💐۱روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
💫عنْ هَانِئٍ التَّمَّارِ قَالَ:
🔆قالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ لِصَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةً فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَبْدٌ وَ لْيَتَمَسَّكْ بِدِينِهِ.
هانى تمّار گويد:
امام صادق عليه السّلام فرمود: براى صاحب الامر غيبتى است و بايد هر بندهاى تقوا پيشه كند و متمسّك به دين خود باشد.
📚كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص343
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۶روز تا #جشن_انتخابات💐
با توجه به اینکه کمتر از ۶ روز دیگر به زمان برگزاری انتخابات مانده است،در این فاصله کوتاه ۱۹شاخص اصلی انتخاب اصلح و نماینده تراز انقلاب اسلامی را در کلام مقام معظم رهبری بیان خواهیم کرد چرا که رهنمودهای ایشان همیشه چراغ راه مردم برای انتخابهای بزرگ بوده است
قوی و کارآمد برای مدیریت اجرایی کشور
نخستین ویژگی که یکی از اصلیترین ویژگیهای یک نماینده مجلس است و باید در انتخابات جزو رئوس کار قرار گیرد، قوی و کارآمد بودن برای مدیریت اجرایی کشور است. با دقت و تفکر در این شاخص مشاهده میکنیم هرگاه فردی به عنوان نماینده به مجلس راه یافته و فاقد این شاخصه بوده است، در بزنگاههای حساس که کشور برای ادامه راه خود به فردی نیاز دارد که باید با قدرت تصمیمات خاص خود را اتخاذ کند.
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت چهل و هشتم ساعت قرار فرا رسید و عاصف با ماشین اداره رفت دنبال دختره. خودرویی که عاصف با اون رف
قسمت چهل و نهم
خانوم شاکری سرش و آورد پایین تر، دستای اون مرد و از توی مانیتور دیدم. باید مچ گیری میکردم.
دیدم اون آدم با لباس مندرس، اما دستکش های نو و تره تازهای به دست داره و بهش نمیخوره دوره گرد و پلاستیک جمع کن باشه. برام عجیب بود.
به خانوم شاکری گفتم:
«سرت و بیار بالا، ازش حرف بکش. میخوام دندوناش و ببینم.»
میخواستم ببینم دندوناش چه شکلی هست.
سوژه حرفی نزد و فقط خم شد پلاستیک و از خانوم شاکری گرفت و شروع کردن به آرامی راه رفتن.
اما یه هویی سرعتش تند شد. خانوم شاکری میگفت: «آقا آرومتر، من نمیتونم پا به پای شما راه بیام.»
پنجاه متری که رفتن، مرده وسیلهها رو روی زمین گذاشت و بدون اینکه چیزی بگه و برگرده نگاهی کنه فورا رفت.
وقتی اون مرد رفت، به سهراب که در انتهای همون خیابون مستقر بود بیسیم زدم بره دنبالش.
خانوم شاکری، رفت داخل یکی از خونههای امنی که در همون نزدیکی بود، تا همه چیز عادی و طبیعی جلوه کنه. بعد از ده دقیقه که فضا مثبت شد، مسیر و برگشت و اومد سمت ون. وقتی سوار ون شد گفتم:
+خسته نباشید.
_ممنونم.
+لطفا خیلی زود تشریح کنید.
_متاسفانه سوژه حتی نگاهم نکرد به من!
+ظاهرا آدم چشم پاکی بود!
خانوم شاکری و میرزامحمدی و حسن خندیدن.
خانوم شاکری گفت:
_پوست صورتش آفتاب نخورده و صاف و یکدست بود. هیچ اثر خستگی و سوختگی و سرما و گرما خوردهای که صورت یک کارگر داره، در اون وجود نداشت. ته ریش مرتب شده ای داشت. بوی زباله نمیداد. چندتا از بطریهای داخل گونی رو که از پشت سرش راه میرفتم و مشخص بود چک کردم که هیچ اثری از کثیفی دور اون بطری نبود و معلوم بود تازه هست و دست نخورده و انگار خودش از توی خونه گرفته داخل اون گونی گذاشته.
+تونستی دندونش و ببینی.
_به طور کامل نه! چون حرفی نزد! اما رفت یه لحظه وسائل و بزاره زمین، انگار دهنش خشک شده بود کمی دهانش باز شد، تونستم دوتا از دندونای ردیف پایینش و ببینم که خرابی و عدم نظافت مثل زردی در اون نبود. معلوم بود به خودش میرسه!
+بیشتر تشریح کنید
_علیرغم اینکه کفشهای پارهای داشت، اما جوراب نو و مرتبی به پا داشت.
فورا رفتم روی خط سهراب:
+سهراب / سهراب/ عاکف
_بفرمایید عاکف
+اعلام موقعیت و وضعیت کن.
_ سوژه سوار تاکسی شده.
+چشم ازش برنمیداری. این شخص کاملا مشکوکه.
_دریافت شد.
+تمام.
راستش و بخواید کمی برای جون عاصف نگران بودم. نمیدونم چرا. چون نمیدونستیم طرف مقابلمون چه کسی هست و تموم موارد و فرضیهها و تحلیلهایی که داشتیم، اتفاقات پیش رو رو برای من و تیمم غیر قابل پیش بینی میکرد.
اینبار هدفم این بود تا از قول عاصف هم مطمئن بشم. برای همین وَ بخاطر اینکه یه وقت نخواد جلوی ما تظاهر کنه، به هیچ عنوان توی دکمه لباسش میکروفون کار نگذاشتیم. اما احتیاط شرط عقل بود و باید داخل تموم اتاق ها شنود کار میگذاشتیم تا بدونیم چه حرفهایی بین عاصف و دختره رد و بدل میشه. چون آدم که عاشق میشه، عقلش و از دست میده. میترسیدم عاصف همچنان بخواد به مسیر قبلیش ادامه بده، علیرغم اینکه قسم خورده بود از این دختره متنفر شده.
به خانوم میرزامحمدی گفتم:
«صدای عاصف و دختره رو میخوام. تصویرشم بفرستید روی مانیتور.»
خانوم میرزامحمدی تصویر و روی مانیتور برد، دیدم دختره داره برای عاصف عشوه میاد. از عاصف میپرسید ویلا برای خودته عزیزم؟ عاصف هم گفت بله رستا خانوم برای خودمه. اونم کلی ذوق مرگ میشد.
عاصف و دختره روبروی هم دیگه روی مبل نشسته بودند. دختره بلند شد بیا سمت عاصف بشینه، عاصف گفت:
+رستا خانوم، ما هنوز با هم محرم نشدیم و کنار هم بخوایم بشینیم زیاد خوب نیست، چون فعلا توی مرحله آشنایی هستیم. اجازه بده همچنان رعایت کنیم.
_چشم.
دختره نا امید از همه جا برگشت و نشست سرجاش.
دیدم عاصف داره واقعا رعایت میکنه و میشه بهش اطمینان کرد و به معنای حقیقی کلمه پا روی دلش گذاشته. دقایقی باهم حرف زدن و منم دیگه خیالم جمع شده بود که عاصف گاف نمیده. همزمان دختره گفت:
من میرم نمازم و بخونم.
توی دلم گفتم چه خری هست این زنیکه. داره عاصف و قشنگ بازی میده و مثلا میخواد بگه من نماز میخونم.
یه پیامک برای عاصف فرستادم:
«یه گوشی ریز، زیر دکوری قندان روی میز روبروت هست. همه چیز آماده هست. بزارش توی گوشت تا نیومد.»
عاصف بعد از خوندن پیام دور و برش و نگاهی کرد، خیز برداشت و رفت کاری که گفتم و انجام داد. بیسیم و گرفتم و به عاصف که گوشی ریزی توی گوشش بود گفتم:
عاصف جان صدای من و داری؟
سرفه ای کرد که یعنی:بله.
گفتم:
ما حواسمون به همه چیز هست.نگران نباش. تا الانم حرفی نزدم تا ببینیم اوضاع از چه قراره! خوب گوش کن ببین چی میگم! بچه ها یخچال و پر کردن.خرت و پرت خواستی اون داخل هست.به نظرم برو تا نمازش و بخونه یه چیزی بردار بگیر بیار تا وقتی اومد بیکار نشینید.
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
8.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚕 تاکسی دربست ...
⚠️گوش کنید اونایی که رای نمیدن بعدش چجوری با دستای خودشون جریمه میشن!
#انتخاب_اصلح
#دعوت
🗳 @daavat1402
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت شصت و ششم: شاعر میلیونر «پی یرکارون»پسر یک ساعت ساز فرانسوی بود که در
برگی از داستان استعمار
قسمت شصت و نهم: خاندان سپر سرخ
«مایر آمشل» یک نوجوان یهودی بود که پدر و مادرش را در یازده سالگی از دست داده بود و چون بزرگ ترین فرزند خانواده بود رئیس خانه شده بود.
آنها در شهر فرانکفورت در آلمان زندگی میکردند.
در قرن هجدهم خانه های فرانکفورت شماره نداشتند و هر خانه از علامتی که روی سردر آن نصب شده بود شناخته می شد.
این خانواده یهودی نیز به خاندان سپر سرخ یا روچیلد معروف شدند.
مایر آمشل تلاش کرد شغل پدرش را ادامه دهد.
در آن سال ها سرزمین آلمان به چند منطقه تقسیم شده بود که هر کدام حکومت جداگانه ای داشتند.
این حکومت ها پول ویژه خود را داشتند و افرادی که بین این مناطق سفر می کردند باید دائم پولهای خود را عوض میکردند.
مایر هم مثل پدرش از همین راه چرخ خانواده را می چرخاند او پول های این مسافران را عوض میکرد و از تفاوت ارزش آن ها سود می برد.
ماير نوجوان در کنار کارش سرگرمی مخصوص خودش را داشت.
او سکه های قدیمی و کمیاب را جمع آوری می کرد و مجموعه اش به اندازه ای متنوع شده بود که شهرتش در فرانکفورت پیچید و به گوش شاهزاده ویلیام،پسر حکمران فرانکفورت،هم رسید.
شاهزاده ویلیام نیز به گردآوری سکه های قدیمی علاقه داشت و خیلی زود برای مایر پیغام فرستاد و او را به قصرش دعوت کرد.
مایر شاهزاده را برای کامل کردن مجموعه اش راهنمایی کرد و به او قول داد سکه های کمیابی را که پیدا میکند برای شاهزاده بفرستد.
دوستی آن ها محکم شد و هنگامی که مایر به بیست سالگی رسید لقب« کارگزار سلطنتی »را از شاهزاده دریافت کرد.
این لقب به مایر کمک کرد تا در تجارت پول از گذشته موفق تر باشد.
هنگامی که ویلیام جانشین پدرش شد،مایر را بیش از گذشته در کارهای درباره دخالت داد و همین کارها درآمد مایر را بالا برد.
در نیمه دوم قرن هجدهم میلادی جنگ هایی در اروپا اتفاق افتاد،مایر که اکنون ثروتمند شده بود برای ارتش های درگیر آذوقه و سلاح تهیه می کرد و سرمایه اش را بیشتر می کرد.
در سال 1۷۹۵ میلادی ارتش فرانسه هلند را تصرف کرد آمستردام ،پایتخت هلند،که مرکز مالی اروپا بود اهمیت خود را از دست داد و همه سرمایه ها به فرانکفورت سرازیر شد.
ویلیام ، حاکم فرانکفورت و مایر آمشل روچیلد،بیشترین سود را از این موقعیت بردند.
ویلیام به بزرگ ترین بانک دار اروپا تبدیل شد و مایر ثروتش را باز هم افزایش داد.
مایر صاحب پنج پسر شده بود که هر کدام از آن ها را به یکی از شهرهای اروپا فرستاده بود.
ناتان در لندن ، آمشل در فرانکفورت ، جیمز در پاریس ، کارن در آمستردام و سلیمان در هر جایی که پدرش تشخیص می داد مقیم شده بودند.
وضعیت بازار و قیمت کالاها را در این شهرها به یکدیگر اطلاع می دادند و در بازار بورس این شهرها معامله میکردند.
هنگامی که ناپلئون در سال ۱۸۰۴ میلادی خود را امپراتور فرانسه نامید، ویلیام احساس کرد که فرانکفورت هر لحظه ممکن است به دست ناپلئون تسخیر شود و ثروتش در این شهر امنیت نخواهد داشت.
او انگلستان را برای انتقال پول هایش انتخاب کرد.
این کشور به صورت جزیره ای در کنار قاره اروپا قرار گرفته بود و ارتش ناپلئون به سادگی نمی توانست آن را به تصرف درآورد.
در آن روزها انگلستان برای ثروتمندان امن ترین نقطه اروپا بود.
ویلیام برای ثروت افسانه ای اش از مایر امشل روچیلد کمک خواست.
ناتان ، پسر مایر، سالها بود که در لندن تجارت و زندگی میکرد و بهترین گزینه برای ویلیام بود.
دارایی ویلیام به لندن منتقل شد و ناتان به عنوان کارگزار مالی او این ثروت بی نظیر را در اختیار گرفت.
نمایندگی ثروتمندترین مرد اروپا در لندن برای ناتان اعتبار زیادی درست کرده بود؛ اما او و برادرانش به تجارت با سرمایه خودشان ادامه می دادند؛به ویژه آن که ناپلئون تمام اروپا را به جنگ تهدید میکرد و آنها امیدوار بودند با بهره بردن از این جنگ ها به ثروتی بیش از آنچه در دستهای ویلیام بود برسند.
مایر آمشل همیشه به پسرانش می گفت : اگر نمی توانید محبوب باشید کاری کنید که از شما بترسند.
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اهمیت مشارکت حداکثری مردم در پای صندوقهای رای؛
مقام معظم رهبری:
حضور مردم در انتخابات؛ مقابله با دشمن و جلوگیری از سوء استفاده تبلیغاتی آنان است.
«یکى از جاهائى که مردم می توانند حضورشان را نشان بدهند، همین انتخابات است. نه از حالا، از مدتى قبل شروع کردهاند؛ که شاید کارى کنند که در این انتخابات، حضور مردم کم شود. می شنوید دیگر، مىبینید؛ حالا در آن مقدارى که به گوش مردم می رسد، به چشم مردم می رسد، در مطبوعات و در رسانههاى گوناگون، دشمنان ما، از آن صدر گرفته است، که مرکز و قرارگاه فرماندهى جبههى کفر و استکبار است، تا این پادوها و ایادى کوچک و پیادهنظامشان که همه جا پخشند - اینجا هم هستند، بیرون هم هستند - همهى تلاششان این است که کارى کنند که مردم در این انتخابات شرکت نکنند.»
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اهمیت مشارکت حداکثری مردم در پای صندوقهای رای؛ (( ۲ ))
مقام معظم رهبری:
«ملت ما، باید امکان سوءاستفاده های تبلیغاتی را به دست دشمنان ندهد. دشمنان می خواهند ما در انتخابات شرکت نکنیم؛ دشمنان می خواهند که ما انتخاباتمان چشمگیر نباشد؛ دشمنان می خواهند چنین وانمود کنند که ملت، رغبتی به انتخابات و به کارهای مربوط به مجلس ومسائل اساسی نظام ندارد. شما باید این را تخطئه کنید و باید شرکت کنید.»
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
لینک زیر حکم مأموریت شماست
شخصا مشاهده بفرمایید👇
https://DigiPostal.ir/cupzznm
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
🌼السلام علیک
یاصاحب الزمان(عج)💚
🌼می تپد قلب زمین
هم با صدای پای شما💚
🌼نیمه شعبان ببینم من
کاش سیمـای شما💚
💐میلاد با سعادت حضرت ولیعصر مهدی موعود (عج) مبارک باد.💐
اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج🙏
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
با شرکت در انتخابات اثرگذار باشیم نه اثرپذیر🗳
#همه_می_آییم🗳
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods