دستور رهبر انقلاب به رئیسجمهور پیرو پیشنهاد وزیر بهداشت در خصوص تعطیلی بخاطر کرونا:
این موضوع در ستاد ملی کرونا مطرح و بررسی شود و هر اقدامی که لازم است انجام گیرد
در پی نامه وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی به رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص موج سهمگین و پنجم کرونا و پیشنهاد تعطیلی دو هفتهای برای کاهش چرخش ویروس و بار بیمارستانها، رهبر معظم انقلاب اسلامی از رئیسجمهور خواستند این موضوع در ستاد ملی کرونا بررسی شود و هر اقدامی که لازم است انجام گیرد.
در مرقومه رهبر انقلاب اسلامی خطاب به آقای روحانی رئیسجمهور آمده است: «پیرو هشدار وزیر محترم بهداشت، درمان و آموزش پزشکی و پیشنهاد تعطیلی بخاطر بیماری همهگیر، مقتضی است این موضوع در ستاد ملّی کرونا مطرح و بررسی شود و هر اقدامی که لازم است انجام گیرد».
آقای دکتر نمکی در نامه روز گذشته خود به رهبر انقلاب پس از برشمردن علل و زمینههای گسترش بیماری و فشار سنگین بر کادر درمان، به صحنه آوردن کلیه امکانات کشور برای مقابله جدی با این پدیده را ضروری دانست و نوشت: «شاید دو هفته تعطیلی جدی و ایستادگی و بکارگیری نیروهای نظامی و انتظامی و برخورد با شکستن پروتکلها بتواند تا حد قابل توجهی از چرخش ویروس و بار بیمارستانها و فشار نفسگیر بر همکاران ما بکاهد».
رونوشت دستور رهبر انقلاب اسلامی برای رئیسجمهور منتخب نیز ارسال شده است.
صفحه۳۰۲
مصحف شریف
سوره مبارکه الکهف
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━@nedayevahy━━🍃═♥️━━━┓
┗━━━♥️═🍃━━━┛
4_5969635015338755558.mp3
956.4K
🔸ترتیل صفحه ۳۰۲
قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده
🔸مقام : صبا - بیات
#تلاوتروزانهیکصفحهقرآن🕊👇
┏━━━🍃═♥️━━━┓
@nedayevahy
┗━━━♥️═🍃━━━┛
🌷نکته تفسیری صفحه ۳۰۲🌷
موسی و خضر قسمت2:
پس از کشته شدن آن پسربچّه به دست خضر و دوّمین اعتراض موسی به او، آن دو به سفر خود ادامه دادند؛ البتّه با این شرط که در صورت اعتراض مجدّدِ موسی به کارهای خضر، همراهی آنان به پایان رسد. آنها پس از مدّتی به شهر ساحلی ناصریه رسیدند. دیگر چیزی از زاد و توشه ی سفر برایشان نمانده بود و خستگی و گرسنگی به شدّت آنان را رنج می داد. برای همین از مردم شهر تقاضا کردند که آنان را میهمان خود کنند و بر سر سفره شان بنشانند؛ امّا مردم آن شهر که بسیار بخیل و تنگ نظر بودند، از پذیرایی ایشان خودداری کرده، آنان را به حال خود رها کردند. در همین حال که آنان در شهر قدم می زدند، به دیوار نیمه خرابی رسیدند که چیزی نمانده بود به زمین بریزد. خضر دست به کار شد، مصالحی فراهم آورد و آن دیوار را تعمیر کرد. حضرت موسی که خسته و گرسنه بود، و از همه مهم تر احساس می کرد شخصیّت خودش و همراهش در آن شهر خرد شده است، برای بار دیگر تعهّدش را فراموش کرد و معترضانه گفت که اگر می خواستی، می توانستی مزدی برای این کارت از مردم شهر بگیری تا گرسنگی مان را با آن برطرف کنیم. در این هنگام، خضر به موسی گفت: اینک وقت جدایی من و تو فرا رسید؛ ولی برایت می گویم که راز کارهایم چه بود:
1ـ آن کشتی را برای این سوراخ کردم که به افراد مستمندی تعلّق داشت که زندگی شان را با آن می گذراندند و اگر به مقصدی که داشتند، می رسیدند، کشتی شان توقیف و مصادره می شد؛ زیرا در آن طرف، پادشاه ستمگری فرمانروایی می کند که کشتی های سالم و خوب را به زور از آنان می گیرد، و من می خواستم کشتی شان کمی خراب شود تا آن پادشاه از گرفتنش منصرف شود.
2ـ آن پسربچّه را برای این کشتم که او در آینده به انسانی کافر و طغیانگر تبدیل می شد و اگر زنده می ماند، پدر و مادر باایمانش را به شدّت می آزرد و حتّی ممکن بود آنان را به کفر و گمراهی بکشاند. البته به جای او، خدا به زودی فرزند پاک و باایمانی را به آنان هدیه می کند که بسیار مهربان و بامحبّت خواهد بود.
3ـ آن دیواری که تعمیر کردم نیز متعلق به دو پسربچّه ی یتیم و بی سرپرست بود و زیر آن، گنجی قرار داشت که بعدها برای این دو پسربچّه مفید خواهد بود. پدر این دو یتیم، فرد صالح و نیکوکاری بود و خداوند برای او چنین پاداشی به فرزندانش داده بود. البته این را بدان که من هیچ یک از این کارها را خودسرانه نکردم و تمام آن ها، مأموریت الهی بود.
در حقیقت، خضر انسانی معمولی نبوده و وظایف معمولی هم نداشته است؛ بلکه شخصی بود که بنا بر ارتباط ویژه اش با جهان ملکوت، مأموریت های ویژه ای داشته که انسان های دیگر حتّی حضرت موسی که پیامبر خدا بوده چنین وظایفی ندارند.
💚السلام علیک یا صاحب الزمان عج
ای عشق ندیده ی من، ای یار سلام
ای ماه بلند در شبـــــِ تار سلام
از من به تو ای عزیز در هر شبـــــ و روز
یڪ بار نه، صد بار نه، بسیار سلام!
اللهمعجللولیڪالفرج