eitaa logo
ندای رضوان
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت استاد محمد صدیق منشاوی 🧩کانال : تلاوت های زیبا 💰💰نشر کلیپ صدقه جاریه💰💰 🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽ سلام مولا جانم💚✋ خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری در مسیرت جان فشانم، گل بکارم تا بیایی . . . اللهم عجل لولیک فرج🤲 🦋🦋🦋🍃🌷✨🍃🌷✨🍃🌷✨ 🌤 🍃🌷🍃🌷 @shahidma 🍃🌷🍃🌷
شب نیمه شعبان شبی برای تضمین میگفت: هرکسی‌به‌جایی‌نرسیده.. یقینا‌نخواسته! یقینا‌کم‌خواسته.. یقینا‌درلحظه‌های‌حساس‌عمیقا‌نخواسته.. بخواه! این‌راه‌میدونی‌برای‌چیه؟! برایِ‌یه‌لحظه‌نورانی.. همین‌الان‌‌توبخواه،خداعالم‌رو‌تغییر‌میده با‌خواسته‌تو:) _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
مال یـا خیـر عظیـم💝 هرکس سوره تکاثر را♨ روزدوشنبه یاچهارشنبه ،♨ 40 بار بخواند مال عظیم یا به او خیری رسد که در ذهن وتصورات اونگنجد🔆 📚کشکول،افشاری ارومیه. ای،ص1 _________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🔮پیامبراسلام(صلی‌الله)می فرماید: «اِنّ العبد اذا تخّلی بسیده فی جوف اللیل المظلم و ناجاه اثبت اللّه النور فی قلبه»؛ هنگامی که بنده ای در نیمه شب تاریک خلوت کرده و با خداوند مناجات می کند، خدا قلب او را نورانی خواهد ساخت. 📚میزان‌الحکمه،ج5،ص419 _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
اذکاری برای 1.« لا حَولَ وَ لا قُوَّةِ الا باللهِ العَليِّ العَظِيم » 2.«يا دائمُ يا قائمُ» 3.براي سر كوبي نفس‌هاي سركش، صبح‌و شب13 بار يا يكصد بار«اللّهمَّ لَكَ الحمدُ اِلَيكَ المُشْتَكَي وَ اَنْتَ المُسْتَعان» 4.هر شب يكصد بار«يا زكّيُ الطّاهِرَ مِنْ كُلِّ آفَةٍ بقُدْسِهِ» _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
🔮به جهت عشق و علاقه شدید میان خود همسر خویش ابتدا نیت نماید و در ایام سعد و خارج شده از قمر در عقرب با ایمان کامل آیات : 🍂« وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى یُؤْفَکُونَ{ ۸۷}.» «وَقِیلِهِ یَا رَبِّ إِنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ لَا یُؤْمِنُونَ﴿۸۸﴾» «فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلَامٌ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ﴿۸۹﴾»🍂 را با رعایت کامل آداب و شرایط بر روی چهار کاغذ بدون خط به طور جداگانه بنویسد و در چهار قسمت از منزل یا چهار کُنج و گوشه منزلشان دفن نماید ان شاءالله محبتشان افزون گردد و این عمل مجرب است. 📚 نسخه خطی _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─
هیچ وقت یادم نمی یاد کسی اونها را دعوا کنه همه میگفتن مقصر تو بودی پسر لوس و ننر تو اگر بدمیا نمیومدی اینجوری نمیشد از خودم دفاع می کردم مادرم میزد رو لپش و میگفت زشته اونها از تو بزرگترن نباید جوابشون رو بدی اصلا وضعیت عجیبی بود من اصلا لوس نبودم ابدا درسمم خیلی خوب بود عاشق درس خوندن بودم دلم می خواست مهندس بشم ولی پدرم مدام به من می گفت تو باید کار من و ادامه بدی برای هیچ کی درس و مشق آب و نون نشده و نمیشه تو باید کار خانوادگی مون رو ادامه بدی مثل منو پدر بزرگت من و تابستانها پیش خودش می برد که چم و خم کار و یاد بگیرم پدرم خیلی مهربون و دوست داشتنی بود میخواست از من یک مرد قوی و مستقل بسازه نه یک پسر لوس و از خود راضی از مدرسه که ميومدم اکثر اوقات می رفتم پیش مادرم خونه ما هیچ وقت خالی نمیشد از صبح شب خواهرهام با بچه هاشون می یومدن نا آخر شب، شبها هم دامادهامون به جمعشون اضافه میشدن ادامه دارد کپی حرام
۴ هیچ کس جرات این و نداشت جلوی بابام به من چیزی بگه از مهمونی و مهمون بازی خسته بودم دلم آسایش و راحتی میخواست صدای بازی و سر و صداشون برای من آرامش نمی گذاشت کلاس پنجم بودم امتحان نهایی داشتم و خیلی برام مهم بود همه نمره هام بیست باشه خیلی خوب یادمه امتحان ریاضی داشتم و مادرم خواهر زاده ام رو که تازه عقد کرده بود پاگشا کرد. عروس و داماد و با همه اعضای خونواده دو طرف چیزی حدود شصت تا مهمون داشتیم به مامانم گفتم مامان من امتحان دارم باید درس بخونم مامانم با لحن بدی گفت میخوای آبرو خواهرت بره که تو بیست بگیری؟ حالا امشب درس نخون یک روز دیگه امتحان بده اسمون به زمین میاد؟ اون شب خودم و تو اتاق حبس کردم درس بخونم گر چه موقع شام خواهرم بهم گفت از تو زنگوله پای تابوت بیشتر از این نمیشه توقع داشت بالاخره خودم درستت میکنم صبرکن یه روز میافتی زیر دستم مگه اینا چقدر عمر میکنن زندگی با خوبی و بدیش میگذشت تنها حامیم پدرم بود بهم میگفت تو کار خودت و بکن ولی احترام اطرافیانت و نگهدار حرفهای شوهر خواهرهات برام مهم نباشه اونها تو را نمی خوان بارها پرسیدم چرا مگه من چیکار کردم میگفت بزرگ یشی خودت می فهمی هنوز زوده که بخوای این چیزا رو درک کنی ادامه دارد کپی حرام
سیزده سالم بود که کم کم روزهای خوشم داشت به اتمام می رسید سایه بیماری رو پدرم و زندگیمون افتاد پدرم مریض شد اول جدی نبود بعد فهمیدیم سرطان پروستات داره عمل شد درمان شد ولی فقط یک مدت خوب بود بهمون میگفت کارهای ناتمام زیادی داره همیشه نگران پدرم بودم هر روز میرفتم امامزاده نزدیک خونمون و گریه میکردم و میگفتم خدایا من هیچ کس را تو این دنیا ندارم پدرم و ازم نگیر پدرم دیگه حجره نمی رفت دیگه توانش و نداشت تو بستر افتاد و همه دامادهامون بابام بهم یک روز گفت عماد من رفتم به هیچ کس اعتماد نکن عماد مرد باش قوی باش جلوی مشکلات سرت و خم نکن بابا من دارم زود تنهات میذارم اما این یک امتحان الهی هستش بهم گفت بعد من به یک نفر اعتماد کن اونم حاج مصطفی شوهر عمته هر جا به بن بست خوردی برو سراغ اون من تو رو به اون سپردم بقیه شوهرشون هست مادرتم تو تیم دخترهاشه من فقط نگران توام ادامه دارد کپی حرام
■از نبے مڪرم اسلام مرویست : ↻✍هرگاه پیامبر (ص) ڪسل مے شدند یا چشمـــــ زخمے به او مے رسید یا دچار میگرنـــــ مۍ ‌شدند، دو دست خود را باز مے ڪردند و سوره و مے ‌خواندند سپس با دست صورتشان را مسح مے ڪردند و مشڪلشان برطرف مے شد 📚 طب الائمه،ص۳۹ _____________🍁🍁🍁🍁 🌹 ╭─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─╮ @NedayeRezvan ╰─┅═ঊঈ🌺🍃ঊঈ═┅─