فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴😭🏴
⚫️🇵🇸 گورهای دسته جمعی؛
در یک زمین شنی در کنار بیمارستان اندونزی ، جایی که اجساد ناشناس دفن می شوند.
#طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه
#امام_زمان
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️صحبت های دردناک رییس بیمارستان الاقصی : برای اولین بار در غزه به مرحله اولویت بندی رسیده ایم ، می گذاریم این بیمار بمیرد زیرا امیدی به او نیست.زمانی که بیمار از درد فریاد می زند ما از درون درد می کشیم زیرا نمی توانیم ساده ترین چیزها مانند بیهوشی را برای او فراهم کنیم تا عمل او را بدون درد انجام دهیم .💔😭
#طوفان_الاقصی 🌪
#فلسطین 🇵🇸
#غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما فقط برای خداوند زانو میزنیم💪🏻😎
پرچم بالاست🇮🇷
#طوفان_الاقصی🌪
#فلسطین🏴
#غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ من زیر آوار یه فرشته دیدم...😭
#امامزمان
#طوفان_الاقصی 🌪
#غزه💔
#فلسطین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
5.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹توصیف شلوار سه خطیِ قهرمان، از زبان فایز الدویری تحلیلگر نظامی و ژنرال بازنشسته اردنی
#طوفان_الاقصی 🌪
#فلسطین 🇵🇸
#غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
10.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔞🔞بیمارستان الشفاء: دهها جسد به دلیل عدم امکان دفن یا نگهداری در سردخانهها، همزمان با ادامه محاصره مجتمع، روزهاست روی هم انباشته شدهاند.
#طوفان_الاقصی 🌪
#فلسطین 🇵🇸
#غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
#پدرهایغزه...😭😭
لعنت خدا بر قوم ظالمین
#طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
🇮🇷🇵🇸🇮🇷
⬅️ ترامپ:
ایران باهوش است و منطقه را مدیریت میکند
📣 رئیسجمهور سابق آمریکا:
❗هیچ رئیسجمهوری به اندازه بایدن احمق ، ناتوان و فاسد نبوده است.
او از وزارت دادگستری و FBI به عنوان یک سلاح استفاده میکند.
♨️ اوضاع در حال بدتر شدن است ، چرا که آمریکا در دوره بایدن توان رهبری بحران (فلسطین) را ندارد و عملاً ایران در این بحران رهبری میکند.
ایران بسیار باهوش و زیرک است.
📍این بحران پیچیده ، برای نتانیاهو دشوار است.
🦮 اسرائیل جنگ رسانهای را باخته است.
#طوفان الاقصی
#فلسطین
#غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴اتفاق عجیب در استرالیا!
در سیدنی استرالیا استرالیاییهای خشمگین در قایق ها جمع شدند
آنها مانع از پهلوگیری کشتی باری اسرائیلی در بندر شدند🛶🛳
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
#غزه
#بیداری_جهانی
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دانشجویان دانشگاه هاروارد اسامی نزدیک به هفت هزار شهید فلسطینی کشته شده توسط ارتش اسقاطیل را در محوطه دانشگاه نوشتند.
#طوفان_الاقصی #فلسطین #غزه
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
🔰مقام معظم رهبری «مدظله العالی» در رابطه با کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون: 🔹️کتاب پروتکل های دانشور
📚پروتکل نهم کتاب پروتکلهای دانشوران صهیون(قسمت نهم)
🔹️ توجه به خصوصیات و خلق و خوی مردمی که شما در ممالکشان زندگی و فعالیت می کنید اهمیت بسیار بـه سـزایی در اجراء و پیاده کردن برنامه هایمان دارد تا زمانی که افراد جوامع مختلف مطابق الگو و انگاره های تربیتـی مـا دوبـاره تربیت نشوند، نمی توانیم برنامه هایمان را در اینگونه جوامع مطابق با روشی کلی و یکسان پیاده کنیم. اما اگر برنامـه هـا را محتاطانه و توأم با آموزش آغاز کنیم، مـی توانیم در کمتر از یک دهـه مـنش و خلق و خوی سرسخت ترین افراد را تغییر داده و آنها را مانند افرادی که از پیش مطیع ساخته ایم، بـه زیـر سلطه خویش درآوریم.
🔹️کلماتی چون ،آزادی، برابری و برادری در واقع اسمهای مستعاری هستند که فراماسونرهای ما آنها را بکار می برند. هنگامی که حکومت شاهنشاهی ما آغاز گشت این کلمات را از صورت استعاری بودن بیرون آورده و بـه صــورت عباراتی ایده آلی چون حق آزادی ، وظیفه برابری و آرمان برادری درمی آوریم. بدین معنی ما غلط ترین کار را انجام می دهیم و به اصطلاح با شاخ گاو در می افتیم» .
#پروتکلهای_دانشوران_صهیون
#رژیم_جعلی
#جهاد_تبیین
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
ندای قـرآن و دعا📕
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_دویست_سی
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_دویست_و_سی_وسوم
💥 دستهایش را باز کرد و نشانم داد. هنوز آثار سوختگی روی دستهایش بود. قبلاً هم آنها را دیده بودم اما نه او چیزی گفته بود و نه من چیزی پرسیده بودم.
💥 گفت: « برایم چای بریز. »
صدای شرشر آب از حمام میآمد. سمیه، زهرا و مهدی خواب بودند و خدیجه و معصومه همانطور که صبحانهشان را میخوردند، بهتزده به بابایشان نگاه میکردند.
چای را گذاشتم پیشش. گفتم: « بعد چی شد؟! »
گفت: « عراقیها گروهگروه نیرو میفرستادند جلو و ما چند نفر با همان اسلحهها مجبور بودیم از خودمان دفاع کنیم.
زیر آن آتش و توی آن وضعیت، دوباره صدای ستار را شنیدم. دویدم طرفش، دیدم اینبار بازویش را گرفته. بدجوری زخمی شده بود. بازویش را بستم. صورتش را بوسیدم و گفتم:
" برادرجان! خیلی از بچهها مجروح شدهاند، طاقت بیاور. "
دوباره برگشتم. وضعیت بدی بود. نیروهایم یکییکی یا شهید میشدند، یا به اسارت درمیآمدند و یا مجروح میشدند. دوباره که صدای ستار را شنیدم، دیدم غرق به خون است. نارنجکی جلوی پایش افتاده بود و تمام بدنش تا زیر گلویش سوراخسوراخ شده بود. کولش کردم و بردمش توی سنگری که آنجا بود. گفتم:
" طاقت بیاور. با خودم برمیگردانمت. "
💥 یکی از بچهها هم به اسم درویشی مجروح شده بود. او را هم کول کردم و بردم توی همان سنگر بتونی عراقیها. موقعی که میخواستم ستار را کول کنم و برگردانم، درویشی گفت حاجی! مرا تنها میگذاری؟! تو را به خدا مرا هم ببر. مگر من نیرویت نیستم؟!
💥 ستار را گذاشتم زمین و رفتم سراغ خیراللّه درویشی. او را داشتم کول میکردم که ستار گفت بیمعرفت، من برادرتم! اول مرا ببر. وضع من بدتر است. لحظهی سختی بود. خیلی سخت. نمیدانستم باید چهکار کنم؟ »
💥 صمد چایش را برداشت. بدون اینکه شیرین کند، سر کشید و گفت: « قدم! مانده بودم توی دو راهی. نمیدانستم باید چهکار کنم. آخرش تصمیمم را گرفتم و گفتم من فقط یک نفرتان را میتوانم ببرم. خودتان بگویید کدامتان را ببرم. اینبار دوباره هر دو اصرار کردند.
💥 رفتم صورت ستار را بوسیدم. گفتم خداحافظ برادر، مرا ببخش. گفته بودم نیا. با آن حالش گفت مواظب دخترهایم باش. گفتم چیزی نمیخواهی؟! گفت تشنهام. قمقمهام را درآوردم به او آب بدهم. قمقمه خالی بود؛ خالیخالی. »
صمد این را که گفت، استکان چایش را توی سفره گذاشت و گفت: « قدمجان! بعد از من اینها را برای پدرم بگو. میدانم الان طاقت شنیدنش را ندارد، اما باید واقعیت را بداند. »
گفتم: « پس ستار اینطور شهید شد؟! »
گفت: « نه... داشتم با او خداحافظی میکردم، صورتش را بوسیدم که عراقیها جلوی سنگر رسیدند و ما را به رگبار بستند. همان وقت بود که تیر خوردم و کتفم مجروح شد. توی سنگر، سوراخی بود. خودم را از آنجا بیرون انداختم و زدم به آب. بچهها میگویند خیراللّه درویشی همان وقت اسیر شده و عراقیها ستار را به رگبار بستند و با لب تشنه به شهادت رساندند. »
💥 بعد بلند شد و ایستاد. گفتم: « بیا صبحانهات را بخور. »
گفت: « میل ندارم. بعد از شهادتم، اینها را موبهمو برای پدر و مادرم تعرف کن. از آنها حلالیت بخواه، اگر برای نجات پسرشان کوتاهی کردم. »
بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: « باباجان! بلند شوید، برویم مدرسه. »
💟ادامه دارد...
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
╔═.🥀🍃🥀.═══════╗
👇
@zohoreshgh
@NedayQran
📕نــداے قــرآن و دعــا📕
╚═══════🥀.🍃🥀.═╝