eitaa logo
نواظر
602 دنبال‌کننده
528 عکس
178 ویدیو
1 فایل
دیدنی هایی از یک طلبه ارتباط با ادمین: @Mialdamiry اون یکی کانال مون(متون آقا): @motonrahbar
مشاهده در ایتا
دانلود
نواظر
کاروان اول تمام شد رفتند من و ماندم تنهای تنها در وسط پادگان حالا بعد از چند روز کمی سرم راحت به بالشت می آید😅 نگاهم به سقف خیره مانده به این سفر چند روزه فکر میکنم. خدایا تو در ایمان چه قدرتی گذاشته ای که سالهای سال هزاران دستگاه اتوبوس صدها هزار نفر انسان میلیون ها پرس غذا و... همه و همه هماهنگ میشوند تا بیایند پای‌ مکتب یک نوجوان شانزده،هفده ساله. همان نوجوانانی که اگر کسی نگاهشان میکرد، خنده اش میگرفت از کوچکی قد و نحیف بودن بدنشان ولی گمان مبر که قدرت در زر و زور و بازو است.👑💪 هرگز قدرت فقط در ایمان به خداست.🌱 بارالها چه میکنی تو با انسان های تنهایی که در زیر این گنبد آسمانی فقط تو را دارند و از کثرت ها گریخته اند تا به خلوت و انس با تو برسند.🌿 🍂...قصه هایی از یک طلبه 🍂...@navazer
نواظر
فکه بودیم که باران شدیدی گرفت کانال کمیل کنسل شد به بچه ها گفتم انگار شهدای گردان کمیل دعوتتون نکردن یکی‌گفت یعنی نمیخواستن ما بیایم اونجا گفتم یه جورایی آره 😔 اما امان از وقتی که خود شهید دعوت کند هنوز چند متری نرفته بودیم که ماشین ایستاد صفی طولانی از ماشینها لب‌ جاده کانال کمیل اتوبوسی کل جاده را بسته بود نیم ساعتی بچه ها تو اتوبوس بودند که نهایت تصمیم شد همه این اتوبوس ها خالی بشوند پیاده پیاده سمت کانال این چنین ابراهیم زائرانش را میخواند هرچند که در برنامه کنسل شده باشد ولی کیست که نداند همه اینجا دعوتی اند....🌿 پ.ن این چند روز آنقدر اتفاقات جذاب دیده ام که فقط فرصت میخواهد برای گفتنش 🍂...قصه هایی از یک طلبه 🍂...@navazer
نواظر
. «لبخند» دیروز اتفاقی افتاد برایم بس شیرین شب قبل یه کاروان از یه شهر دیگه درخواست راوی داشتن هیچ کسی هم باهاشون نبود خیلی گفتند حاج آقا با ما بیا منم دل زدم به دریا استخاره کردم که آمد: طردشان نکن خلاصه کاروان خودم صبح رفت من ماندم که با این کاروان برم اما چشمتان روز بد نبینه راننده اتوبوس لج کرد و سوارم نکرد هرچه مسئولین کاروان کردند کارگر نیفتاد قرار شد با اتوبوسشون حداقل تا اروند برم و به کاروان اصلی خودم ملحق بشم اومدم بالا راننده تیکه انداخت گفت:«حاج آقا چرا اینقدر خودتو کوچیک میکنی اصلا نمیومدی راحت.» دلم شکست💔 ولی در دلم بهش گفتم آدم خودشو برای شهدا کوچیک کنه شهدا بزرگش میکنن خدا شاهده یک لحظه حس کردم شهید ضابط لبخند بهم زد این لبخند همانا و دقایقی تا اروند اومدم وظیفه ام را انجام بدم اما‌ خیال غافل که خود شهید آمد و مجلس را برد اتوبوس یکسره شد گریه برای حضرت زهرا چه رزقی هرچه بگویم کم بود. خود راننده هم گریه اش گرفت نشان از آن نشان بود که تو برای ما کوچک شو ما خودمان می آییم بزرگت میکنیم🌿 🍂...قصه هایی از یک طلبه 🍂...@navazer
نواظر
. به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی است... تمام شد برایم؛ چند روز پیش رسیدم خدمتشان استاد کارهایم را میگوییم.🌹 گزارش کار خدمتشان دادم گفتم ساختمانی که ساخته شد خیلی قناس داشت خیلی کج و کوله بود شایدم گل بازی بود😔 اما حقیقتا تمام انرژی ام را گذاشتم شما به لطف و منت بپذیرید. ای جان تو خودت را خرج کن اما بدان تنها «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقينَ» خداوند تنها از متقین و مخلصین میپذیرد پس چندان امیدی به قبولی ندارم؛ مگر به لطفشان🥲 و میدانم که شهدا مردتر از آن هستند که دست رد به کسی بزنند.🍃 پ.ن معراج شهدای اهواز 🌿 🍂...قصه هایی از یک طلبه 🍂...@navazer
نواظر
. وسط دلتنگی های راهیان یه خاطره خنده دار براتون بگم😅 رسیدم اروند رود همه رفتن تو صف برای سوار شدن لندی گراف،همون کشتی قشنگه منم گفتم روحیه ام نیست با لباس‌طلبگی برم تو صف و جلیقه بپوشم😂 خلاصه کامل منقطع شدم از این لذت. اومدم بیام که یکی از رفقا گفت:وایسید دستمو گرفت برد پایین و سوار این خوشگلا شدیم😉 چه حال و فازی داد انصافا 😜 اینجا بود که با گوشت و پوستم پیشرفت جمهوری اسلامی را چشیدم.☘ اونجا بود که همه سوار لندی گراف بودم ما هم با قایق تندر سپاه دور دور میزدیم. نتیجه اخلاقی: که اگه منقطع شی و برای خدا رها کنی خدا هم نامردی نمیکنه و یه چیز بهتر نصیبت میکنه😎 شوخی گفتم ولی کاملا جدی بود از یه لذت گذشتن برای خدا لذت عمیقتر را در پی داره🍃 پ.ن ۱_این صداهای هیجانی داخل فیلم از دوستان پشت صحنه بود😂 ۲_یه جوری راننده اش دور میگرفت با تندر که چندبار گفتم عمامه ام رفت😅 🍂...قصه هایی از یک طلبه 🍂...@navazer