eitaa logo
مدرسه نبشتن
1.1هزار دنبال‌کننده
189 عکس
89 ویدیو
0 فایل
مجالی برای همنشینی با واژه ها (آموزش نویسندگی) ارتباط با ادمین صفحه نبشتن: @nebeshtan_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
چون میوه‌ی سرمازده در نشئه‌ی خامی پژمرده شدیم و به رسیدن نرسیدیم @nebeshtan
آورده‌اند که نوشین‌روانِ عادل را در شکارگاهی صیدْ کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: «نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد.» گفتند: «از این قدر چه خلل آید؟» گفت: «بنیادِ ظلم در جهان اول اندکی بوده است. هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده.» اگر ز باغِ رعیت ملک خورد سیبی برآورند غلامانِ او درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ 📖 ، گلستان. «بابِ اول: در سیرتِ پادشاهان» @nebeshtan
این پیام یکی از هنرجویان محترم ما در کارگاه «نون نوشتن» است که در دوره جدید ما ثبت نام کرده‌اند. مادربزرگ عزیزی که با 62 سال سن نویسندگی را آغاز کرده اند و مایه مباهات ما هستند. واقعا آفرین به این همّت. قابل توجه دوستانی که با سن خیلی کم‌تر، حرفشان این است که دیگه از ما گذشته. به همین بهانه مطلبی را که با همین موضوع در کانال منتشر شده بود، بازخوانی می‌کنیم. 👇👇
هدایت شده از مدرسه نبشتن
دیگه از من گذشته نویسندگی از آن کارهایی است که به سن و سال کاری ندارد و از هر سنی می توان آن را شروع کرد برای نویسنده شدن هیچ وقت دیر نیست پس نگویید: «سر پیری و معرکه گیری» اتفاقا اگر فرض کنیم حرف شما درست باشد؛ نویسندگی فیت بازنشسته هاست که آردهایشان را بیخته اند و الکشان را آویخته. می پرسید چرا؟ چون آدم برای نوشتن باید حرفی و تجربه ای داشته باشد و این ها هم در سن پختگی حاصل می شود حالا وقت آن است که داشته ها و تجربه هایت را به دیگران منتقل کنی. سعدی بزرگ شاهکار خود گلستان را زمانی نوشت که دنیا را گشته بود و تجربه های فراوان اندوخته. @nebeshtan
هیچ هنری بهتر از ساد‌گویی و ساده‌نویسی نیست و این همه از یک بینش سالم و بی‌غل‌وغش سرچشمه می‌گیرد. نمی‌گویم همه‌چیز را سطحی و سرسری بگیریم. می‌گویم پیچیده‌ترین مسائل را -اگر لااقل خودمان قادر به فهم آن‌ها باشیم- می‌توانیم به ساده‌ترین مفاهیم تبدیل کنیم، و این درست نیست که ساده‌ترین مفاهیم را، به مغلق‌ترین و مبهم‌ترین معماهای عالم تبدیل کنیم. فردی جلوی هیزم‌فروشی را که بر الاغی سوار بود گرفت و گفت «این حطب مرتب اسوداللون علی‌الحمار را بچند درهم در معرض بیع می‌گذاری؟» هیزم‌فروش مدتی زل‌زل به‌ صورت طرف نگریست و بعد گفت «اگر می‌خواهی عربی بلغور کنی مکتبخانه چند قدم آن‌طرف‌تر است و اگر می‌خواهی هیزم قیمت کنی، خرواری صد دینار!» (محمود عنایت) @nebeshtan
یک راه سومی میان حرف زدن و سکوت کردن وجود دارد و آن ادبیات است. (جان مکسول کوتزی) @nebeshtan
اثر ظلم محال است به ظالم نرسد ناله پیش از هدف از پشت کمان می‌خیزد @nebeshtan
«بزار» یا «بذار»؟ ما در زبان معیار دو فعل نزدیک به هم داریم. «گزاردن» و «گذاشتن». توی عامیانه از «فعل» گزاردن استفاده نمی‌کنیم. و مد نظرمون گذاشتنه. مثلا این «متنو بذار» که منظورمون اینه که: این متن رو منتشر کن. در نتیجه «بذار» برابر عامیانه «بگذار» استفاده می‌شه‌. حالا بزار یعنی چی: یعنی زار بزن. گریه کن. @nebeshtan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان @nebeshtan
برای رسیدن به نقطه مطلوب در درست نویسی و املای صحیح واژگان؛ لازم است مدتی با آثار نویسندگان بزرگ مأنوس بود. هم‌نشینی با آثار بزرگان ادب فارسی، رفته رفته و به صورت ناخودآگاه در کاربرد صحیح واژگان تأثیر می‌گذارد؛ هم‌چنین مراجعه گاه و بی‌گاه به لغت‌نامه و ملاحظه کاربرد صحیح واژه در هنگام نوشتن یا تردید در صحت املای کلمه، تأثیر فراوانی در تصحیح املای واژگان و تسلّط به کاربرد درست کلمات برای نویسنده دارد. @nebeshtan
Mohammadreza Shajarian - Sar Bar Kenare Janan.mp3
19.03M
دلداده را ملامت گفتن چه سود دارد می‌باید این نصیحت کردن به دلستانان @nebeshtan
هیچ چیز خفت آورتر از این نیست که ببینی ابلهی در آن‌چه تو شکست خورده‌ای موفق شده است. (تربیت احساسات، گوستاو فلوبر) @nebeshtan
اینجا قدیمی‌ترین کتابفروشی تهران است! کتاب فروشی اسلامیه که ۱۵۰ سال قدمت دارد از دوره قاجار تا به امروز در تهران پابرجاست‌. @nebeshtan
کدام نویسنده را در جهان می‌شناسید که ازخود نپرسیده باشد برای چه می‌نویسم؟ و کدام نویسنده را می‌شناسید که به دنبال این سؤال دست از نوشتن کشیده باشد؟ (محمود دولت آبادی) @nebeshtan
شجاع باش! تعدادی حشره کوچولو در یک برکه، زیر آب زندگی می کردند. آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند. یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقه یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد می زدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشره ای که بیرون رفته بود برنگشته بود. وقتی حشره به سطح آب رسید نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت روی برگ آن گیاه خوابید. وقتی از خواب بیدار شد به یک سنجاقک تبدیل شده بود. حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود. سنجاقک بر فراز برکه شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذتی به او داد که با زندگی محصور در آب قابل مقایسه نبود. تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقه ها کسی نمی میرد ولی نمی توانست وارد آب شود چون به موجود دیگری تبدیل شده بود. شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی ترسناک باشد، اما مطمئن باشید خارج از پیله تنهایی، غم و ترس، تلاش برای رفتن به سوی کمال عالی است! @nebeshtan
تمام کسانی که زندگی یک نویسنده را داشته‌ و مجبور بوده‌اند با فعالیت ادبی خود هر روز مثل یک کارگر زحمت بکشند با من هم‌عقیده خواهند بود که سه ساعت در روز، برای آنچه شخص می‌تواند بنویسد، کافی است؛‌ ولی باید طوری خود را عادت داده باشد که سه ساعت متوالی و بدون وقفه به کار بپردازد و ضمیر خود را طوری پرورش ندهد که بیکار بنشیند و ته قلم خود را بجود و به دیوار مقابل خیره شود تا کلماتی را که بدان احتیاج دارد پیدا کند. 📘آنتونی ترالاپ،‌ سرگذشت من،‌ ص ۲۱۲ @nebeshtan
اگر انسانی اندیشه‌اش را ننویسد، با دهن‌دره‌ای بر بادشان می‌دهد. (امرسون) @nebeshtan
ایده‌ها فرّارند شما باید شکارچی ایده‌هایتان باشید. در طول روز ممکن است ایده‌های زیادی به سراغ شما بیاید و به ذهنتان برسد. در حال رانندگی، در خیابان، وقتی در پارک قدم می‌زنید، وقتی آشپزی می‌کنید؛ در اتوبوس یا مترو و هزار جای دیگر. مهم این است که ایده‌هایتان را ثبت کنید. یک دفترچه کوچک همراهتان داشته باشید و یا اگر موقعیتش را نداشتید در گوشی موبایلتان ایده‌ای که به ذهنتان رسیده را ثبتش کنید. شاید به خودتان بگویید: حالا این خیلی ایده جذابی نیست. توصیه می‌کنم کمال گرایی را کنار بگذارید. گاهی از دل زباله‌ها هم جواهری بیرون می‌آید. به قول جن تروبی: «ایده‌های احمقانه گاهی به شاهکارهای هنری منجر می‌شوند.» @ebeshtan
نکته‌یی از گراهام گرین، از کتاب «مردی دیگر» @nebeshtan
هرگز از گردش ایام دل‌آزرده مباش! بامدادی‌ست پیِ هر شبِ تاری، آری! @nebeshtan
NebeshtanPod01.mp3
8.61M
🎧 اولین قسمت از پادکست نبشن. دراین پادکست درباره دو موضوع مهم صحبت می‌کنیم: ➖استعداد نویسندگی ندارم؛ ➖نوشته‌های من خوب نیست. @nebeshtan
یا رب این نودولَتان را با خَرِ خودْشان نشان کاین همه ناز از غلامِ تُرک و اَسْتَر می‌کنند @nebeshtan
برگی از سیاحتنامۀ ابراهیم‌بیگ پس از طی مسافت بعیدی، به سرحد‌ ایران⁩ و‌ روس⁩ [...] رسیدیم. [...] پس از طی ده دقیقه مسافت، به یک نقطه رسیدیم که بعض علایم و نشانه‌ها مشهود بود. کالسکه‌چی گفت: «آن طرفِ نشانْ خاک ایران و این طرف از روس است». کالسکه‌چی را گفتم: «قدری باید ایستاد، من کاری دارم». [‏...] آن‌هم کالسکه را واداشت. پایین آمده، مشتی از آن خاک پاک را برداشتم، بوسیده و بوییده، بر دیدگان مالیدم. گفتم: «ای ‌تربت پاک⁩ و ای کحل‌الجواهر دیدۀ نمناک، شُکر خدای را که دیدارت به من روزی شد و دیده به دیدار توام روشنایی گرفت. تویی که مأمن نیازمندان و مدفن نیاکان مایی! ‏تویی که در مهد ناز خود ما را پروردی و به ناز و عزت نشو و نما دادی! به‌جز از ورزش محبت تو، حق تو را ادا نتوانیم کرد. چه آن حقْ بسیار عالی و بزرگ است؛ این است که [...] اسلام [...] در میزان حق‌شناسی حب تو را هم‌سنگ ایمان قرار داد. دیگر من در وصف تو چه گویم که درخور قدر بلند تو باشد؟» خلاصه، گریه گلوگیرم گردید و بی‌اختیار اشک چشمم نثار آن ‌خاک پاک⁩ شد. قدری به آرزوی دل دردمند گریۀ شادی کردم. و چنان می‌دانم که لذت آن گریه تا دم واپسین در گوشۀ دل من به یادگار خواهد بود. کالسکه‌چی در نهایت حیرت به من نگران بود. در پایان حیرت گفت: «آفرین بر تو حاجی‌زاده! ‏من چندین سال است که در این راه آمدوشد دارم. تو را اولین کسی دیدم که ‌خاک وطن⁩ خود را گرامی داشت. دل من نیز از این رهگذر داغدار است. ما از اهل ‌گنجه⁩ایم. من هم مثل تو سروسودایی با خاک وطن دارم. مملکت ما از بی‌مبالاتی اسلاف بدبخت شد. [...] چه توان کرد؟ 📘(‌زین‌العابدین مراغه‌ای⁩، ‌سیاحتنامۀ ابراهیم‌بیگ⁩، به کوشش ‌محمدعلی سپانلو⁩، ١٣٨۵، ص ۵١) @nebeshtan
پرسیدند از نماز گفت: پیوستن است و پیوستن نباشد مگر در گسستن. @nebeshtan
عزیز من! دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله‌ی علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است. عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است، اما این سخن به‌معنایِ تبدیل شدن به دیگری نیست . من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. 📘 چهل نامه‌ی کوتاه به همسرم، نادر ابراهیمی. @nebeshtan