✔️پارهای مهم از کتاب «دوباره فکر کن»
اگر تلاش میکنید برای پُر کردن یک پست در میان چند نفر یکی را انتخاب کنید، بهترین دست به قلم را استخدام کنید. این مهم نیست که آن فرد بازاریاب، فروشنده، طراح، برنامهنویس یا هر چیز دیگری باشد؛ بلکه مهارتهای نویسندگی او مهم است.
دلیل این اهمیت آن است که یک فرد دست به قلم مهارتهایی فراتر از نویسندگی دارد. نویسندگیِ ناب نشان دهنده تفکر ناب است. دست به قلم ها میدانند چگونه ارتباط برقرار کنند. آنها درک همه چیز را آسان میکنند. آنها میتوانند خود را جای دیگران بگذارند و میدانند چه چیزی را حذف کنند. اینها ویژگیهایی هستند که میخواهید هر متقاضی کار داشته باشد.
نوشتن، واحد تعامل امروزی برای تبادل ایدههای خوب است.
(جیسون فرید، دیوید هینمیر هنسون، مترجم: عزیز میردار، سید محمد اعظمینژاد، نشر رسا)
#از_نوشتن
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
.
«نون نوشتن» رو به هر کسـی که مایل است
اندیشـه وآگاهـی خودش رو به شکل اصـولی
ودرعیـن حال جـذاب وخواندنــی با دیگــران
به اشتراک بذاره به دلایل زیر توصـیه میکنم😇
۱- پشـتیبانیِعالـی👨💻 🏪
تیــم ثبـتنام وپاسـخگویی تقـریـبا فــوری
ودر اولین فرصت پاسخگوی سوالاتتون هستند؛
۲- آمـوزش وارائـه حـرفـهای🥇
مطالــبِ تخصصـی خیلـی سـاده وقابـلِفـهم
تدریس میشه طوری که حتی اگر رشته تحصیلیتون
هم ادبیات نباشه باز هم اونچه آموزش دادهمیشه
براتون مفیـد اسـت و ازش بهـره کامـل میبریـد؛
۳- تکالیــف کاربـردی📚
تکلیـف مرتبـط با هر جلسـه طوری انتـخاب
وطراحی شده که سعی میکنید نکات جدیدی رو
که یادگرفتید در نوشتههاتون استفاده وتمرین کنید؛
۴- تحـلیل حـرفـهایِتکالیـف ✍
هر تکلیف با دقت وحوصله مطالعه وتحلیل میشه
طوری که متوجه پیشرفت📈📉 خودتون میشید
یعنی در پـایـان کارگاه میبینیـد که نـگاهتـون بـه
موضوعات تغییرکرده وکلمات وساختارهای زبانی
رو آگاهـانـه وحــرفـهای اســـتفاده مـیکنیـد.
برای استادجلیلـیِعزیز
و تیــم پشــتیبانیشـــون
آرزوی موفقیت وسلامتی دارم🍃
.
مدرسه نبشتن
. «نون نوشتن» رو به هر کسـی که مایل است اندیشـه وآگاهـی خودش رو به شکل اصـولی ودرعیـن حال جـذاب وخ
پیام خوشنود کننده یکی از شرکت کنندگان در دوره نویسندگی «نون نوشتن» 😊
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
نونِ نوشتن
🔸اگر رؤیای نوشتن در سر دارید اما نمیدانید نویسندگی را از کجا شروع کنید، این دوره برای شماست.
✔️ برای ثبت نام و کسب اطلاع از شرایط کارگاه به شناسه @nebeshtan_admin پیام بدهید.
@nebeshtan
نظرم در مورد دوره "نون نبشتن" فوق العاده بود.
استاد با سعهی صدر پاسخ میدادند و فوق العاده تدریسشون عالی بود.
به دوستانم پیشنهاد میکنم که این دوره رو شرکت کنند.
و از اینکه در این مدت کوتاه چیزهای خوبی یاد گرفتم خوشحالم❤🌱
از زحمات استاد و شما تشکر میکنم.
مدرسه نبشتن
نظرم در مورد دوره "نون نبشتن" فوق العاده بود. استاد با سعهی صدر پاسخ میدادند و فوق العاده تدریسشون
پیام دلگرم کننده یکی دیگه از دوستان شرکت کننده در دوره دوم «نون نوشتن»
🌷🌷
هدایت شده از مدرسه نبشتن
NooneneveshtanPof.mp3
2.31M
توضیحاتی درباره دوره نون نوشتن
برای آشنایی بیشتر با این دوره و روند برگزاری کارگاه حتماً این فایل صوتی را از زبان استاد دوره بشنوید.
#نون_نوشتن
#آوای_نبشتن
@nebeshtan
تکنیک
کلیگویی نکنید و سعی کنید از توصیفهای خاص استفاده کنید. مثلا ننویسید «خانه قدیمی و بزرگ بود و روی تپه قرار داشت.»
از این توصیف خاص و جزئی استفاده کنید: «دیوار اتاقخواب تَرَکی داشت که شبیه یک خرگوش بود.»
#جودی_دلتون
#تکنیک
#از_نوشتن
@nebeshtan
هدایت شده از مدرسه نبشتن
استعداد نویسندگی ندارم
اگر فکر میکنید استعداد نویسندگی نداید، شما تنها نیستید.
بزرگ ترین نویسنده ها هم در تنهایی خودشان، بارها به خود گفته اند که آن استعداد کافی را ندارند؛ اما دست از تلاش برنداشته اند.
شما بالاخره یک جا، یک روز، متوجه می شوید که می توانید بنویسید. حالا شما اسمش را بگذارید: «کشف استعداد»
مهم تر از استعداد، کسب مهارت نوشتن است که جز با تمرین، نوشتن و پشتکار، حاصل نمی شود.
و اولین قدم برای ورود به دنیای نویسندگی کسب مهارت نوشتن و آموزش هنر نویسندگی است.
برای شرکت در دوره نویسندگی «نون نوشتن» در دایرکت پیام بدهید.
مدرسه نبشتن، مجالی برای هم نشینی با واژه ها.
#آموزش_نویسندگی
#نکته_هایی_برای_نویسندگی
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان توفان رنگ و دل همان مشتاق بیرنگی
چه سازد جلوه با آیینهٔ مشکلپسند ما؟!
#بیدل
@nebeshtan
شاید بیدل نتواند همچون سعدی، حافظ، مولوی و مانندِ آنها در زندگیِ عمومیِ مردمِ ما جاری باشد و هر روز دستِ دلِ آنها را بگیرد و در شادی و غم همراهیشان کند؛ اما دستِ کم برای آشنایانِ محرمِ خود آنقدر جاذبه دارد که آنان را یک عمر در بُهتی هنری غرق کند و پیدرپی شگفتیِ لذتبخشِ آنها را برانگیزد.
«بیدل و افسونِ حیرت، دکتر کاووس حسنلی، صفحهی ۱۶»
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
نصيحت به نويسنده جوان، جونت دياز
من یکسالی در دانشگاه نیویورک داستاننویسی درس دادم. کار من نیست، گندهتر از دهن من است، چون بیشتر دانشجوهای من در دانشگاه نیویورک دنبال آخر ماجرا بودند. یک جور دیگر بگویم، دانشجویان من دوست نداشتند یاد بگیرند. میدانم اینطور کلی حرف زدن بیمعنی است، از حرفهای کلی متنفرم، ولی در این جلسه چارهای جز میانبر زدن نیست. منظورم از یادگرفتن، آمادگی مواجهه با هرگونه اطلاعات از هر نوع است که ممکن است شما را به کل دگرگون کند. آنچه از من میخواستند در یک جمله همین بود: به من بگو چطور بنویسم این چیزی را که میخواهم بنویسم. شبیه درسدادن به دندانپزشکها بود. مشکلی با دندانپزشکی ندارم، فقط آنطور تدریس کار من نیست، چون هنرمند بودن به نظرم هرچیزی میتواند باشد جز بستن درهای ذهنت به هر آنچه ممکن است تو را مجبور کند همهچیز را دور بریزی و از نو شروع کنی. دانشجویان من به طرز عجیبی میترسیدند وقتی بهشان چیزی میگفتم که معنایش لزوم تجدیدنظر در کل کارشان بود. یادگرفتن ربطی به کاربرد ندارد، آدم وقتی بهتر یاد میگیرد که توقع نداشته باشد دانشی که بهدست آورده برایش کاری انجام دهد. وقتی بهتر یاد میگیری که انتظار نداشته باشی دانش برایت این کار و آن کار را سر و سامان دهد. اگر قرار باشد نکتهای بگویم که به کار نویسنده جوان بیاید، بعد تجربه تدریس در دانشگاه نیویورک میگویم: سر و کله زدن با حجم عظیم ترس که در نویسنده جوان هست، ناراحتکننده است. در کلاسهای تدریس داستاننویسی، آنچه در نویسندهها دیدم نه عشق به فرم داستان بود و نه حجم جنونآمیزی از خواندهها، که سرریز میکند و آدم را به نویسندگی سوق میدهد. ترس بود. ترس از اینکه نویسنده خوبی نیستی، ترس از اینکه چیزی که مینویسی مطابق انتظارت از آب درنیاید، ترس از اینکه کار فلانی و بهمانی از تو بهتر است، ترس از اینکه از نویسندگی پولی درنمیآید، ترس از اینکه راه را اشتباه آمدهای، ترس از والدین، که مدام بچهها را تشویق میکنند به انجام کاری مشخصتر و تضمینشدهتر، ترس، ترس، ترس، این ترس بیپایان لعنتی، تا وقتی این ترس هست تو اسیرش هستی. به نظر من کل این کارگاههای ادبیات خلاق و آموزشگاههای نویسندگی علم شدهاند تا وانمود کنند که این ترس وجود ندارد و این ترس چهقدر شدید و چهقدر زیاد است. ما مدام زور میزنیم پنهانش کنیم، زور میزنیم خونسرد به نظر برسیم. اگر قرار باشد نویسنده جوانی را نصیحتی کنم، میگویم تنها راه پیشرفتن، تعیین تکلیف با این ترس است.
منشا این ترس اغلب همین است که کلا فراموش میکنی داستان را برای که مینویسی. دانشجوهای من میترسیدند، چون از یاد برده بودند کتاب را برای که مینویسند. اگر کتاب را برای نویسندههای دیگر بنویسی فاتحهات خوانده است. نویسندههای دیگر رقبای تو هستند، به نفعشان است که تو گند زده باشی. نویسندههای دیگر مو را از ماست میکشند و کتابت را له میکنند. نویسندهها اغلب اینقدر گرفتار کار خودشانند که کلا یادشان میرود در هر کتابی چهقدر عشق و امید خوابیده است، طوری دربارهاش حرف میزنند انگار گوشت تکه میکنند، انگار جای کتاب یک جفت کفش خریدهاند. بخشی از ترس دانشجویانم از این بود که به کل فراموش کرده بودند کار نویسنده نوشتن برای خواننده است نه برای نویسنده. در جهان هیچکس سخاوتمندتر، بخشندهتر، خوشفکرتر از خواننده نیست، اوست که دنبال نشانههایی در کتاب میگردد تا عاشقش شود. خواننده استاد رشته ادبیات خلاق نیست، همکار تو نیست. خواننده تنها کسی است که بیدلیل گیر نمیدهد، در واقع او تنها کسی است که قدر نقص و فقدان را میداند. در مقام نویسنده، اگر تکلیفت را با این ترس مشخص کنی، اگر بنویسی برای خوانندهها که مشتاق خواندن تو هستند، زندگی راحتتر میشود. تنها نکتهای که در کارم همیشه لحاظ میکنم این است که برای نویسندهها ننویسم. هیچ کاری از نوشتن برای نویسندهها کسالتبارتر نیست. با نویسندهها که حرف میزنی هیچوقت درباره کتابهایی که میخوانند چیزی نمیگویند، همهاش از کتابی میگویند که مینویسند. معنایش این است که فقط درباره یک کتاب میتوانند حرف بزنند. این خوانندههای لعنتی، اینها راجع بههزار جور کتاب حرف برای گفتن دارند. دوستی به من گفت: تو نویسندههای زیادی را میشناسی، اما ندیدهام با هیچ کدام معاشرت کنی. فکر کردم چرا باید بکنم؟ مشکل شخصی با نویسندهها ندارم، ولی خوانندهها به مراتب با حالترند. خوانندهها هستند که نوشتن را ممکن میکنند.
* جونت دياز برنده جايزه پوليتزر 2008براي رمان «زندگي كوتاه شگفت انگيز اسكار وائو» است
#از_نوشتن
@nebeshtan
مدرسه نبشتن
نونِ نوشتن 🔸اگر رؤیای نوشتن در سر دارید اما نمیدانید نویسندگی را از کجا شروع کنید، این دوره برای شم
📣 با سلام و احترام خدمت همراهان عزیز مدرسهی نبشتن، به اطلاع میرساند ظرفیت این دوره از کلاس «نون نوشتن» تکمیل شد.
ان شاءالله در دورههای آتی در خدمت باقی دوستان علاقهمند خواهیم بود.
با تشکر
پشتیبان کارگاههای مدرسه نبشتن 🌱
@nebeshtan
محبوبِ آذریِ من!
اخمهایت را باز کن! تا آن زمان که زندهایم، خوشبختی نیز -مانند آب و مهتاب- نمیتواند دروغ باشد.
ما همانگونه که به داشتن امید محکومیم، به تصرف خوشبختی نیز.
برای ما راهی جز حفظ اعتقاد به خوشبختی و تلاش خیرهسرانه به قصد رسیدن به این منزلِ امن، باقی نمانده است.
باید از یاد ببریم که محتمل است سعادت چیزی دور از دسترس ما باشد؛ چراکه تنها اعتقاد به اینکه سعادت دور از دسترس ماست، سعادت را دور از دسترس ما نگاه میدارد.
هیچ چیز همچون اراده به پرواز، پریدن را آسان نمیکند. و هیچ چیز همچون باور سادهدلانه و صمیمانهی سعادت، سعادت را به محلهی ما، به کوچهی ما و به خانهی ما نمیآورد.
سعادت شاید چیزی نباشد، الا همین اعتقاد مؤمنانه به سعادت.
#کتاب_بخوانیم
(یک عاشقانۀ آرام، نادر ابراهیمی نازنین)
@nebeshtan
اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که به نویسندگی علاقهمندید اما به خاطر درس و کلاس و امتحان یا داشتن همسر و فرزند و درگیریهای روزمره زندگی، فکر میکنید که فرصت کافی برای نویسنده شدن ندارید، سخت در اشتباهید. اینها بهانهتراشیهاییست که فقط شما را از رسیدن به علاقهمندیتان دور و آن را به رؤیایی دست نیافتنی تبدیل میکند.
شما کافیست اراده کنید و نیم نگاهی به وقتهایی که هر روز بدون توجه، تلف میکنید بیاندازید. آن وقت متوجه میشوید که فرصتهای زیادی برای نویسنده شدن داشتهاید.
حالا من یک پیشنهاد خوب برای کسانی که در طول شبانه روز، فرصتشان محدود است دارم.
اگر واقعا به نویسندگی علاقه دارید، فقط روزی ده دقیقه بنویسید!
آزاد و رها و ساده و بدون سخت گرفتن از هر چیزی که دوست دارید بنویسید.
شما با استفاده از این فرصتهای کوتاه در طول شبانه روز، مسافت زیادی را در مسیر رسیدن به رؤیایتان طی خواهید کرد.
#نکته_هایی_برای_نویسندگی
@nebeshtan
▫️در اهمیت بازنویسی
یکی از ویژگیهای بارز و عادات دیرینِ سایمون بازنویسیهای پیاپیاش بود. او نامِ کتابِ خاطراتش را هم «بازنویسیها» گذاشت.
جیمز لیپتون، سایمون را «یک بازنویسِ خستگیناپذیر» مینامد؛ و او این ویژگی را از همان نخستین روزهای طرحنویسی برای رادیو و تلویزیون از برادرش دنی آموخته بود.
مایک نیکولز به یاد میآوَرَرد: «او بازنویسی میکرد و بازنویسی میکرد و بازنویسی میکرد، چون لازم میدید. برای «زوجِ ناجور» آنقدر پایانبندیهای مختلف داشتیم که دیگر یادم نمیآید نمایشنامه چهجوری تمام میشد. والتر [ماتائو] دائماً میگفت: «نگران چی هستی؟ اینجوری چند سالی اجرا داریم."»
🗞 پابرهنه در برادوی، زندگی و آثارِ نیل سایمون، ترجمۀ مجید مصطفوی، نشر نیلا، ص. 139 و 140
#از_نوشتن
@nebeshtan
اینکه بدانی پیش از خواب کتاب خوبی داری که بخوانی، از دلانگیزترین حسهاست.
#ولادیمیر_ناباکوف
📌شما چنین کتابی دارید؟
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اشتباه از ما بود...
از خانه که میآیی
یک دستمال سفید
پاکتی سیگار
گزیده شعر فروغ
و تحملی طولانی بیاور
احتمال گریستن ما بسیار است
@nebeshtan
نیکلای آستروفسکی:
یک نویسنده جوان آنگاه بدل به یک نویسنده توانا میشود که انسانبودن را در وجود خویش پرورانده باشد. یکروزه نمیتوان به میراث عظیم گذشته تسلط یافت. چنین تسلطی نیازمند پایفشردگی یکریز و کوششی فراوان و خستگیناپذیر است. اما بهره این کوشش، چیرگی بر آن سختیها، شادکامی دل به لرزه درآوری است.
🗞 نقل از کتاب «مصیبت نویسنده بودن»، ترجمه سیروس طاهباز
#از_نوشتن
#کتاب_بخوانیم
@nebeshtan
صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسيـن
دامن از دست من زار مکش کاین مسکین
گریهها کرده ز هجران تو دامن دامن
#محمد_سهرابی
@nebeshtan