نگاه قدس
🗳نظر رهبر انقلاب درباره رأی لیستی/ بخش اول 🔸استفتائات انتخاباتی از امام خامنهای 🔹با توجه به نزدی
🗳نظر رهبر انقلاب درباره رأی لیستی/ بخش دوم و پایانی
🔸استفتائات انتخاباتی از امام خامنهای
5️⃣ شخصی توانایی انجام مسئولیت را در خود میبیند، آیا خود را در معرض مسئولیت قرار دادن و ثبتنام در انتخابات بر او واجب است؟
پاسخ: بر کسانی که حقیقتاً خود را دارای شرایط برای خدمتگزاری به نظام اسلامی میدانند، واجب کفایی است.
6️⃣ عمل به تکلیف مقدم است یا رسیدن به نتیجه؟ چگونه میتوان هم به تکلیف عمل کرد و هم بهدنبال نتیجهی مطلوب بود؟
پاسخ: تکلیفگرایی منافاتی با دنبال نتیجهی قانونی و شرعی بودن ندارد هر چند در انجام تکلیف، تحقق نتیجه نیز مورد توجه است.
7️⃣ در ایام انتخابات جهت شناخت کاندیدای مناسب، میبایست نواقص و عیوب و امتیازات آنها را در گذشته و حال تفحص کرد تا فرد لایق را پیدا نمود؛ آیا صحبت کردن پشت سر کاندیداها برای انتخاب فرد اصلح، جایز است؟ ملاک چیست؟
پاسخ: در امور مربوط به انتخابات در حد مشاوره، اشکال ندارد.
8️⃣ وظیفهی روحانیون و خواص در قبال شناساندن فرد اصلح چیست؟ آیا از لحاظ شرعی تکلیفی بر عهدهی آنها میباشد؟
پاسخ: همگان بهویژه خواص و علما وظیفه دارند با حداکثر دقت افراد اصلح را با حجت شرعی شناسایی کرده و به مردم معرفی کنند و مردم را در انتخاب درست یاری دهند. عدم دخالت خطرناک است؛ دخالت بدون بصیرت و حجت هم خطرناک است.
9️⃣ به نظر معظمله معیارهای نامزد اصلح چه مواردی است؟
پاسخ: با وجود شرایط قانونی، اهم معیارهای اصلح به شرح زیر است:
- تدین
- تعهد و خوشنامی
- وفاداری به انقلاب و ایستادگی در راه آن
- عزم و اراده و نفوذناپذیری در مقابل دشمن و افراد ناصالح
- دارای برنامه و کفایت لازم
- مرعوب نشدن در مقابل دشمنان
- سادهزیستی و دوری خود و بستگان از اشرافیگری
- مردمی و آشنا به درد مردم، خدمتگزاری
- اعتقاد واقعی به راه امام راحل (ره)
- تقید به مسائل اخلاقی، نظیر: پرهیز از معاملهگری، رشوه و توصیهپذیری، توجه به منافع طبقات برخوردار جامعه
- تثبیت مواضع عزتآفرین، صحیح، عاقلانه و حکیمانهی انقلاب و نظام
- پرهیز از اسراف یا هزینه از بیتالمال یا اموال شبههناک در تبلیغات و غیر آن
- پرهیز از طرح اموری که در اختیار آنها نیست
- شناخت اولویتها و فوریتهای نظام و مردم و پرداختن به آنها
0️⃣1️⃣ اگر اصلح را نشناسیم وظیفه چیست؟ از طرفی اگر تحقیق کنیم و به شخص اصلح نرسیم میتوانیم در انتخابات شرکت نکنیم؟
پاسخ: در تشخیص فرد اصلح میتوانید از کسانی که به لحاظ دین تعهد و بصیرت مورد اعتمادند، کمک بگیرید و در هر صورت شرکت در انتخابات نظام جمهوری اسلامی برای افراد واجد شرایط، یک وظیفهی شرعی است.
1️⃣1️⃣ حکم رأی دادن سفید و بینام چیست؟ در صورت عدم شناخت و تحقیق، یا تحقیق کافی و عدم وصول به نتیجه و تحیّر در انتخاب اصلح چطور؟
پاسخ: در هر صورت اگر رأی سفید دادن موجب تضعیف نظام اسلامی باشد، حرام است.
2️⃣1️⃣ خرید و فروش آراء در انتخابات چه حکمی دارد؟
پاسخ: جایز نیست.
3️⃣1️⃣ آیا استفاده از بیتالمال جهت تبلیغات انتخابات اشکال دارد؟
پاسخ: استفاده از اموال بیتالمال بدون مجوز شرعی و قانونی جایز نیست و موجب ضمان است.
4️⃣1️⃣ آیا پذیرش رأی مردم و التزام به آن برای نامزدهایی که در انتخابات حائز اکثریت آرا نشدند لازم است؟ آیا بر سایر نامزدها جایز است که دست به انتقاد و اعتراض در حیطهی قانونی یا غیر قانونی بزنند؟
پاسخ: رعایت قانون و تمکین در برابر آن بر همگان لازم است. اصل اعتراض از راهِ قانونی و با مراعات مقررات و ضوابط ایرادی ندارد.
5️⃣1️⃣ در صورتی که به شخصی رأی داده شود و بعداً ایشان آنطور که باید به احکام اسلامی عمل نکند و موجب نارضایتی گردد، آیا فرد رأیدهنده در محضر خداوند متعال مسئول خواهد بود یا خیر؟
پاسخ: اگر بر طبق موازین شرعی عمل کرده است، مسئول نخواهد بود.
6️⃣1️⃣ حکم شرکت یا عدم شرکت در انتخابات سایر کشورها چیست؟ آیا در این حکم فرقی بین کشور اسلامی و غیر اسلامی و انتخابات رسمی کشوری و انتخابات غیر رسمی کوچک وجود دارد یا خیر؟ اگر فرق دارد، حکم هر کدام چیست؟
پاسخ: بهطور کلی شرکت در انتخاباتی که موجب جلوگیری از فساد و یا فساد بیشتر شده و یا شرکت نکردن موجب تضعیف اسلام و مسلمین شود، واجب است.
7️⃣1️⃣ آیا تخریب نامزدها جهت رأی آوردن فردی که به نظر هواداران اصلح است، جایز است؟
پاسخ: بیان ضوابط و شرایط و نقد برای روشن شدن اذهان مانعی ندارد ولی باید از هتک حرمت و تهمت و توهین اجتناب کرد.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
🔻 چه کسی را انتخاب کنیم؟
شاخصه های انتخاب مسئول از نگاه امیرالمومنین علیهالسلام
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
خلاصه سوالات و شبهات انتخاباتی.pdf
846.9K
چطور بهانه های عدم شرکت در انتخابات را پاسخ دهیم؟
▫️پاسخ به برخی سوالات و شبهات انتخاباتی
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها تأسف رهبر انقلاب پس از بازدید از نمایشگاه تولیدات داخل ...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
#امام_عزیز_وغریبم_سلام❤️
سرشد بہشوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمےشود ڪہ از این در برانیَم
#یابن_الحسن براے تو بیدار مےشوم
#صبحٺ_بخیر اے همہے زندگانیم
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💐
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
💐۱۰روز تا #جشن_انقلاب💐
تقویم تاریخ انقلاب
۱۲ بهمن ۱۳۵۷
* حضرت امام به هنگام خروج از فرانسه ، شب هنگام به خیابان نوفل لوشاتو رفته و از اهالی آنجا خداحافظی کردند.امام با ارسال پیامی خطاب به مردم فرانسه، ضمن اظهار تشکر از مهمان نوازی ملت فرانسه ،از زحماتی که به همسایگان و اهالی نوفل لوشاتو داده بودند،عذر خواهی کردند.
* گروهی به نام «سازمان کماندویی مبارزه در راه قانون اساسی» با دفتر خبرگزاری آسوشیتدپرس تماس گرفته و هشدار می دهد که اگر آیت الله خمینی قصد داشته باشد از پاریس به سمت تهران پرواز کند، هواپیمای حامل ایشان را منهدم خواهند کرد.
* ایرفرانس حاضربه انتقال حضرت امام وهمراهان ایشان به ایران بواسطه تهدید امنیتی،نشده بود.( ظاهراً چند ایرانی خیر، کل هواپیما را ازشرکت ایرفرانس اجاره و بیمه کردند).
* ساعت 5:30 بامداد ، هواپیمای جمبوجت 747 ایر فرانس ، در حالیکه حدود پنج هزار پلیس ، ژاندارم و نیروهای ویژه،فرودگاه شارل دوگل و راه های منتهی به فرودگاه را زیر نظر داشتند به پرواز در آمد.
* هواپیمای امام با نیم ساعت تاخیر ،ساعت 9:27به زمین نشست .
* امام خمینی پس از سال ها دوری و تبعید به کشور بازگشت. ایران اسلامی شاهد بزرگترین و تاریخی ترین استقبال بود. حضور میلیونی مردم که صف مستقبلین را از فرودگاه تهران تا بهشت زهرا امتداد داده بود، حاکی از عشق و علاقه بی نظیر آنها به رهبر خویش بود. مردم به شوق ورود امام، خیابان ها را آب و جارو کرده بودند، مسیر حرکت امام تا کیلومتر ها با گل های رنگارنگ تزیین شده بود.
* با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، فریاد «الله اکبر» سالن فرودگاه را به لرزه در آورد. گروه سرود دانش آموزی، با خواندن سرود «خمینی ای امام»، شوق ورود امام را با اشک های مشتاقان درآمیختند.
* امام خمینی در فرودگاه در جمع مستقبلین از همه طبقات تشکر کردند و خروج شاه و ورود خود را گام نخست پیروزی دانستند.
* علی رغم قولی که دولت بختیار داده بود، پخش مستقیم مراسم ورود امام پس از دقایقی قطع و موجب خشم شدید مردم شد.
* بختیار گفت : من دستور قطع پخش برنامه تلویزیون را ندادم.
* فرمانداری نظامی بر اثر فشار مردم ، راهپیمایی و تظاهرات را برای سه روز آزاد اعلام کرد.
* انتشار خبر استعفای دکتر علی آبادی ، دومین عضو شورای سلطنت.
* روحانیون متحصن در دانشگاه،پس از ورود حضرت امام به میهن، با انتشار آخرین اعلامیه خود، به تحصن پایان دادند.
* آیت الله طالقانی و آیت الله بهشتی با دیدن استقبال بیش از حد انتظار، به امام پیشنهاد لغو برنامه بهشت زهرا را دادند، امام با آرامی پرسیدند:«ماشین کجاست؟ من قول داده ام که به بهشت زهرا بروم و می روم».
ماشین بلیزر ازچند روزقبل آماده شده بود. بین صندلی راننده و صندلی عقب یک شیشه ضد گلوله گذاشته بودند.امام پس ازاطلاع از این امر،روی صندلی جلو ماشین نشستند.
* کمیته استقبال ، به جزماشین،تعدادی موتورسوارمسلح را نیز برای حفاظت از جان امام آماده کرده بود.مسئول این گروه را بعدها «مسیح کردستان»لقب دادند، شهید محمد بروجردی فرمانده شجاع سپاه کردستان . بروجردی وبقیه گروه دربین ازدحام جمعیت جاماندند ونتوانستند با ماشین بروند. فقط محمدرضا طالقانی که روی بلیزر نشسته بود ، توانست با ماشین همراهی کند.
* در مسیر خیابان رجایی (آرامگاه)،ناگهان ماشین خاموش شد . امام اصرارداشتند پیاده شده وبقیه راه تا بهشت زهرا را پیاده بروند ...بالاخره هلی کوپتر آمد.
* حضرت امام ساعت 2 رسیدند قطعه 17بهشت زهرا .جایی که شهدای17شهریور دفن هستند.ابتدا در محل استقرار، قرآن تلاوت شد و پس ازآن سرود «برخیزید ای شهیدان راه خدا»خوانده شد.سپس طنین ندای امام بود که جان مشتاقان و شیفتگان حقیقت را سیراب می نمود ..." من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مىکنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد..."
* ساعت 15:30 ظهر سخنرانی تمام شد. هلی کوپتری که برای بردن امام (ره) آمده بود سه بار سعی می کند بنشیند ولی به جهت ازدحام نمی تواند. عبا و نعلین امام (ره) در می آید و بین جمعیت گم می شود. ایشان را به جایگاه برمی گردانند .
* حاج احمدآقا وآقای ناطق نوری ،در حالی که امام را بین خودشان گرفته اند ایشان را به طرف آمبولانس شرکت نفت می برند. آمبولانس به طرف جاده قم حرکت می کند . آن هلی کوپتر هم از بالا دنبالشان می رود تا بالاخره در جایی بنشیند و امام (ره) را به آن منتقل کنند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
ادامه از قبل:
* خلبان هلی کوپتر می گوید هرکجا بخواهید فرود می آیم. پیشنهاد بیمارستان هزار تختخوابی ( امام خمینی ) داده شد ، هلی کوپتردر بیمارستان فرود آمد. چون آمبولانس آماده نبود ، امام را با ماشین یکی از پزشکان بیمارستان تا انتهای بلوار کشاورز بردند؛ پیکان آقای ناطق نوری از صبح درآنجا بود و همگی سوار آن شدند.
* همه همراهان تصور می کردند که امام از بهشت زهرا می روند مدرسه ی رفاه، اما این اتفاق نیفتاده بود ، همه نگران بودند. امام تصمیم گرفتند که بروند خانه ی برادرزاده شان، دختر آقای پسندیده؛ منزل برادرزاده امام حوالی جاده شمیران (شریعتی) بود.
* حدود ساعت 5 بعدالظهر پس از چندبار پرس و جوی آدرس،به منزل برادر زاده شان می رسند . حضرت امام تا ساعت 10 شب در آنجا می مانند تا مسیر کمی خلوت شود.
* در مدرسه رفاه همگی نگران بودند ، کسی از امام خبری نداشت .اواخر شب خبر آوردند که کسی درِ حیاتِ کوچک مدرسه را می کوبد.در که باز شد، "امام آمد".ایشان پس ازتفقد از تعداد اندکی که در مدرسه بودند به سمت پله ها حرکت کردند، در میانه پله ها به سمت جمعیت پشت سرشان برگشتند و همانجا بر روی پله ها نشسته و دقایقی با آن جمعیت ، سخن گفتند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
💐۲۴روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
🌸حضرت باقر علیه السلام:
«...ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ مَنْ أَدْرَكَهُ فَلَمْ يُسَلِّمْ لَهُ فَمَا سَلَّمَ لِمُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ ع وَ قَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَ مَأْواهُ النَّارُ- وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ....»
«...اي ابـوحمزه! هر کس او را درك نمود و همـان طور که تسـلیم پیامبرصـلی االله علیه وآله و علی علیه السـلام است،تسـلیم او شـد بهشـت بر او واجـب خواهـد گشت و هر کس که فرمـانبردار او نباشـد؛ خداونـد بهشت را بر او حرام می کنـد و جایگاهش جهنم خواهد بود و چه بد جایگاهی است، جایگاه ظالمان...»
📚الغیبه للنعمانی، ص86، ح17
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
💐۲۹روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۳۱.گفت وگوی حکیمانه و خردمندانه
من قبلا به برخی از نمایندگان محترم این نکته را عرض کرده ام، حالا هم چون همه ی شما تشریف دارید به شما هم میگویم مجلس جای گفتگوی حکیمانه و خردمندانه است. شما یک حرفی میزنید استدلالی دارید، استدلالتان را ذکر می کنید؛ بعد نفر بعدی می آید میگوید به این دلیل حرف ایشان غلط است، استدلالشان غلط است؛ بالاخره مجموعه هم یا به این رأی میدهد یا به آن رأی میدهد؛ این درست. اگر چنانچه وقتی شما دارید حرف میزنید دیگری مثلا شروع کند به دست زدن یا هیاهو کردن برای اینکه صدای شما به گوش آن مستمع ، نرسد، این کار، کار حکیمانه است؟ کار خردمندانه است؟ این عادت باید در مجلس ریشه کن شود که وقتی یک نماینده ای دارد حرف میزند یا یک ،وزیری یک مسئول دولتی دارد حرف میزند، ازیک گوشه ی مجلس چهار نفر شروع کنند یک صدائی در آوردن! این خیلی چیز بدی است.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و سوم: غرب وحشی مقدمه: غریبهها از جایی که کشتی لنگرانداخته بود
📜برگی از داستان استعمار
قسمت چهل و چهارم :
بیماری اسپانیاییها
پس از کریستف کلمب، فرناندو کورتز از طرف دربار اسپانیا مأمور شد تا فتح قارهی جدید را ادامه دهد.
کورتز به مکزیک رسید و توانست امپراتوری بزرگی را که سرخ پوستها بنا کرده بودند تسخیر کند.
تمدن سرخ پوستهای «آزتک» نتوانست در برابر اروپاییها و تمدن اروپایی که با سلاح آتشین به سراغ آنها آمده بود مقاومت کند.
در نخستین روزهایی که گورتز به مکزیک رسیده بود.
سرخ پوستها فکر میکردند میتوانند آنها را با دادن هدیههایی آرام کنند، آنها وقتی شادی اسپانیاییها را از دیدن اشیاء طلایی دیدند طلای بیشتری برای آنها آوردند اما از هیجان اسپانیاییها شگفت زده شدند.
اسپانیاییها معدن ایـن طلاها را میخواستند.
یکی از سرخ پوستها که از علاقهی عجیب تازه واردها به این فلز زرد تعجب کرده بود. علت آن را از کورتز سوال کرد.
کورتز یک دستش را روی قلبش گذاشت و گفت: «تمام مردم ما به یک بیماری مبتلا هستند، یک بیماری قلبی که فقط با طلا درمان میشود.»
تمدن مایا در پـرو هـم نتوانست در برابـر ایـن بیماری اسپانیایی مقاومت کند.
سرخ پوستان پرویی هم هنگامیکه با این غریبهها آشـنـا شـدند، تلاش کردند آنها را با هدیه ای شاد کنند: یک خورشید طلایی و یک ماه نقره ای.
ارسال این هدیه برای پادشاه اسپانیا کافی بود تا چند نسل از سرخ پوستهای پرو به کار در معدن و کندن غارهایی در دل کوهها وادار شوند و گروه گروه در این غارها که به دست خودشان ساخته شده بود، جانشان را از دست بدهند.
زجرآورترین کار در معدن هنگامیپیش میآمد که آب به درون آن راه مییافت.
سرخ پوستها مجبور بودند در کوتاه ترین زمان و زیر شلاق اسپانیاییها درحالی که فریادهای این اربابان در راهروهای تاریک معدن میپیچید، آب را با ظرفهای کوچک جمع کنند و معدن را خشک کنند.
هزاران سرخ پوست جان خود را از دست میدادند تا داروی قلب بیماری سفیدها را از دل کوه بیرون بکشند.
زمان زیادی از ورود اسپانیاییها به قاره جدید نگذشته بود که بقیه اروپاییها هم به خاطر هم چشمیبا آنها به طرف این دنیای تازه به راه افتادند. هنگامیکه اسپانیاییها بخشهای بزرگی از آمریکای مرکزی و جنوبی را تسخیر کرده بودند، انگلیسیها و هلندیها مجبور بودند به نقاط شمالی تر آمریکا قدم بگذارند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
نگاه قدس
قسمت بیست و چهارم دقایقی از صبحونه خوردنمون گذشته بود که عاصف طبق معمول همیشگی مشغول شوخی با من بو
قسمت بیست و پنجم
قد: حدود 190 / لاغر اندام / سوییشرت گشاد مشکی تنش بود و نمیشد تشخیص داد بدنش روی فرم هست یا نه! / کلاه نقاب دار زده بود/ ته ریش داشت / با لب های نازک/ سرش هم خیلی پایین بود / چشم و بینی قابل شناسایی نبود/ کتونی nike اصل پاش بود/ شلوار جین گشاد بر تن داشت/ انگشت های نسبتا کشیده/ گردن های بلند و...
همینطور که قدم زنان به دو قدمیش رسیدم، به خودم گفتم «عاکف، باز تو به ملت شک کردی؟» داشتم بیخیالش میشدم که وقتی از جلوش عبور کردم، بوی عطرش نظر من و به خودش جلب کرد و شاخک ها و سنسورهای همیشه فعال من، آمپر چسبوند به وضعیت قرمز.
بوی عطر گرون قیمت، با اون وضع ظاهری عجیب، شک من و بیشتر کرد. من عطر شناس خوبی هستم. چون دائم سعی میکنم عطر بزنم. بخصوص زمانی که توی ماموریت نیستم و تهرانم. عطرش clive Christian «کلایو کریستین» که بسیار شیرین و خنک هست و ترکیب گالبانوم داره بود.
اینم بگم، منطقه ای که خانه امن در یکی از کوچه پس کوچه های اون بود، جنوبی ترین نقطه تهران بود. به همین دلیل کمی برام عجیب بود که یه آدم با لباس های ارزان، اما با عطر و کتونی که قیمتش سر به فلک میزد. همه چیز و چک کردم به جز مدل گوشی اون شخص و که بهش مشکوک شدم.
القصه، حال خراب اون روزم، خرابتر شد. مشغول ثبت و ضبط مشاهدات عینی به بایگانی مغزم بودم که با صدای یک بوق ممتد و با حال به خودم اومدم. برگشتم سمت صدای بوقی که اومد، دیدم حاج باقر هست. یه لحظه چنان خنده م گرفت که انگار دنیارو با دیدنش بهم دادن.
آخ من عاشق این حاج باقرم. یه موتور گازی داره، همه ش با اون میاد اداره. فورا پریدم ترکش تا شاید زودتر از اون منطقه دور بشم و از اون همه فکر و خیال و انرژی منفی بیام بیرون!
بعد از اینکه حاج باقر من و تا یه جای درست و درمون رسوند، سوار یه تاکسی شدم و رفتم خونه و کمی استراحت کردم. ساعت حوالی 6 غروب بود که مجددا از خونه برگشتم اداره. باید سرم و با کار گرم میکردم تا موندن توی اون خونه بدون فاطمه من و آزار نده.
همونطور که قبلا عرض کردم، مدتی بود که عاصف در کار سهل انگاری میکرد. ازش یه گزارش میخواستم سه روز طول میکشید بنویسه بیاره و بده دفترم. از طرفی گزارشاتی درمورد عاصف از حفاظت به حاج سیف رسیده بود که مارو نگران کرده بود، اما چون سند محکم و مستدلی نداشتیم، نمیتونستیم کاری کنیم. چندبار شب ها که دیروقت بود و میخواستم برم خونه میدیدم توی حیاط اداره داره با موبایل حرف میزنه. تا اینکه دیدم دیگه خیلی داره کم کاری ها و تلفن ها تکرار میشه. یه شب تصمیم گرفتم بمونم اداره و بدون اینکه ذره ای توضیح اضافه به بهزاد بدم، بهش گفتم حواسش باشه هر وقتی که عاصف رفت توی حیاط اداره بهم خبر بده.
ساعت حدود 12:00 شب بود که بهزاد اومد دفترم. رفتم اثر انگشت زدم در باز شد اومد داخل... گفت:
+آقا عاکف، سیدعاصف عبدالزهراء چنددقیقه ای هست رفته پایین.
_ممنونم. بریم بیرون.
از دفترم رفتیم بیرون و بهزاد رفت اتاقش، منم رفتم توی حیاط اداره. بدون اینکه عاصف متوجه بشه، رفتم توی تاریکی روی چمن نشستم. حدود نیم ساعت تلفنی حرف زد و برگشت رفت داخل ساختمون اداره.
منم بلند شدم رفتم دفترم.
حدود یک هفته همه شب اون میرفت پایین توی حیاط شروع میکرد با تلفن به حرف زدن، منم از در پشتی ساختمون اصلی میرفتم توی تاریکی مینشستم و زیر نظر میگرفتمش. اونم هی راه میرفت و هی صحبت میکرد.
دیگه حس کنجکاویم بیشتر شده بود و مثل یه کرم توی بدنم وول_وول میخورد که این پسره داره چه میکنه.
یه شب حوالی ساعت 22 بود که بعد از عملیات دستگیری دوتا از متهمین یک پرونده مهم نفتی که جاسوس بودنشون برامون احراز شده بود برگشتم اداره، فورا رفتم یکیشون و بازجویی اولیه کردم و قرار شد یکی دیگه رو فرداش بازجویی کنم. وقتی بچه های پشت اتاق بازجویی دکمه رو زدن تا در باز بشه و بیام بیرون، بهزاد اومد دنبالم و گفت یکی اومده میخواد شمارو ببینه.
حالا ساعت چند بود؟ 12 و نیم شب...
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
۱۲ بهمن ۱۴۰۲