#سلام_امام_زمانم😍✋
طالبِ خونِ خدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ
يابنَ مِصباح الهُدي، مَتى تَرانا وَ نَراكَ
چه شود با تو كنم گريه سرِ قبرِ حسين
در مزار شهدا، مَتى تَرانا وَ نَراكَ
السلام علیک با صاحب الزمان
#العجلمولایغریبم
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج #صلوات
💚اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج💚
"بحق فاطمه(س) "
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#یا_زینب...💔🥀
روز یازدهم، روضه ی ناموسِ خدا...
من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند...
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
مداحی آنلاین - جان و دلم فدای تو - حاج حسن خلج.mp3
14.74M
🔳 #روضه #روز_یازدهم #محرم
🌴روضه حضرت زینب(س)
🌴جان و دلم فدای تو
🎤حاج #حسن_خلج
👌بسیار دلنشین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
▪️آنکه عمری به دعا غنچه لب وا می کرد
▪️گریه بر غربت و مظلومی بابا می کرد
▪️آنچه در معرکه کرببلا رخ می داد
▪️شاهدی بود که از خیمه تماشا می کرد
▪️مصلحت بود که آنجا به شهادت نرسد
▪️ورنه او هم به بر فاطمه ماوا می کرد
🔳 #شهادت_امام_سجاد (ع) وارث نهضت عاشورا تسلیت باد.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5938456589311674953.mp3
4.66M
🔳 #شهادت_امام_سجاد(ع)
🌴با یاد کربلا سوزم من هر زمان
🌴از شام بلا گویم من الامان
🎤 #محمدحسین_پویانفر
⏯ #زمینه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#امان_از_شام❗️
🍃آنقدر شدت مصائب شام سنگین بود که امام سجاد علیه السلام که به حیثیت امام بودن خودش تمثتال صبر است میفرماید ؛ کاش شام را ندیده بودم ؛ تمام روضه در این حرف مستتر است...
#الشام_الشام_الشام💔🥀
🏴 #شهادت_امام_سجاد(ع) وارث نهضت عاشورا تسلیت باد.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
4_5938456589311674990.mp3
4.49M
🏴 #شهادت_امام_سجاد(ع)
♨️اهل بیت مظلومند
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام #قرائتی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#ذکرروز👆
⚜﷽⚜
❣ذكر روز شنبه
يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان
#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نمازرابخواندخدااورا
دردرجه پیغمبران صالحین وشهداقراردهد
[۴رڪعت ودرهررڪعت
حمد،توحید،آیةالکرسے]
📚مفاتیح الجنان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_چهاردهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷
✫⇠ #قسمت_پانزدهم
🔵 کمی این پا و آن پا کردم و بلند شدم تا از زیر نگاه های سنگینش فرار کنم، ایستاد وسط چهارچوبِ در، دست هایش را باز کرد و جلوی راهم را گرفت. با لبخندی گفت: «کجا؟! چرا از من فرار می کنی؟! بنشین باهات کار دارم.»
سرم را پایین انداختم و نشستم. او هم نشست؛ البته با فاصله خیلی زیاد از من. بعد هم یک ریز شروع کرد به حرف زدن. گفت دوست دارم زنم این طور باشد. آن طور نباشد. گفت: «فعلاً سربازم و خدمتم که تمام شود، می خواهم بروم تهران دنبال یک کار درست و حسابی.» نگرانی را که توی صورتم دید، گفت: «شاید هم بمانم همین جا توی قایش.»
از شغلش گفت که سیمان کار است و توی تهران بهتر می تواند کار کند.
همان طور سرم را پایین انداخته بودم. چیزی نمی گفتم. صمد هم یک ریز حرف می زد. آخرش عصبانی شد و گفت: «تو هم چیزی بگو. حرفی بزن تا دلم خوش شود.»
چیزی برای گفتن نداشتم. چادرم را سفت از زیر گلو گرفته بودم و زل زده بودم به اتاق روبه رو. وقتی دید تلاشش برای به حرف درآوردنم بی فایده است، خودش شروع کرد به سؤال کردن. پرسید: «دوست داری کجا زندگی کنی؟!»
جواب ندادم. دست بردار نبود. پرسید: «دوست داری پیش مادرم زندگی کنی؟!»
بالاخره به حرف آمدم؛ اما فقط یک کلمه: «نه!» بعد هم سکوت.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷 ✫⇠ #قسمت_پانزدهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷
✫⇠ #قسمت_شانزدهم
🔵 وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد. از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. خدیجه اصرار می کرد: «تو برو پیش صمد بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»، اما من زیر بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. صمد تنها مانده بود. سر سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
صمد به خدیجه گفته بود: «فکر کنم قدم از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم.»
خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت. به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. کچل است.» خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکلش درمی آید.»
بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝
#ترک_مشروب
هر کس با ایمان این آیه را بر گِردِه نان با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بنویسد و به شرابخواره بده شراب بر او طبع مکروه شود و از آن توبه کند انشاء الله تعالی
آیه ۲۰۰ سوره آل عمران :
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اصْبِرُواْ وَصَابِرُواْ وَرَابِطُواْ وَاتَّقُواْ اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
📖خواص آیات قران کریم ص ۴۴
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#شش_قفل
هر کسی بخواند یا با خود داشته باشد مشمول رحمت بی حساب می گردد و گره از کار او باز شود و حاجتش روا
قفل اول: بِسمِ اللهِ السَّمیعِ الٌبَصیرِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء بِرَحمتِکَ یا اَرحمَ الرّحمینِ وَ صلَی اللهُ علی مُحَمَّدٍ و ألهِ أجمَعینِ
سپس گرفتاری خود را متذکر شود
قفل دوم: بِسمِ اللهِ الٌخالقِ الُعَلیمِ الّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء وَ هُوَ الًفَتّاحُ الٌعَلیمٌ بِرَحمتِکَ یا اَرحَمُ الٌرّحِمینِ
سپس حاجت خود را بگوید
قفل سوم: بِسمِ اللهِ الٌسَمیعِ الُعَلیمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء وَ هُوَ الٌغَنِیُّ الٌقَدیرٌ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمُ الٌرّحِمینِ
قفل چهارم: بِسمِ اللهِ الٌعَزیزِ الٌکَریمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء وَ هُوَ الٌعَزیزِ الٌکَریمِ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمُ الٌرّحِمینِ
قفل پنجم: بِسمِ اللهِ الٌسَمیعِ الٌعَلیمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء وَ هُوَ الٌعَلیمِ الًخَبیرِ بِرَحمَتِکَ یا اَرحَمُ الٌرّحِمینِ
قفل ششم: بِسمِ اللهِ الٌعَزیزِ الٌرَّحیمِ الَّذی لَیسَ کَمِثلِه شَیء وَ هُوَ الٌعَزیزِ الٌغَفورٌ فَاللهُ خَیرً حافظاً وَ هُوَ أرحَمُ الٌرّحِمینِ
( گرفتاری و حاجت خود یا دیگری را ذکر کند و از خدا بخواهد ،روا گردد )ان شاالله
ختوم و اذکار ج 2
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕