eitaa logo
نذرآبرو
96 دنبال‌کننده
41 عکس
26 ویدیو
0 فایل
کانال اشعار کربلایی حمیدرضا یوسف نژاد
مشاهده در ایتا
دانلود
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیئت کبوتران اخت الرضا علیه السلام قم توسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیه https://eitaa.com/nazre_abro
گزارش تصویری... 🌸دهه کرامت 🌸 هیئت کبوتران اخت الرضا علیه السلام قم https://eitaa.com/nazre_abro
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گزارش تصویری 🌸دهه کرامت 🌸 هیئت کبوتران اخت الرضا علیه السلام قم https://eitaa.com/nazre_abro
هر کس به چشم ذوالفقار تو نگاه انداخت خود را به دست خویش در روز سیاه انداخت آن که پس از تیغ تو به اخمت نظر افکند از چاله ای در آمد و خود را به چاه انداخت خوش نور خورشیدی که شب با دیدن مویت خشنود شد با احترام از سر کلاه انداخت با شرمساری چند روز از ماه را گم شد هر دم نگاهش را به پیشانیت ، ماه انداخت الله همراه پیمبر در شب معراج مدح تو را خواند و شب شعری به راه انداخت اینکه گرفتی از گنهکاران عالم دست ما را هر از گاهی به دامان گناه انداخت https://eitaa.com/nazre_abro
نوری به شبِ تار و سیاهش ندهند در سایه ی امن حق پناهش ندهند هرکس که نداشت "مهر حیدر" در دل محشر که شود، بهشت راهش ندهند با نام علی شیعه مدد خواهد شد بی مهر علی زمانه بد خواهد شد هرکس که علی دوست بُوَد در محشر از روی پل صراط رد خواهد شد دروصفِ علی خرد فرو می ماند خاکِ قدمش به آبرو می ماند ازراهِ نجف به کعبه هرکس نرود حجّش به نمازِ بی وضو می ماند یاشاهِ نجف آبِ حیاتِ همه ای حاضر زکرم وقتِ مماتِ همه ای آورده ازآن به مرقدت نوح،پناه یعنی که سفینهء نجات همه ای یاعلی ،علی علی علی مدد یا حیدر https://eitaa.com/nazre_abro
گزارش تصویری مراسم پیشواز محرم هیئت منتظران ظهور قم https://eitaa.com/nazre_abro
کاش فریاد بر سرش نکشد به روی خاک پیکرش نکشد دشمنش را بگو که حداقل عمویش را برابرش نکشد دست خود را دهد ز دست ولی دست از عشق دلبرش نکشد گرچه جانی نمانده در بدنش منت از شمر و لشکرش نکشد کاش می شد که حرمله در سر نقشه ی ذبح حنجرش نکشد بگذریم از تمام این ها ، کاش کار به بردن سرش نکشد https://eitaa.com/nazre_abro
سابق از این مگر چه کسی دیده در جهان تابیدن و ظهور دو خورشید ، همزمان وقت نظر به صورت چون قرص ماه شان در پشت ابرِ شرم شود مخفی آسمان عون و محمد از همه فرماندهان سرند کِی داشت احتیاج بیان آنچه شد عیان؟ وقت هنرنماییِ زینب سرشت ها افتاد باز نام علی بر سر زبان عالم حسد برد به مقام سگی چو من از دست این دو شاه اگر گیرم استخوان وقتی که روی خاک بدن هایشان فتاد شد خیمه گاه سینه زن و شد دشت روضه خوان از بس که نیزه بر تن شان بی امان زدند چون نیزه زار شد بدن هر دو نوجوان تا که برادرش نشود شرمسار او زینب به خویش گفت که در خیمه ات بمان https://eitaa.com/nazre_abro
اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟ بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من تو جان من بودی و بعد از رفتن تو جانی نمانده بی گمان در پیکر من بر نیزه ها رفتی مقام تو رفیع است پایین بیا، یک لحظه بنشین در بر من الگوی دختر می شود بابا مگر نه؟ مثل سرت بابا شکسته شد سر من دستم به پهلو دست دیگر روی بازو این درد ها ارثیه هست از مادر من هر لحظه می خوانم تو را: بابایِ خوبم ای کاش می گفتی تو هم: جان!دختر من https://eitaa.com/nazre_abro
نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد آن سو عزادار عزایش مادرش بود آن گاه که بر پهلویش می خورد نیزه تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود بی شک میان جسم او راهی نمی یافت شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود با این همه سختی ، خدا را شکر در دشت تنها نبود و شاه بالای سرش بود https://eitaa.com/nazre_abro
گریه کند برای تو بی اختیار ، چشم بخشید از این جهت به بشر کردگار ، چشم نذر نگاه سوی تو می شد تمام شان گر داشت نوکر تو هزاران هزار چشم کمتر شود از آتش دوزخ هراس او هر قدر بیشتر بشود آبدار ، چشم لطفاً زمان مرگ قدم رنجه کن بیا چشمش به راه توست میان مزار ، چشم گفتند به وضوح نظر می کنی به ما هرگاه می شود وسط روضه تار ، چشم وقتی شنید زخم تنت بی شمار بود خون گریه کرد پای غمت بی شمار ، چشم می دید ذره ذره تنت را به هر کجا در قتلگاه هر چه که می کرد کار ، چشم زینب تمام راه نگاهش سوی تو بود او برنداشت از توی نیزه سوار چشم https://eitaa.com/nazre_abro
با کاروانت همراه گشته لشکر سینه زنانت اینجا جوان ها خون اشک می ریزند در سوگ جوانت ای آسمانم رنگی ندارد این شب و روز آسمانت مهمان نوازی جایی ندارد در مرام میزبانت روضه همین بس شمشیر ها خورده است جسم نیمه جانت آه ای موذن خیمه شده دلتنگ تکبیر اذانت زینب نداند نیزه به دنبال چه باشد در دهانت https://eitaa.com/nazre_abro
نه فقط حال ما پریشان است در عزایش رسول گریان است خشکسالی چشم مان کافیست وقت وقت نزول باران است می روم روضه بعد هر روضه رعیتی سوگوار سلطان است من نوکر سیاه تن کردم شاه عالم به خاک عریان است کوفه مهمان نواز خوبی نیست رسم این شهر قتل مهمان است https://eitaa.com/nazre_abro
قرار شد برود کار بوتراب کند فرات را سر بدخواه خود خراب کند قرار شد برود با لب ترک خورده هزار حرمله را از خجالت آب کند امیدوار به این است مادر اصغر قرار نیست کسی طفل را جواب کند سه شعبه ای به دوراهی رسیده و باید میان کودک و باباش انتخاب کند چه انتخاب که با کشتن پسر ، بابا برای دادن جان خودش شتاب کند سه شعبه از گلوی او بزرگتر باشد کسی بیاید و این غصه را حساب کند نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند بدا به حالش اگر شکوه ای رباب کند . https://eitaa.com/nazre_abro
صحبت از رفتن علی تا شد کمر شاه کربلا تا شد هر کجا را نگاه کرد حسین تکه ای از علی هویدا شد اشک بر دیده ی حسین نشست زخم بر پیکرش که پیدا شد چه قدر سنگ خورد سینه ی او چه قدر نیزه بر تنش جا شد اولین بار بود در تاریخ پای زینب به معرکه وا شد گریه کردیم و زخم های حسین غیر یک زخم او مداوا شد درد اکبر نمی شود درمان چون فقط اکبر اربااربا شد https://eitaa.com/nazre_abro
در ماجرای علقمه آداب می چرخد دور سر ساقی اگر ارباب می چرخد مشتاق دیدار ابالفضل است و از این رو در رود خانه سال ها مهتاب می چرخد گم می کند از هیبت او دست و پایش را گرد خودش تیری که شد پرتاب می چرخد از اینکه مرد آب را اینگونه می بیند گریه کنان حیرت زده مرداب می چرخد غمگین ترین تصویر دنیا شکل می گیرد وقتی که دور قبر ساقی آب می چرخد https://eitaa.com/nazre_abro
حیدر رسیده بود ، پیمبر رسیده بود همراه این دو ، سوره ی کوثر رسیده بود خواهر دوید سمت برادر ولی دریغ آن لحظه ای رسید که لشکر رسیده بود از خاتم حسین ، تعاریف بی شمار به گوش ساربان ستمگر رسیده بود کار عصا و نیزه و شمشیر شد تمام نوبت به شمر و سینه و خنجر رسیده بود خنجر نمی برید گلوی حسین را به بوسه گاه حضرت مادر رسیده بود حق داشت زینبی که به صبرش ملقب است با قتل صبر ، صبرش اگر سر رسیده بود هنگام ظهر کشتن آقا شروع شد اما غروب ، کار به آخر رسیده بود https://eitaa.com/nazre_abro
وقتی که تن حسین بی سر شده بود دلشوره ی زینب دو برابر شده بود از خولی و شمر دیرتر می آمد افتادن و گریه کار خواهر شده بود تنها نه فقط رقیه، در ظهر عطش... از غصه ات آفتاب لاغر شده بود در ظهر دهم حرف سر و خنجر بود در عصر دهم صحبت معجر شده بود ابرو به هم آورد ابالفضل...چقدر با دیدن حرمله مکدر شده بود با خاطره ی خنده ی معصوم علی چشمان رباب روز و شب تر شده بود گیسوی سه ساله کوچه پس کوچه ی شهر بازیچه ی دختران کافر شده بود از غربت زین العابدین این بس که در شام ، یزید ، روی منبر شده بود https://eitaa.com/nazre_abro