💰 از کاندیداهایی که یه سری سرمایهدار هزینه تبلیغاتشو میدن دوری کنید!
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
#سلام_مولای_مهربانم♥️
صبحگاهان
با هزار هزار امید و شوقِ سلام
به شما چشم میگشاییم
و میدانیم روزی که
با سلام به شما آغاز شود
آن روز سرشار از خیرات، برکات
و آرامش است...
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۳روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
💫دَاوُدَ بْنِ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ :
🔆سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ صَاحِبَ الْعَسْكَرِ ع يَقُولُ الْخَلَفُ مِنْ بَعْدِي ابْنِيَ الْحَسَنُ فَكَيْفَ لَكُمْ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ وَ لِمَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ فَقَالَ لِأَنَّكُمْ لَا تَرَوْنَ شَخْصَهُ وَ لَا يَحِلُّ لَكُمْ ذِكْرُهُ بِاسْمِهِ قُلْتُ فَكَيْفَ نَذْكُرُهُ قَالَ قُولُوا الْحُجَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص.
داود بن قاسم جعفرىّ گويد: از امام هادى عليه السّلام شنيدم كه مى فرمود:
جانشين پس از من فرزندم حسن است و شما با جانشين پس از جانشين من چگونه خواهيد بود؟
💥گفتم: فداى شما شوم براى چه؟ فرمود: زيرا شما شخص او را نمى بينيد و بردن نام او بر شما روا نباشد، گفتم: پس چگونه او را ياد كنيم؟ فرمود:
بگوئيد: حجّة آل محمّد عليه السّلام.
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص381
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۸روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخص های نماینده تراز انقلاب اسلامی
در کلام مقام معظم رهبری
۵۰- در نظر گرفتن مصلحت کشور و مردم در تصویب قوانین
این استقلالی که بحمدالله قوه مقننه ما دارد چیز خیلی با ارزشی است. استقلال به معنای دعوا کردن با دولت و مسؤولان اجرایی نیست؛ به معنای ضدیت و مخالفت نیست ، - همه قوا باید با هم همدست و همکار باشند و به هم کمک کنند - استقلال به معنای این است که مصلحت کشور و مصلحت مردم نباید فدای هیچ چیز شود. دستگاه مقننه طبیعتش این است که برای جریان امور به وسیله قوه مجریه، خطوطی
را ترسیم کند؛ این کار را با دقت و با وجدان حقیقی کاری انجام دهد.»
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
قسمت چهل و هفتم
بهش گفتم:
«به ابوالفضل بگو بره دم خونه دختره بمونه و رفت و آمدها رو کنترل کنه. خبر خاص و مشکوکی هم بود بهم زنگ بزنید.»
خداحافظی کردم و یه پتو برداشتم و کف اتاق خوابیدم. برای اذان صبح بیدار شدم، نمازم و خوندم و زنگ زدم راننده اومد دنبالم رفتم اداره. داشتم میرفتم توی اتاقم که دیدم عاصف داره توی راهرو از روبرو میاد... ایستادم در دفترم و داخل نرفتم... وقتی رسید گفتم:
به به... قلندر همیشه بیدار عاشق. چه میکنی؟
_میشه بریم توی اتاق صحبت کنیم؟
+چرا که نه.
اثر انگشت زدم در باز شد رفتیم داخل... نشستم روی مبل، عاصف هم نشست روبروم... یه چیزی میخواست بگه اما انگار نمیتونست و گفتنش براش عذاب آور بود.
گفتم:
چی میخوای بگی؟ چرا مِن و مِن میکنی؟
سکوت کرد... گفتم:
+نمیخوای حرف بزنی پاشو برو بیرون که کلی کار دارم. اعصاب منم اول صبحی به هم نریز که هر چی دهنم در بیاد بهت میگم.
_چرا زودی عصبی میشی؟
+ توقع داری با این مسخره بازی های اخیرت گل بندازم گردنت و بگیرم بزارمت روی دوشم ببرمت بین مردم و انزار بگم ایشون قهرمان ملی ما هستند؟
_آقا عاکف، حاجی جان، ببخشید. من دارم از همه سرکوفت میخورم، تو حداقل پناهگاه من باش و بهم بگو چیکار کنم. چرا جوری رفتار میکنید که انگار من هشتاد میلیون ایرانی رو زدم ترکوندم.
دلم با این حرفش سوخت... چون عاصف واقعا پسر مظلومی بود...
گفتم:
+عاصف، هیچ کسی از تو توقع نداشته که چنین گندی بزنی و با یک دختر بی هویت بخوای کانکت بشی و مقدمات ازدواج و بچینی. میفهمی؟ چندبار باید بهت بگم؟
_اومدم حرف آخرم و بزنم.
+حالا شد. میشنوم.
_میخوام این پرونده رو تموم کنیم. تا آخرین قطره خونم و جونم پای این نظام و انقلاب ایستادم و نمیزارم یه دختر بیاد من و خرابم کنه. نمیزارم یه دختری که با دروغ چند صباحی دلم و لرزوند بخواد من و تخلیه اطلاعاتی کنه و تهشم یا با آبروی من بازی کنه، یا من و به شهادت برسونه، یا از طریق من نظام و تیغ بزنه.
عاصف به گریه افتاد و گفت:
_به جان مادرم من از عمد درگیر این قصه نشدم... دیشب خیلی به امام رضا توسل کردم. تا صبح نماز خوندم و گریه کردم. زیارت عاشورا خوندم و ثوابش و هدیه کردم به امام رضا. ازش خواستم کمکم کنه جبران کنم. دیشب قبل از ساعت 12 به مادرم زنگ زدم، بهش گفتم برای من نذر کنه تا دلم آروم بشه... بعد از صحبت با مادرم، دعاش تاثیر داشت و انگار آب روی آتیش بود... بخدا منم قصد تخلف نداشتم. کار دلِ دیگه. عاشق میشه! ولی من پا روی دلم گذاشتم؛ ازش متنفر شدم. دلم میخواد همه چیز و همین امروز تموم کنم و بزنم داغونش کنم.
+عجله نکن. به وقتش. چون هنوز نمیدونیم با کی طرفیم. نمیدونیم این یک شخص هست یا یک شبکه. نمیدونیم از کدوم سرویس حمایت میشه.
_خلاصه اومدم بگم من همه جوره آمادهام.
+خیلی خوشحالم. خداروشکر. خبر خوبیه. الانم برو دفترت، خبرت میکنم بیا که باید یه پرونده پر و پیمون و پیش ببریم. اینبار بازیگر اصلی خودتی داداش.
عاصف بلند شد و همدیگر و بغل کردیم. از دفترم رفت بیرون.
صحبت های سیدعاصف عبدالزهراء رو یواشکی ضبط کرده بودم تا مستند به حاج آقا سیف منتقل کنم و دلگرمی به مقامات تشکیلات بدیم و یه کم فشار و از روی عاصف کم کنیم.
وقتی صوت صحبتاش و گوش داد، خیلی خوشحال شد که داره عاقلانه رفتار میکنه. خبر به ریاست و معاونت حفا هم رسید و اون ها هم اعلام امیدواری کردند. حالا روزهای سخت و نامعلومی در پیش بود.
چندساعتی رو به کارها رسیدم، تماس گرفتم با عاصف تا بیاد دفتر من. وقتی اومد خوشحال بود. چون دوباره داشت میشد همون عاصف مومن و مقتدر و سرباز واقعی امام زمان که عاقلانه و منطقی تصمیم میگرفت.
بهش گفتم:
+با دختره یه قرار بزار، باهم برید تفریح به یک جای خلوت و دنج. یکی از ویلاهای امن تشکیلات سمت لواسون هست. نظرم اینه برید اونجا و یه عصر تا شب بمونید. از لحاظ شرعی شب نمونید بهتره. قانعش کن برگردید. بگو کار داری. عاصف، حواست باشه، حدود شرعی حضور شما دوتا زیر یک سقف باید کاملا رعایت بشه.
_چشم. حواسم هست.
+بسیار عالی. پس برای فردا هماهنگ کن باهاش. حوالی ساعت 2 همدیگر و ببینید و باهم برید ویلای لواسون.
عاصف با دختره تماس گرفت و قرار گذاشت و برنامه رو چیدن تا باهم فردا برن لواسون.
شبش با بهزاد و سیدقاسم و میلاد رفتیم برای چک کردن دوربینهای امنیتی و همچنین مجهز کردن به سیستم شنود در اتاقها و فضاهایی که ممکن بود دختره و عاصف به اون قسمت از اون ویلای بزرگ برن. بعدش شروع کردیم به پاکسازی منطقه و گذاشتن چندتا مامور در پوشش رفتگر شهرداری.
فردا عصر ساعت 14
ادامه دارد...
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
برگی از داستان استعمار
قسمت شصت و پنجم: کندوی غُرغُرو
تب پولدار شدن بیشتر مردم اروپا را گرفتار کرده بود.
همه در رؤیا می دیدند که روزی سرمایه دار بزرگی می شوند و کارخانه و بانک تأسیس میکنند.
این تب به جان نویسندگان و اندیشمندان اروپایی هم افتاد.
گروهی از این نویسندگان با نوشتن کتاب هایی پول پرستی و حرص و ولع برای ثروتمند شدن را به عنوان کارهایی خوب و شایسته ستایش می کردند.
و دسته دیگری از این نویسندگان در کنار نوشتن آثار ادبی و علمی وقت زیادی را به پولدار شدن اختصاص می دانند #برنارد_مندیول، پزشک انگلیسی، از افراد گروه اول بود.
مندیول در سال ۱۷۰۵ کتابی را به نام«کندوی غرغرو» منتشر کرد.
این کتاب فقط ده صفحه داشت و در آن زندگی انسان ها در جامعه با زندگی زنبورها در کندو مقایسه شد بود. مندیول نوشته بود که موفقیت یک کندو به خاطر اخلاق های زشت و ناشایست تک تک زنبورهاست.
هر زنبوری حریص است و سعی میکند تا جایی که می تواند از شیره گلها تغذیه کند و عسل بسازد.
هر زنبوری خشن و جنگجوست و به کسی که کوچک ترین مزاحمتی برای او فراهم کند، رحم نمیکند.
زنبورها در حالت جمعی هم ستیزه جو و وحشی هستند.
مندیول سپس به جامعه انسان ها اشاره کرده بود و ثروت و قدرت هر کشور را وابسته به رفتارهای ناشایست مردم آن دانسته بود.
او نوشت فرض کنیم سودجویی،خودخواهی،نادرستی و جنگ طلبی به پایان برسد.
مردم فقط به اندازه سیر شدن غذا بخورند و فقط لباس هایی را بپوشند که آنها را از سرما حفظ می کند و هیچ تجملی در آن ها نباشد.
فرض کنید که این مردم یکدیگر را فریب ندهند ، به همدیگر آزاری نرسانند،بدهی های خود را سر وقت بپردازند و از وسایل تجملی و زینتی استفاده نکنند. در چنین وضعی وکیل ها و قاضی ها از گرسنگی خواهند مرد، هیچکس به دوردست سفر نخواهد کرد، هیچ سرزمین تازه ای کشف نخواهد شد،هیچ معدن طلا و نقره ای کاوش نمی شود، هیچ اختراعی صورت نمی گیرد و هیچ کالای تفریحی و زینتی تولید نمی شود.
برنارد مندویل تاکید کرده بود کسانی که سودجوی دیداری،حرص،خودخواهی و جنگ طلبی را زشت می شمارند آدم های غرغرویی هستند که می خواهند جلوی پیشرفت جامعه را بگیرند.
آقای پزشک کتاب ده صفحه ای خود را در سالهای ۱۷۱۴ و ۱۷۲۳ میلادی گسترش داد و در دو جلد منتشر کرد. این بار نام کتاب « داستان زنبورها » بود و در دو کشور گستان و فرانسه منتشر شد.
نسخه های زیادی از کتاب در هر دو کشور به فروش رفت.
برای مردم جالب بود که کسی ولع آن ها را برای رسیدن به پول با کلماتی زیبا ستایش کند:« تنها با حرص زدن بیشتر ثروتهای هنگفت به وجود می آیند و در سایه همین ثروت فراوان،آثار هنری برجسته مندیول نوشت:« عشق به تجمل یا دلبستگی به هر چیزی که بیشتر از نیاز روزانه ماست پایه تمدن و صنعت اروپاست».
انگار اروپاییان به کسانی نیاز داشتند تا همه ستم ها ، نیرنگ سازی ها و آزمندی هایی را که در این سالها از آنها سرزده بود با واژه هایی آراسته به عنوان رفتارهایی عادی توضیح دهند و عذاب وجدان آنها را اندکی کاهش دهند.
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
⛔️ دخالت یا آزادی در انتخابات؛ مسئله این است!
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
⚙ از وضعیت اقتصادی آزردهای؟! نماینده اقتصاددان انتخاب کن
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods