eitaa logo
نوای مقتل
4.4هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.4هزار ویدیو
339 فایل
کانال ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal ضامن اشک مقتل امام حسین ع @zameneashk1 پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
Sh 6 Moharram 1444 - Oshagholhosein[6].mp3
13.67M
🎤حاج مهدی حسینی من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
4_5924738231840016325.mp3
9.93M
🏴شب ششم محرم 🔊 📌 سبک شور 📝 ایها الکریم ابن الکریم 👤 حاج حنیف طاهری من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
1. من شهیدی نوجوانم 14.6.98.mp3
7.93M
( علیه السلام ) من شهیدی نوجوانم یا حسین گشته وِردِ زبانم تحتِ فرما نِ الهی در رکابِ امام زمانم از تبارِ شیری بت شکنم قاسمم من فرزند حسنم شد لباس رزم من کفنم ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار مانده ام در بینِ صحرا ای عمو جانم افتادم از پا گشته خونین ، جسم من از ضربه ی تیر وشمشیرِ اعدا کُشته ی ضربِ تیغ و کینه ام من شبیه یاسِ مدینه ام که شکسته گردیده سینه ام ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار در برت از پا نشستم از نفس رفته و دیده بستم ای عمو جا نم نظر کن مثل سقا جدا گشته دستم شد دل من لبریز شور و شین سرفرازم در کل عالمین ذکر لب هایم گشته یا حسین ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار حسیییییین ... اَحلی مِنَ‌العَسَل افتادم از روی فَرَس عمو به فریادم برس جانا اگر ناقابلم دیدار رویت مایلم ( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار هیئت ثارالله ، قم من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"قبل از اینکه خیمه‌ها بسوزه، من سوختم...🥺💔" 👤 زیبای «عبدالله قیامت کرد» با نوای کربلایی تقدیم نگاهتان من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
Mehdi Rasooli - Ey Jane Jane Karbala (128).mp3
16.94M
🔊 | 📝 چه نسیمی که خود طوفان است 👤 حاج‌مهدی ▪️ویژه من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
گفته بودم بهش توی خیمه نمی‌شینم.mp3
19.01M
گفته بودم بهش تووی خیمه نمی‌شینم من به غیر از عمو، هیچ‌کسی رو نمی‌بینم 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلودمن بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
عمو خودم شنیدم ذکر یا حسنتو.mp3
12.98M
عمو خودم شنیدم ذکر یا حسنتو نمی‌تونم ببینم دست و پا زدنتو دارم می‌بینمت روی خاک میون ازدحامِ گودال 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلود من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
دارم میام کمک.mp3
14.52M
دارم میام کمک طاقت بیار عمو چشمای زخمیتو رو هم نذار عمو 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلود من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
عشاق الحسین محب الحسین .حاج منصور ارضی.mp3
9.34M
علاج ما فقط اشک هست... 🎙حاج منصور ارضی تاریخ مداحی ۲۹ تیرماه ‌۱۴۰۲ من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
منم مثل قاسم_۲۰۲۳_۰۷_۲۳_۰۸_۲۷_۵۶_۷۳۷.mp3
7.16M
منم مثل قاسم حاج سید مجید بنی فاطمه بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
عشاق الحسین محب الحسین.حسین طاهری.شب چهارم محرم۱۴۰۲.mp3
7.95M
قیامت کردی 🎙کربلایی حسین طاهری تاریخ مداحی۳۰ تیر۱۴۰۲ من بکی او ابکی فله الجنه ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع @Navaymagtal پاسخگویی به سوالات مقتل @m_h_tabemanesh
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام ⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهم‌السلام... وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه می‌خواهم تا به جنگ این کفار بروم! فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ ▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم. پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد. قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشه‌ای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند. 🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است. پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود: يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ ▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای. پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد. امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود: ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم. 🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود: آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟ عرضه داشت نه آقا جان! امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود: صندوق را برایم بیاور. وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند. و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد. قاسم نگاه به دخترعمویش می‌کرد و گریه می‌کرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که می‌گویند: آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟! پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه می‌خواهی انجام دهی؟ قاسم گفت: می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز می‌کنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت. همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونه‌اش جاری شد و گفت: تو میگویی عروسی‌مان باشد برای آخرت. پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟ و در کدام مکان تورا ببینم؟ قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور. پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند. برگرفته از: 📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲ 📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵ 📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵ 📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛ 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷