eitaa logo
نگاه قدس
2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
226 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌چــه بگویم ؟ 🔹‌سحـرت خیـر ! 🔹‌تــو خودت ... 🔹‌صبـح جهــانی ! 🔹‌سلام آقاجان 🔹‌صبحت بخیر 🔹‌ای سپیده دم عاشقـان 🔹‌فرج مولا صلواتــــــ @negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار 💎قسمت یکصد و سی وشش رقیب تازه نفس انگلیسی‌ها پرتغالی‌ها را از خلیج فارس ب
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و هفت افطار در کلیسا در پانزدهم رمضان ۱۰۱۷ هجری قمری شاه عباس با گروهی از درباریان و روحانیان اصفهان به کلیسایی که مسیحیان اروپایی به تازگی در اصفهان ساخته بودند رفت. شاه هنگام ورود به کلیسا کفشهایش را درآورد و وقتی به تصاویر حضرت عیسی (ع) و حضرت مریم (ع) رسید در برابر آنها تعظیم کرد. کشیش‌های اروپایی می‌دانستند که مسلمانان ماه رمضان روزه می‌گیرند برای همین به احترام شاه همراهانش از آوردن شراب به کلیسا خودداری کرده بودند. اما شاه دستور داد که راحت باشند و جام‎های شراب را به گردش درآورند‌؛سپس به بهانه آزمودن مزه شراب مقداری از آن نوشید و به تمام همراهانش دستور داد که این شراب را امتحان کنند درباریان و حتی روحانیان اصفهانی چاره‌ای جز اطاعت نداشتند آنها مجازات هولناک کسانی را که از دستور شاه سرپیچی ‌می‌کردند دیده بودند و مجبور شدند روزه خود را با نوشیدن شراب باطل کنند. شاه صبر کرد تا تمام ایرانی‌هایی که در کلیسا بودند جام‌هایشان را خالی کنند و بعد رو به کشیشی که مسئول کلیسا بود گفت: «هنگامی‌که به رم رفتی برای عالیجناب پاپ تعریف کن که من در ماه رمضان در کلیسای شما شراب خواری کردم و همه را از درباری گرفته تا روحانی به باده گساری مجبور کردم به ایشان بگو اگرچه مسیحی نیستم لااقل شایسته ستایشم.» مهربانی شاه عباس با کشیش‌های اروپایی به اندازه ای بود که گاهی از آنها در حضور شاه کارهایی سر میزد که هیچ کس در تمام دوران حکومتش جرئت چنین رفتاری را نداشت. در مجلسی که در دربار تشکیل شده بود یکی از کشیش‌ها‌ جام شرابی را پر کرد و برای شاه برد شاه جام را نگرفت در آن زمان در میان افراد شراب خوار رسم بود که اگر کسی جامشان را نپذیرد آن را روی سر و لباس او خالی کنند. این کشیش هم پیش رفت و شراب را روی صورت و جامه جامه شاه پاشید. صفی میرزا پسر بزرگ شاه از جا بلند شد و دست به شمشیر برد اما صدای خنده شاه او را آرام کرد. شاه به او گفت: «ناراحت نباش اتفاقی نیفتاده این کشیش‌ها مردم بسیار ساده ای هستند و از آداب درباری خبر ندارند.» پدر آنتونیو، کشیشی پرتغالی بود که در سفر شاه عباس به مشهد با او همراه بود. هنگامی‌که شاه به اصفهان باز می‌گشت در مسیر به شهرکاشان رسیدند کاشان یکی از مذهبی ترین شهرهای ایران بود وقتی کاروان دربار از دروازه شهر می‌گذشت شاه از پدر آنتونیو خواست صلیبی به او بدهد آنتونیو صلیب خود را به شاه داد. این صلیب از چرم سیاه ساخته شده و بسیار بزرگ بود. شاه عباس در برابر چشم‌های مردم صلیب سیاه را از گردن آویخت و چون جامه اش سرخ رنگ بود این صلیب از دور هم به خوبی دیده می‌شد شاه به پدر آنتونیو رو کرد و گفت: « امروز بدون شک هیچ آسیبی به من نخواهد رسید.» سپس از صفی میرزا پسرش و سردارانش پرسید: « اگر من مسیحی شوم آیا شما هم از من پیروی خواهید کرد؟ همه یکصدا جواب دادند: «ما فقط به فرمان شاه گردن می‌گذاریم و بس.» هنگامی‌که کاروان به اصفهان رسید ، کشیشی به نام پرکریستوفل » که از همراهان پدر آنتونیو بود به شاه گفت : آوازه دلاوری، شایستگی و تدبیر شما در اروپا پیچیده است. اما افسوس که شما مسیحی نیستید. » شاه عباس لبخندی زد ، بعد دست راستش را روی دست چپ گذاشت و آن را آهسته تا روی بازو و نزدیک شانه اش برد و گفت : « هر کاری آهسته آهسته درست میشود!» پس از این شاه رو به پدر آنتونیو گفت : « اگر پادشاه اسپانیا به وعده‌ها‌یش عمل کند با عثمانی وارد جنگ شود و برای ما توپخانه و مهندس بفرستد من هم در هر شهری که از عثمانی بگیرم کلیسایی خواهم ساخت و به شما اجازه خواهم داد در سراسر ایران به تبلیغ مسیحیت مشغول شوید. @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت بیستم ناهارشان را در جمع خانوادگی با عشق خوردند و حاج مصطفی از احوال مهدا جوی
محافظ عاشق من قسمت بیست یکم مرصاد نیم ساعت قبل از اتمام کار مهدا ، از خانه بیرون آمد تا وسایلی که خریده بود را به رستوران ببرد ، همین که دست به سمت آسانسور دراز کرد ، همراهش زنگ خورد ، شماره فاطمه بود . عادت نداشت شماره خانمی را با اسم یا حتی فامیل سیو کند و شماره فاطمه را بخاطر گروه خانوادگیشان می شناخت . ـ سلام فاطمه خانوم ـ سلام خوبی آقا مرصاد ؟ شرمنده مزاحم شدم میخواستم آدرس رستوران رو بگیرم تا وسایل رو بیام ببرم آماده کنم دیگه هزینه اضافی ندیم . ـ دست شما دردنکنه ، این جوری شرمنده میشیم . ـ نه بابا ، دشمنتون شرمنده باشه . ـ آخه ... ـ تنها نمیرم آقا هادی که از سرکار اومد باهام میریم ـ خیلی لطف میکنین پس مائده هم ببرین کمک کنه بهتون من وسایل رو میذارم پیشش . جز خانواده خودشان فقط فاطمه میدانست مهدا برای به اصطلاح بهداری سپاه استخدام شده است ، برای همین مرصاد صلاح دید این مسئله را یادآوری کند . ـ فقط فاطمه خانوم ، مهدا داخل آزمایشگاه استادش کار میکنه هاا ـ بله حواسم هست ، نگران نباش برادر ـ خیلی ممنونم . ـ تشکر لازم نیست مهدا خواهرمه ، برو دیگه مزاحمت نشم . ـ نه خواهش میکنم ، سلام به آقا هادی برسونین . ـ سلامت باشی ، خدانگهدار . ـ یاعلی . دنبال بهانه ای برای چرخاندن مهدا در خیابان بود تا قبل از شروع کلاسش خانه نرود که یاد کار های بسیج دانشگاهش افتاد و به امیرحسین زنگ زد تا با او هماهنگ کند : الو امیر ؟ سلام ، خوبی ؟ ـ سلام ، ممنون ، بهتری ؟ ظهر خیلی پکر بودی ! ـ نه الان خوبم ،حل شد رفت پی کارش ! ـ خداروشکر ، خواستی بعدا برام تعریف کن دادا ـ باشه میگم برات ، امیر ؟ ـ جانم ؟ ـ اون بسته هایی که قرار بود واسه بسیج خواهران بخریم ؟ ـ خب ... ـ من برم با مهدا ، خواهرم ، بخرم ؟ ـ اوه اوه با خواهر اعظم ، خدایی این خواهرت با اینهمه مهربونی که داره واسه پسرای دانشگاهشون خیلی ترسناکه ـ نگفتم حرف اضافه بزنی ـ وای ! اخویمون غیرتی شد ، مگه ندیدی اون روز تو دفتر گفت تو هم مثل مرصاد ـ میخواست آدم حسابت کنه چقدر بدبختی تو ؟! ـ من خودم خواهر دارم میفهمم حرفش عاطفی بود برخلاف تو خیلی خوبه ـ باشه بابا اصلا آبجی ما خواهر تو باشه ، خوبه امیر پنج ساله ؟ ـ آره خوبه ، راضیم . ـ بچه پرو ! امیر از اون گذشته من حوصله دختر عمت ندارم خواستین بخرین ملوک السلطنه باشه من نمیام ــ منم حوصله ی *‌ندا* رو ندارم ولی اون مثل خواهرت نیست فهمید سرش کلاه گذاشتیم پاچه میگیره ـ من نمیدونم ؛ با این بهشتم نمیرم ـ خب حالا توام دیگه ، راستی مرصی ؟ ـ مرصیو ..... ـ باشه آروم باش ، جلو محمدحسین بهش میگم دیگه صداش قطع میشه !! ـ چرا ؟ ـ خواستگار داداشمه ، مگه خبر نداری ؟ مرصاد خندید و گفت : زشته پشت دختر مردم حرف نزن . ـ باشه استاد ، خب برو داداشت حلش میکنه غصه نخور ـ وظیفه اته ، یاعلی ادامه دارد ... @negaheqods
🔴ایران از زبان دشمن (بخش اول) 🔹جورج شولتز، استراتژیست معروف آمریکایی، از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ وزیر دارایی ایالات متحده آمریکا بود. وزیر دارایی در آمریکا بسیار شخص خاصی ا‌ست، چون ثروتمندترین کشور دنیاست. عموماً وزیر دارایی‌های آمریکا یهودی بودند، مثلاً همین آقای "دیوید کوهن" صهیونیست یهودی است. 🔸جورج شولتز آدم عادی نیست، یک آدم امنیتی و منتسب به بنگاه‌ها و لابی‌ها و اُلیگارشی صهیونیستی، در دولت ریگان بود. الان هم یکی از معروف‌ترین استراتژیست‌هایشان است، او می‌گوید: «انقلاب اسلامی ایران، خطرناک‌ترین دشمن مشترک تمدن غرب است.» تمدن غرب یعنی از حدود ۳۰۰۰ سال پیش تا الان. بعد تازه دشمن تمدن کل غرب در سرتاسر تاریخ آن، یعنی در کل تاریخ، کل غرب! ببینید حوزه‌اش چقدر گسترده و عمیق است! ببینیم خطرمان کجاست؟ 🔹تا قبل از انقلاب، آلمان در بوشهر برایمان نیروگاه اتمی می‌زند، ایران در بزرگترین شرکت غنی‌سازی دنیا در فرانسه، ۱۱درصد سهام دارد، همچنین آمریکا خودش به ایران F14 و حتی یک سری F16 هم می‌دهد، اما چه چیزی عوض می‌شود که یک دفعه ما خطرناک‌ترین دشمن مشترک تمدن غرب در سرتاسر تاریخ می‌شویم؟ ایرانی‌ امروز از این موضوع آگاه نیست فلذا اصلاً نمیداند از کجا دارد می‌خورد. ✍ادامه دارد... @negaheqods
🔷خبر شهادت دختر ژاپنی شیعه حقیقت ندارد 🔹در روزهای گذشته در بسیاری از صفحه های مجازی خبر شهادت یک دختر شیعه ژاپنی به نام پرنیا ماتسوشیما در شهر توکیو منتشر شده است و باعث جریحه‌دار شدن احساسات شیعیان شد. ▫️شیعیان ایرانی و پاکستانی ساکن ژاپن ضمن تکذیب وجود این شخصیت، تمام اخبار منتشر شده در خصوص قتل او به دست وهابی ها و دستگیری قاتلان را تکذیب کردند. تصاویر منتشرشده منتسب به این شخصیت در واقع مربوط به صبریه انواری یک دختر افغانستانی فعال در یوتیوب بوده است. @negaheqods
‍ 🔴👈ارقام افزایشی حقوق بازنشستگان تامین اجتماعی در سال ۱۴۰۳ 🔵👈میزان افزایش سالیانه حقوق و مزایای بازنشستگان و مستمری بگیران سازمان تامین اجتماعی در سال 1403 مشخص شد 1⃣👈حداقل حقوق 35درصد 2⃣👈 سایر سطوح 22درصد به اضافه 6,900,000 ریال 3⃣👈حق عائله مندی👈             14,004,100 ریال 4⃣👈حق اولاد   👈                 8,595,620 ریال           5⃣👈معیشت وبن خوبار   👈4,000,000 ریال            6⃣👈حق مسکن 👈            2,700,000 ریال 🔵👈 شایان ذکر است که مزایا برای تمام بازنشستگان اعم از حداقل بگیر و سایرسطوح یکسان است 🔵👈نکته مهم کسانی که با سابقه ی زیر 20سال بازنشسته شدند و حقوق کامل دریافت نمیکنند،،،همچنان مثل سالهای گذشته حقوق و مزایای شان به نسبت پرداخت خواهد شد @negaheqods
🛑 انفجارهای مهیب دمشق پایتخت سوریه را لرزاند منابع محلی از هدف قرار گرفتن یک موضع در نزدیکی جاده فرودگاه دمشق خبر دادند @negaheqods
نگاه قدس
🛑 انفجارهای مهیب دمشق پایتخت سوریه را لرزاند منابع محلی از هدف قرار گرفتن یک موضع در نزدیکی جاده
✅ منابع عبری: هدف حمله اسرائیل به مواضع شبه نظامیان ایرانی در نزدیکی منطقه ناجا، در جنوب دمشق، پایتخت بود @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌سـلامـ تنهاترین منجے 🔹‌تا‌ڪــی‌دل‌‌مــن‌چشــم‌بـه‌در‌داشته‌باشد 🔹‌اۍ‌ڪــاش‌ڪسی از‌تو‌خبـرداشته‌باشد 🔹‌آن‌باد‌ڪــه‌آغشتــه‌بــه‌بــوی‌نفس‌توست 🔹‌از‌ڪــوچــه‌ی‌مـا‌ڪاش گذر‌داشتـه‌باشد @negaheqods
نگاه قدس
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و سی و هفت افطار در کلیسا در پانزدهم رمضان ۱۰۱۷ هجری قمری شاه ع
📜برگی از داستان استعمار قسمت صد و سی و هشت ماجرای اسدبیگ در روزهایی که شاه عباس سفیرانش را به کشورهای مختلف اروپایی می‌فرستاد یک ایرانی به نام «اسدبیگ» در بندر ونیز بندری که امروز بخشی از کشور ایتالیاست از کشتی پیاده شد. اسدبیگ مدعی بود سفیر شاه عباس است و چند نامه را هم با مهر او همراه داشت. او در گفت وگو با کشیش‌های ونیزی می‌گفت شاه عباس قصد دارد با تمام فرزندان خود دین مسیح را بپذیرد تا از این راه دوستی او با کشورهای اروپایی پایدار و همیشگی شود. اسدبیک مدعی بود همسر شاه یا ملکه ایران که با نفوذترین زن دربار است مسیحی شده و او کشیش مخصوص ملکه است. در یکی از روزهایی که اسدبیگ در جمع تاجران و بزرگان ونیز مشغول صحبت بود، کشیشی اسپانیایی به نام «دیه‌گو دمیرندا» به سوی او رفت و با دقت به چهره او خیره شد. این کشیش مدتی در جزیره هرمز زندگی کرده بود و به سرعت اسدبیگ را شناخت. اسدبیگ یکی از تاجران ایرانی بود که کالاهایش را از هرمز به کشورهای دیگر می‌فرستاد اسدبیگ هنگامی‌که متوجه شد میرندا او را شناخته بر ادعاهایش پافشاری کرد و از او خواست کمکش کند تا با پاپ دیدار کند میرندا اسدبیگ را به اسقف شهر «پیستوا» که به ونیز آمده بود معرفی کرد. اسدبیگ به اسقف گفت که برای تجارت به ونیز نیامده بلکه باید پیام شاه عباس را به پاپ برساند تا پاپ چند کشیش با تقوی را به ایران روانه کند تا مردم ایران را به مسیحیت دعوت کنند. اسقف پیستوا دستور داد اسدبیگ را همراه میرندا به رم بفرستند‌؛اما در همین زمان ماجرای حضور اسدبیگ در ونیز و قصد سفرش به رم به گوش حاکم ونیز رسید. حاکم ونیز که به تازگی پیمان صلحی را با عثمانی‌ها‌ امضا کرده بود از حضور سفیر شاه عباس (!) در ونیز ترسید. اگر عثمانی‌ها‌ می‌فهمیدند که حاکم ونیز با سفیر شاه عباس دیداری داشته شک ‌می‌کردند که آنها در حال امضای پیمان اتحادی هستند و ممکن بود قرارداد صلح به هم بخورد. حاکم دستور داد به سراغ اسدبیگ بروند و او را به زور به کشتی بنشانند و راهی ایران کنند. اسد بیگ پیش از آنکه وارد کشتی شود باز هم به اسقف پیستوا تأکید کرد به حرف‌های او ایمان داشته باشد و آن‌ها‌ را به پاپ منتقل کند. اسد بیگ پیش از آنکه به ایران برسد، در کشتی درگذشت. هنگامی‌که نمایندگان پاپ به ایران رسیدند متوجه شدند تمام حرف‌های او دروغ بوده هیچ یک از زنان شاه عباس به عنوان ملکه ایران مسیحی نشده‌اند و کشیش مخصوص نداشته اند و با نفوذترین زن در دربار هم عمه شاه است. گویا اسدبیگ با این ادعاها می‌خواسته جایگاه ویژه ای در ونیز و رم پیدا کند و پولی به جیب بزند‌؛اما شاه عباس هم به قدری به کشیش‌ها علاقه نشان می‌داد و با دقت به سخنان و موعظه‌ها‌ی آنها گوش می‌داد که بسیاری از افراد را به شک می‌انداخت که آیا واقعاً قصد دارد دین خود را عوض کند؟ او گاهی به یکی از کلیساهای اصفهان به نام «اگوستن» سر می‌زد و بعضی وقتها کشیشهای کلیسا را برای صرف شام به کاخ خود دعوت ‌می‌کرد، تسبیحشان را از آنها ‌می‌گرفت‌ و به گردن می‌انداخت بعد آه میکشید و می‌گفت : «نمیدانم کدام دین را باید قبول کرد !» کشیش‌ها‌ی این کلیسا، در موقعیت دیگری مهربانی‌ها‌ی شاه عباس را به خوبی پاسخ دادند... . ادامه دارد... @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت بیست یکم مرصاد نیم ساعت قبل از اتمام کار مهدا ، از خانه بیرون آمد تا وسایلی ک
محافظ عاشق من قسمت بیست دوم جلوی در پادگان ایستاد و نظاره گر نظامیانی شد که با دست و روبوسی خداحافظی میکردند بین برخی نه تنها رقابت کاری دیده نمیشد بلکه فقط رفاقت بود و رفاقت . بالاخره خواهرش با همان سر افتاده و قدم های استوار همیشگیش آمد و چه در ذهن این دختر جوان میگذشت و مرصاد از آن بی خبر بود ماجرا هایی که زندگیشان را در مسیر جدیدی قرار می داد ؛ همه ی آنچه پنهان مانده بود را آشکار می کرد و افرادی را به پازل زندگیشان اضافه کرد . ـ سلام ، جناب سروان ! خسته گفت : سلام ، داداش . من ستوانم ! سروان کجا بود؟! ـ سروانم میشی غصه نخور آبجی جان . ـ غصه چیه دیگه.... ؟! و خمیازه ای کشید که مرصاد گفت : چیه خوابت میاد ؟ ـ آره خیلی ، دیشب نتونستم بخوابم کاش میشد این جلسه نرم . حیف این استادهه گیره ـ مرده ؟ ـ آره ـ کیه ؟ ـ پزشکه . به شما ها ربطی نداره ! ـ چیه اسمش ؟ بگو بدم افقیش کنن مهدا خسته تر از قبل خندید و گفت : چی میگی مرصاد بنده خداا فقط رو تایم کلاسیش حساسه ـ خب چه خبر ؟ ـ خبر که زیاده ولی خب خیلیاش نمیشه گفت .... وای مرصاد !!! مرصاد نگران گفت : چیشد ؟ چیزی تو ماشینه ؟ ـ نه ، آقای موسوی ! ـ کدوم موسوی ؟ سید هادی ؟ ـ آره ، اونم همکارمه . ـ چه شانسی داری تو ... مگه داخل پدافند نبود ؟! ـ قضیه داره ، وای کلی دعوام کرد تازه میگفت برو استعفا بده روز اولی !! ـ اوه اوه ‌، چرا ؟ ـ پرونده ای که براش استخدام شدم ، خیلی کار ساده ای نیست ! ـ سید هادی چیکارست؟ ـ معاون پروژه است . ـ گاوت پنج قلو زاییده ... ـ آره ، بدجور وقتی دیدمش میخواستم گریه کنم ، مرصاد با اون لباس نظامی و اخمی که بهم کرد خیلی ترسیدم . ـ خجالت بکش جناب ستوان ، یه امنیتی که نمیگه ترس ـ وای مرصاد مخم هنگه فعلا ، بیا حرف نزنیم راجبش ـ باشه ، خب بریم دنبال کارای من ؟ ـ همون قضیه ؟ واسه بسیج خواهران ؟ دختر عمه امیرحسین مگه مسئول نیست ؟ ناراحت نشه تو انجام بدی ؟ ـ آره ، ولش کن دختره ی ... ـ اِ مرصاد !! ـ خب خیلی خودخواهه ـ ولش کن ، اگه وظیفه اونه دخالت نکنی بهتره ـ نه با امیر هماهنگ کردم گفت بهش میگه ، بعدشم سلیقه اش خوب نیست ، سلیقه تو جوون پسند تره ـ باشه ، فقط زیاد طول میکشه ؟! میترسم کارت به نعش کشی بکشه ، امروز فوق ظرفیتم کشیدم ، احتمال سوختن باتریم زیاده ـ نه ، زیاد طول نمیکشه ، بعدشم میبرمت دانشگاه ـ باشه ، پس تا میرسیم من یه چرت بزنم همین را گفت و به دقیقه نکشید خوابش برد ، مرصاد نگاهی به چهره خسته غرق در خوابش کرد و لبخند زد . ادامه دارد ... @negaheqods
نگاه قدس
🔴ایران از زبان دشمن (بخش اول) 🔹جورج شولتز، استراتژیست معروف آمریکایی، از سال ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ وزیر دارا
ایران از زبان دشمن (بخش دوم) 🔹ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا، کتابی می‌نویسد به اسم "پیروزی بدون جنگ"، و در آن می‌گوید: «اسلام خمینی و بنیادگرایی اسلامی برای ما خطرناک‌تر از تهدید کمونیزم و شوروی است.» 🔸زمانی این حرف را می‌زند که آمریکا در اوج جنگ سرد با شوروی بود و شوروی موشک اتمی‌اش را برده بود در کوبا، در یک‌وجبی آمریکا مستقر کرده بود، نصف دنیا هم کمونیست بودند. اما آقای ریچارد نیکسون می‌گوید اسلام اینها خطرناک‌تر است. ادامه دارد... @negaheqods
🏴 اَلسَلامُ عَلَیکَ یا جَعفَرَبنَ مُحَمَّدٍ الصّادِق 🏴 اجتماع عظیم صادقیون در روز شهادت امام صادق علیه السلام 🔰 با حضور دستجات عزاداری، هیئات مذهبی و موکب های مردمی شهرستان قدس ⏰ زمان: شنبه، ۱۵ اردیبهشت‌ماه، ساعت ۹ صبح 📍مکان: میدان آزادی (سرقنات) @negaheqods
دلم هوای بقیع دارد و غم صادق عزا گرفته دل من ز ماتم صادق دوباره بیرق مشکی به دست دل گیرم زنم به سینه که آمد محرم صادق سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام را خدمت امام زمان (عج) و شما تسلیت عرض می‌نمائیم. @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
✨🌹بہ رسم شروع هرصبــح آقــاے خــوبم هرجا کہ هستے باهزاران عشق ســـلام...✨🌹 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ اَلاعظم ✨اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج✨ @negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت صد و سی و هشت ماجرای اسدبیگ در روزهایی که شاه عباس سفیرانش را به کش
📜برگی از داستان استعمار قسمت صد و سی و نه نامه‌ای برای هرمز در رجب ۱۰۳۰ هجری قمری به شاه خبر رسید پرتغالی‌ها‌ از هرمز به قشم حمله کرده و آنجا را تصرف کرده اند یک سال بعد پرتغالی‌ها برای همیشه از خلیج فارس اخراج شدند. شاه از کشیش‌های پرتغالی کلیسای آگوستن درخواست کرد نامه ای را برای فرمانده پرتغالی‌ها‌ ارسال و پا درمیانی کنند تا او قشم را تخلیه کند‌؛ وگرنه دولت ایران مجبور است با جنگ آنها را بیرون براند کشیش‌ها‌ نامه ای را برای هم وطنشان نوشتند و آن را به باغبان کلیسا که اِلی نام داشت سپردند تا به هرمز ببرد نام اصلی این باغبان «حسین» بود که با تبلیغات کشیشها به مسیحیت گرویده بود. الی که به صورت پنهانی مسیحی شده بود و کسی در اصفهان از تغییر مذهب او خبر نداشت راهی هرمز شد. در ساحل خلیج فارس مأموران امام قلی خان حاکم فارس الی را نگه داشته و نامه کشیش‌ها‌ را از او گرفتند. کشیشها در این نامه برعکس آنچه شاه از آنها خواسته بود به فرمانده پرتغالی‌ها‌ تأکید کرده بودند که از جنگ نهراسد و از قشم دست برندارد آنها در این نامه الی را هم به فرمانده معرفی کرده تغییر مذهب او را به فرمانده اطلاع داده و از او خواسته بودند الی را در هرمز نگه دارد تا او بتواند در آنجا به آزادی مطابق دین جدیدش زندگی کند. امام قلی خان الی را همراه نامه به اصفهان برگرداند شاه هنگامی‌که از محتوای نامه باخبر شد کشیش‌های پرتغالی را احضار و آنها را بازخواست کرد کشیش‌ها‌ درباره آنچه به فرمانده پرتغالی نوشته بودند سخنی بر زبان نیاورند اما با صراحت اعلام کردند که الی را آنها مسیحی کرده اند و اگر شاه هم مایل باشد از صمیم قلب حاضرند او را به دین مسیح دعوت کنند شاه عباس دستور داد الی یا حسین را مجازات کنند اما با کشیش‌ها‌ تندخویی نکرد و تنها برای مدتی نگهبانانی را مقابل خانه و کلیسای آنها گماشت تا از رفت و آمد آنها جلوگیری کنند. گویا شاه قصد داشت تا هنگامی‌که عملیات جنگی برای آزادی هرمز به پایان برسد این کشیشها تحت نظر باشند و اجازه جاسوسی برای فرمانده پرتغالی هرمز را پیدا نکنند. بسیاری از کسانی که از اخلاق و منش شاه عباس خبر داشتند و می‌دانستند کسانی را که دستورهای او را زیر پا می‌گذارند با چه شیوه‌ها‌ی هولناکی به قتل می‌رساند از این رفتار او حیرت زده شدند‌؛گویا او نمی‌خواست در هیچ وضعیتی ارتباط صمیمانه اش را با کشیش‌های اروپایی تخریب کند. @negaheqods
نگاه قدس
محافظ عاشق من قسمت بیست دوم جلوی در پادگان ایستاد و نظاره گر نظامیانی شد که با دست و روبوسی خدا
محافظ عاشق من قسمت بیست سوم بعد از اتمام خریدهای بسیج ، مرصاد مهدا را به دانشگاه رساند و خودش برای هماهنگی به رستوران رفت . مهدا با تنی خسته و چهره ای خواب آلود که بی خوابی شب گذشته اش را فریاد میزد ، به سمت کلاس که ده دقیقه تا شروعش مانده بود راه افتاد ، آنقدر خسته بود که سعی میکرد اتفاقات محل کارش را در ذهنش مختوم کند تا با ذره جانی که برایش باقی مانده روی درسش تمرکز کند . وارد کلاس شد چند تا از هم کلاسی هایش پراکنده نشسته بودند ، مثل همیشه در ردیف های آخر نشست تا بتواند روی کلاس احاطه داشته باشد و بهتر تمرکز کند . به ساعتش نگاه کرد هنوز وقت بود تصمیم گرفت به چشمش استراحت بدهد تا بتواند تخته ی ابتدای کلاس را از استاد تفکیک کند . هنوز به ۵ دقیقه نرسیده بود که دستی محکم به پشت گردنش خورد . این حرکت ناگهانی باعث شد تکان تندی بخورد و بسمت زمین شیرجه برود ، سریع خودش را کنترل کرد و صندلی را قبل از افتادن گرفت ، صاف ایستاد و با چشم هایی که از خستگی و کلافگی قرمز شده بودند به فرد خاطی زل زد و با حرص گفت : حســـــــــنا !! حسنا دانشجوی سال چهارم پزشکی بود و رفاقتش با مهدا از دفتر بسیج شروع شد . بعد از اتمام یکی از کلاس هایش برای دیدن مهدا آمده بود که متوجه حالت متفاوت مهدا شد ، نگران گفت : ببخشید معذرت میخوام ، اومدم ببینمت فقط ؛ چیه مهدا حالت خوب نیست ؟ اینقدر بلند این جمله را به زبان آورد که کل کلاسی که تقریبا پر شده بود بسمتشان برگشت . مهدا از این نگاه های خیره بهم ریخت و با دلخوری به حسنا نگاه کرد که یکی از دختر های کلاس که با مهدا لجبازی و کلکل داشت گفت : چیه حاج خانوم ؟ کلاس گذاشتی رو سرت ! و با تمسخر ادامه داد ؛ مگه نمیدونی حق الناسه تمرکز مردم بهم بریزی مهدا : موردی نیست ، عذر میخوام حواستونو از بررسی حوالات اطرافیان پرت کردم . ثمین : ببین عهد قجری زیاد حرف میزنی ... ـ شاید زیاد حرف میشنوم . با غلدری از روی صندلی بلند شد بسمت مهدا رفت و گفت : چته ؟ چه مرگته ؟! چرا پاچه میگیری؟! مهدا پوزخندی نثارش کرد و سعی کرد با آرامش پاسخ بدهد : بفرمایید خانم ناجی بشینین استاد میان و ممکنه از اخبار زنده جا بمونید .... ـ به تو چه ؟! تو چی کاره ای ؟ هان ؟ و با پشت دست محکم به مهدا زد که حسنا از بهت درآمد و با ناباوری رو به مهدا گفت : مهدا تو تمومش کن تو که اهل این حرفا نیستی . مهدا چشمانش را بست و زیر لب شیطان را لعنت کرد و گفت : ببخشید ثمین جان من خسته بودم زیاده روی کردم ، حلال کن . ـ گمشو بابا ! همتون قاطی دارین الان جو پوریای ولی گرفتی که بگی خیلی خوبی ؟! هان ؟ ـ آره جو پوریای ولی گرفتم که جهل و خشم سوارم نشه!! ثمین سری به نشانه تاسف تکان داد و گفت : فک کردی با این رفتارات بقیه جذبت میشن ؟! دنبال چی هستی ؟ چرا میخوای خاص و متفاوت به نظر برسی ؟! نکنه شوهر میخوای بابا بیا یکی از همین برادرا رو با چادر خر کن برو دیگه ... ـ برات متاسفم واقعا تمامیت وجود یه زن رو در این میبینی ؟! منتظر ازدواج و دنبال اغفال مردا !!؟ وقتی ما زنا این شکلی همو می بینیم چطور انتظار داریم مردا درک درستی از ما داشته باشن ـ ببند بابا شما ها برین برا همون حاج آقاهاتون آشپزی و کلفتی کنین ؛ شما ها اصلا چی از خواسته های طبیعی زن میدونین ؟ چی از عشق میدونین ؟! هان ؟ ادامه دارد ... @negaheqods
نگاه قدس
ایران از زبان دشمن (بخش دوم) 🔹ریچارد نیکسون، سی‌وهفتمین رئیس‌جمهور آمریکا، کتابی می‌نویسد به اسم "پ
🔴ایران از زبان دشمن (بخش سوم) 🔹رابرت ستلاف، کتابی می‌نویسد به اسم "نبرد ایده‌ها در جنگ علیه تروریسم". ببینید به کجاها فکر می‌کنند! می‌گوید: «یکی از راه‌های مبارزه با حکومت‌هایی از این دست، این است که فرصت‌های آموزشی لازم (با تأکید بر زبان انگلیسی) در اختیار جوانان مسلمان قرار داده شود. از طریق آموزش زبان انگلیسی می‌توان پنجرۀ جهان غرب را به روی جوانان مسلمان گشود.» 🔸نمی‌گوید با موشک و تانک و سلاح هسته‌ای، می‌گوید با آموزش زبان انگلیسی و با کتاب زبان می‌توانیم موتور اینها را پایین بیاوریم. الان شما منابع کلاس‌های زبانی که در این مملکت دارد برگزار می‌شود را ببینید، چه کسی دارد این کتاب‌ها و عکس‌هایی که در آنها گذاشته می‌شود را چک می‌کند؟ ادامه دارد... @negaheqods
🛑 بازداشت عوامل پشتیبان گروهک موسوم به جیش العدل قرارگاه سپاه قدس جنوب شرق: 🔹بامداد امروز رزمندگان قرارگاه قدس طی یک عملیات مشترک اطلاعاتی و عملیاتی چند تن از عوامل تامین و پشتیبانی کننده گروهک تروریستی جیش الظلم را با همکاری مردم شریف منطقه شناسایی و دستگیر کردند. 🔹این افراد نقش محوری در دو عملیات گروهک تروریستی جیش الظلم در تاریخ‌های ۲۴ آذر ۱۴۰۲ در ستاد انتظامی و ۱۶ فروردین سال جاری در سپاه شهرستان راسک را داشته و در مدرسه دینی انوارالحرمین روستای پشامگ مخفی شده بودند. @negaheqods
🔴نمایان شدن نارنجک‌های عمل نكرده به جای مانده از دوران جنگ تحميلی از دل خاک در منطقه عملیاتی چنگوله مهران پس از بارش‌های اخیر @negaheqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ. @negaheqods
♦️‌سلام امام زمانم 🔹‌دوست داشتنت سحرخیزترین حس دنیاست که صبح ها پیش از باز شدن چشم هایم در من بیدار می شود 🔹‌اللهم عجل لولیک الفرج @negaheqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت صد و سی و نه نامه‌ای برای هرمز در رجب ۱۰۳۰ هجری قمری به شاه خبر رسید
برگی از داستان استعمار قسمت یکصد و چهل دریغ از یک آغل بز سرانجام علت واقعی توجه و محبت شاه عباس به دین مسیح برای کشیشهای اروپایی آشکار شد. دیه گو برناردو، دو کشیش ایتالیایی بودند که از طرف پاپ عازم ایران شدند تا از شاه ایران بخواهند ارمنیهای ایران را به پیروی از پاپ دعوت کند. شاه عباس به آنها گفت: «من به ارمنیهای کشورم فرمان خواهم داد که از پاپ اطاعت کنند چون در غیر این صورت آنها مسیحی واقعی نیستند.» کشیش‌ها‌ چند روز بعد برای دریافت فرمان شاه به نزد او رفتند اما متوجه شدند شاه عباس بسیار خشمگین است. رودلف دوم امپراتور آلمان با سلطان عثمانی صلح کرده و به همه قول و قرارهایش با ایران پشت پا زده بود. شاه به آنها گفت: «هنگامی‌که پادشاهان مسیحی زیر قول خود میزنند و با دشمن صلح می‌کنند شما می‌خواهید در کشور من کلیسا داشته باشید؟ ارمنیها را مطیع خود کنید و آشکارا زنگ کلیساها را به صدا درآورید؟ تقصیر من است که ناقوسهای شما را نمی‌شکنم. کلیساها را خراب نمیکنم و شما را از خاک خود بیرون نمیکنم هرگز از شما و پادشاهانتان جز وعده چیزی ندیده ام.» دیه گو گفت: «اعلی حضرت، شما از امپراتور آلمان گله دارید اما تقصیر پاپ و پادشاه اسپانیا چیست؟ شاه عباس گفت: «گمان نمی‌کنم امپراتور آلمان بدون مشورت پاپ و پادشاه اسپانیا چنین کاری کرده باشد.همه پادشاهان شما پاپ را رئیس خود می‌دانند.پادشاه اسپانیا هم با امپراتور آلمان قوم و خویش است ... » شاه لحظه ای ساکت شد و بعد گفت: «من با نیروی شمشیرم ۳۶۶ قلعه را از عثمانی‌ها‌ گرفته ام‌؛در حالی که شما نه یک خانه ، نه یک انبار نه حتی یک آغل بز را هم از آنها نگرفته اید.» و بعد بدون آنکه به آنها اجازه پاسخ بدهد با اشاره دست پایان ملاقات را اعلام کرد. در تمام دوران حکومت شاه عباس اروپایی‌ها‌ با وعده جنگ با عثمانی قراردادهایی را با ایران امضا ‌می‌کردند.آن‌ها‌ در این قراردادها آزادی تجارت در ایران و برداشته شدن عوارض گمرکی را از کالاهایشان می‌گنجاندند و از شاه اجازه ‌می‌گرفتند تا کشیشهای کشورشان در ایران کلیسا بسازند و به فعالیت مذهبی مشغول شوند. امتیازهای اقتصادی سودهای فراوانی را برای آنها به ارمغان می‌آورد از سویی کشیشها به تبلیغ مسیحیت و جاسوسی برای کشورشان می‌پرداختند اما جنگی که اروپایی‌ها‌ قولش را داده بودند هیچ وقت اتفاق نمی‌افتاد و اتحاد نظامی‌ایران و اروپا علیه عثمانی هیچگاه به واقعیت تبدیل نشد. @negaheqods