4_5924738231840016325.mp3
9.93M
🏴شب ششم محرم
🔊 #صوتی
📌 سبک شور
📝 ایها الکریم ابن الکریم
👤 حاج حنیف طاهری
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
1. من شهیدی نوجوانم 14.6.98.mp3
7.93M
#حضرت_قاسم_بن_الحسن
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
#زمینه
من شهیدی نوجوانم
یا حسین گشته وِردِ زبانم
تحتِ فرما نِ الهی
در رکابِ امام زمانم
#ملودی_دوم
از تبارِ شیری بت شکنم
قاسمم من فرزند حسنم
شد لباس رزم من کفنم
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#بند_دوم
مانده ام در بینِ صحرا
ای عمو جانم افتادم از پا
گشته خونین ، جسم من از
ضربه ی تیر وشمشیرِ اعدا
کُشته ی ضربِ تیغ و کینه ام
من شبیه یاسِ مدینه ام
که شکسته گردیده سینه ام
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#بند_سوم
در برت از پا نشستم
از نفس رفته و دیده بستم
ای عمو جا نم نظر کن
مثل سقا جدا گشته دستم
شد دل من لبریز شور و شین
سرفرازم در کل عالمین
ذکر لب هایم گشته یا حسین
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
#قطعه_بسیار_زیبا
حسیییییین ...
اَحلی مِنَالعَسَل
افتادم از روی فَرَس
عمو به فریادم برس
جانا اگر ناقابلم
دیدار رویت مایلم
( یا حسین ، جانم عمو ) تکرار
هیئت ثارالله ، قم
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
9.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"قبل از اینکه خیمهها بسوزه، من سوختم...🥺💔"
👤 #کلیپ زیبای «عبدالله قیامت کرد» با نوای کربلایی #محمدحسین_حدادیان تقدیم نگاهتان
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
Mehdi Rasooli - Ey Jane Jane Karbala (128).mp3
16.94M
🔊 #صوتی | #زمینه
📝 چه نسیمی که خود طوفان است
👤 حاجمهدی #رسولی
▪️ویژه #پنجم_محرم
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
گفته بودم بهش توی خیمه نمیشینم.mp3
19.01M
گفته بودم بهش تووی خیمه نمیشینم
من به غیر از عمو، هیچکسی رو نمیبینم
🎤 #حاج_محمود_کریمی
#️⃣ #روضه
#️⃣ #عبدالله_بن_الحسن
#️⃣ #شب_پنجم_محرم
🔸 پیشنهاد دانلودمن بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
عمو خودم شنیدم ذکر یا حسنتو.mp3
12.98M
عمو خودم شنیدم ذکر یا حسنتو
نمیتونم ببینم دست و پا زدنتو
دارم میبینمت روی خاک
میون ازدحامِ گودال
🎤 #سیدمجید_بنی_فاطمه
#️⃣ #زمینه
#️⃣ #عبدالله_بن_الحسن
#️⃣ #شب_پنجم_محرم
🔸 پیشنهاد دانلود
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
دارم میام کمک.mp3
14.52M
دارم میام کمک
طاقت بیار عمو
چشمای زخمیتو
رو هم نذار عمو
🎤 #حاج_محمدرضا_طاهری
#️⃣ #زمزمه
#️⃣ #عبدالله_بن_الحسن
#️⃣ #شب_پنجم_محرم
🔸 پیشنهاد دانلود
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
عشاق الحسین محب الحسین .حاج منصور ارضی.mp3
9.34M
علاج ما فقط اشک هست...
🎙حاج منصور ارضی
تاریخ مداحی ۲۹ تیرماه ۱۴۰۲
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
منم مثل قاسم_۲۰۲۳_۰۷_۲۳_۰۸_۲۷_۵۶_۷۳۷.mp3
7.16M
منم مثل قاسم
حاج سید مجید بنی فاطمه
#پنجم_محرممن بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
عشاق الحسین محب الحسین.حسین طاهری.شب چهارم محرم۱۴۰۲.mp3
7.95M
قیامت کردی
🎙کربلایی حسین طاهری
تاریخ مداحی۳۰ تیر۱۴۰۲
من بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
◾️ شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِما السّلام
⚡️ وصیت امام حسن به سیدالشهدا و حضرت قاسم علیهمالسلام...
وقتی که نوبت جنگ به اولاد امام حسن علیه السلام رسید، قاسم آمد و عرض کرد که عمو جان! اجازه میخواهم تا به جنگ این کفار بروم!
فَقالَ لَهُ الْحسينُ: يا ابْنَ الْأخِ ! أنتَ مِنْ أخي عَلامَةٌ و اُريدُ أنْ تَبقَىٰ لِأتَسَلَّىٰ بِكَ
▪️امام حسین علیه السلام فرمود: ای پسر برادرم! تو یادگار برادرم هستی و می خواهم که تو باقی بمانی تا به واسطه تو تسلی(از داغ برادر) پیدا کنم.
پس حضرت، اجازه جنگ را به قاسم نداد.
قاسم اندوهگین و ناراحت شد از اینکه چرا امام حسین علیه السلام به برادرانش اجازه جنگ را داده اما به او اجازه جنگ را نداده است و همین که با حالتی محزون گوشهای نشسته بود و سرش را روی پاهایش گذاشته بود،یادش آمد که پدرش حِرزی به بازوی راستش بسته بود و به او وصیت کرده بود که هر وقت دچار اندوه و دردی شد، حرز را باز کند و بخواند و معنایش را بفهمد و هر چه که در آن نوشته شده بود به آن عمل کند.
🔻قاسم با خودش گفت سالهای زیادی گذشته برمن، ومثل این اندوه و درد تا به حال به من دچار نشده است.
پس آن را باز کرد و نگاه کرد که در آن نوشته شده بود:
يَا وَلَدي قاسِمَ، اُوصيكَ إنّكَ إذا رَأيْتَ عَمَّكَ الْحسينَ عليه السّلامُ في كَربَلاءِ وَ قَد أَحَاطَتْ به الْأعْداءُ، فَلا تَتْرُكِ الْبِرازَ وَ الْجِهادَ لِأعْداءِ رَسولِ اللّهِ ، و لا تَبْخَلْ عليه بِروحِكَ، و كُلّما نَهاكَ عَنِ الْبِرازِ عَاوِدُهُ لِيَأذَنَ لَكَ في الْبِرازِ لِتَخُصَّ في السَّعادَةِ الْأبَديَّةِ
▪️ پسر جانم قاسم! تو را وصیت می کنم وقتی که دیدی عمویت حسین علیه السلام در سرزمین کربلا تنها شده و دشمنان او را احاطه کرده اند،پس جنگ در رکاب او را از دست مده و با دشمنان رسول خدا صلی الله علیه و اله، به قتال برخیز. و از فدا کردن روح و جانت برای عمویت بخل نورز و هر چه که او تو را از جنگ نهی کرد، باز سراغش برو و اصرار کن تا به تو اجازه دهد که به این وسیله سعادت ابدی را به دست آورده ای.
پس قاسم بلند شد به خدمت عمو جان آمد و آن حرز و نوشته امام حسن علیه السلام را به دست عمو داد.
امام حسین علیه السلام وقتی که آن نوشته را قرائت فرمود، شدیداً گریه کرد و ناله و فریاد زد و در نهایت آه سردی کشید و فرمود:
ای پسر برادرم! این وصیت پدرت برای توست؛ اما پدرت وصیت دیگری به نزد من دارد و ناچارم به آن عمل کنم.
🔹پس امام حسین علیه السلام دست قاسم گرفت و به خیمه برد و عباس و عون را خبر کرد و به مادر قاسم فرمود:
آیا برای قاسم لباس جدیدی داری؟
عرضه داشت نه آقا جان!
امام علیه السلام به خواهرش زینب فرمود:
صندوق را برایم بیاور.
وقتی که زینب کبری علیها السلام صندوق را آورد و جلوی امام حسین علیه السلام گذاشت، حضرت آن را باز کرد و قباء امام حسن علیه السلام را بیرون آورد و او را به تن قاسم کرده و عمامه امام حسن را بر سرش گذاشت و دست دخترش را گرفت که از کودکی نام او برای قاسم گذارده بودند.
و عقد او را برای قاسم خواند و دست دخترش را گرفته و در دست قاسم گذاشت و از خیمه بیرون آمد.
قاسم نگاه به دخترعمویش میکرد و گریه میکرد تا اینکه صدای دشمنان را شنید که میگویند:
آیا دیگر مبارزی برای جنگ نیست؟!
پس دست همسرش را رها کرد و خواست که از خیمه بیرون بیاید. همسرش گفت: چه در ذهنت می گذرد و چه میخواهی انجام دهی؟
قاسم گفت:
می.خوام به ملاقات این دشمنان بروم چرا که آنها طلب مبارز میکنند و این من هستم که به جنگ آنها میروم. و به همسرش گفت: مرا رها کن که عروسی ما باشد برای آخرت.
همسرش فریاد زد و با قلبی حزین اشکهایش روی گونهاش جاری شد و گفت:
تو میگویی عروسیمان باشد برای آخرت.
پس من در قیامت تو را چگونه بشناسم؟
و در کدام مکان تورا ببینم؟
قاسم با دستش تکه نخی را پاره کرده و به او داد و گفت: دخترعمو! مرا به واسطه این تکه نخ بشناس و به یاد آور.
پس اهل خیمه از اینکار قاسم شدیدا گریه کردند و همه فریاد و واویلا سر دادند.
برگرفته از:
📚المنتخب، ج۲ ص۳۷۲
📚 الدّمعة السّاكبة،ج ۴ ص۳۱۵
📚أسرار الشّهادة، ص۳۰۵
📚مدينة المعاجز، ص ۲۲۴؛
📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۴۵۷
moharam-shab06-1400-5-23(5).mp3
3.4M
#شور
#شب_ششم_محرم_۱۴۰۱
#حضرت_زینب_س
#حاج_محمد_رضا_بذریمن بکی او ابکی فله الجنه
ویژه مراثی و موالید ۱۴ معصوم ع
@Navaymagtal
پاسخگویی به سوالات مقتل
@m_h_tabemanesh