روی گنبد و گلدسته ها که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
تو آمدی قیامت کبری رقم زدی
بر تارُک همیشه ی عالم علم زدی
می خواستی که رشک برند دیگران به من
زلف مرا گره به نسیم حرم زدی
حس می کنم میان دلم بوی سیب را
از آن زمان که در حرم دل قدم زدی
می خواستی که شعله بگیریم بی امان
آتش به جان هر غزل محتشم زدی
با شیر، طعم روضه تان را چشیده ام
وقتی سری به چشم ترِ مادرم زدی
مجنون کوچه های غمم دست من بگیر
دل تنگ دیدن حرمم دست من بگیر
تو تشنه و دریغ ز یک جرعه آب، آه
تو تشنه و تمامی صحرا سراب، آه
در زیر نیزه های شکسته نهان شدی
با زخم های تازه تر و بی حساب، آه
یک سوی صدای العطش آرام می رسید
یک سو صدای هلهله ها در شتاب، آه
یک سو صدای ضجه ی زینب بلند بود
یک سو صدای مادرت اما کباب، آه
یک سو علم به خاک و علمدار غرق خون
یک سو به روی نیزه عزیز رباب، آه
کم کم نگاه بر بدنت سخت می شود
کم کم نفس زدنت سخت می شود
#حسن_لطفی
#ولادت_امام_حسین_ع