eitaa logo
نگاه قدس
1.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
266 ویدیو
22 فایل
مقام معظم رهبری: امروز تأثیر رسانه‌ها در عقب راندن دشمن بیشتر از موشک و پهپاد است،هرکس رسانه قوی‌تر داشته باشد در اهدافی که دارد موفق‌تر خواهد بود. ارتباط با ادمین: @ertebat_qodsian
مشاهده در ایتا
دانلود
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و سوم سمانه با استرس نگاهی به آینه انداخت،با استرس دستی به روسری ی
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و چهارم ــ نمیخوام با این حرفام خدایی نکرده بترسونمتون اما خب اگه قبول کردید و این وصلت سر گرفت باید خودتونو برا این چیزا آماده کنید من ماموریت میرم،ماموریتام خیلی طولانی نیستن اما اینکه سالم از این ماموریت ها زنده بیرون بیام دست خداست،نمیدونم چطور براتون بگم شاید الان نتونم درست توضیح بدم اما من میخوام کنار شما زندگی آرومی داشته باشم،من قول میدم که بحث کار بیرون خونه بمونه و هیچوقت شمارو تو مسائل کاری دخیل نکنم ــ من به این زندگی میگم،زندگی مشترک،پس هرچی باشه باید نفر مقابل هم باخبر باشه،حالا چه مسئله کار یا چیز دیگه ای کمیل که انتظار این حرف را از سمانه نداشت‌،کم کم لبخند شیرینی بر روی لبانش نشست. ــ نمیدونم شاید حرف شما درستر از حرف من باشه،خب من حرف دیگه ای ندارم اگه شما صحبتی دارید سراپا گوشم سمانه سربه زیر مشغول ور رفتن با گوشه ی چادرش ،لبانش را تر کرد وگفت: ــ حرف های من هم زیاد نیستن،با شناختی که از شما دارم بعضی از حرفا ناگفته میمونن ــ ترجیح میدم همه رو بشنوم ــ خب در مورد احترام متقابل و خانواده و آرامش زندگی که با شناختی که از شما دارم از این بابت نگران نیستم ،اما در مورد درسم،من میخوام ادامه تحصیل بدم،یک سال و نیم دیگه دانشگام تموم میشه و میخوام بعد از پایان دانشگاه ازدواج کنیم ــ یعنی عقد هم.. ــ نه نه منظورم عروسی بود کمیل با اینکه ناراضی بود و دوست داشت هر چه زودتر برود سر خانه و زندگی اش اما حرفی نزد. ــ اما در مورد کارتون،دایی یه چیزایی گفت بهم ــ دایی گفت که چه چیزایی به شما گفته،از این بابت نگران نباشید من نمیزارم این وسط اتفاقی براتون بیفته ــ منظورم این نیست،منظورم این هست که بلاخره این وسط من و دایی میدونم کارتون چی هست،و گفت که فشار کاریتون زیاده،اگه قراره تو این زندگی همراهتون باشم برای من از همه اتفاقات بگید،نزارید چیزی نگفته بماند و شمارو اذیت بکنه کمیل آرام خندید و گفت: ــ این هم چشم ،امر دیگه ای؟؟ سمانه با گونه های سرخ سرش را پایین انداخت و آرام گفت: ــ چشمتون روشن ــ بریم داخل؟ ــ بله هر دو بلند شدند و به طرف پذیرایی رفتند،به محض ورودشان همه سکوت کردند. محمد اقا گفت: ــ عروس خانم چی شد دهنمونو شیرین کنیم سمانه که از حضور یاسین و محسن و آرش و بقیه خجالت میکشید سرش را پایین انداخت وگفت: ــ هر چی خانوادم بگن اینبار آقا محمود دخالت کرد و گفت: ــ باباجان جواب تو مهمه سمانه احساس می کرد نفس کم آورده،دستانش را با استرس می فشرد،سمیه خانم با خنده گفت: ــ سکوتتو بزاریم پای جواب مثبتت؟ سمانه آرام بله ای گفت،که صدای صلوات در خانه پیچید،نفس عمیقی کشید احساس می کرد بار سنگینی از روی دوشش برداشته شد،با شنیدن صدای آرام کمیل با تعجب سرش را پرخاند: ــ امشب مطمِنم از گردن درد نمیتونید بخوابید سمانه دوباره سرش راپایین انداخت و آرام خندید. ادامہ دارد... @negaheqods
۲ دی ۱۴۰۳
⚫️همیشه سکوت باعث سوءاستفاده دیگران می‌شود.... ▪️متاسفانه سکوت مسئولان دیپلماتیک ما در مورد تحولات سوریه و آنچه پیش آمد باعث شد تا وزیر خارجه اردوغان آن مزخرفات را تحویل دهد و در مورد خروج مستشاران کشورمان از‌سوریه به دلیل عدم شفاف سازی و موضع‌گیری دقیق و به موقع مسئولان این بخش رئیس جمهور روسیه آمده و مطالب و موارد را مطرح می‌کند که به صورت کامل خلاف واقع است...‌‌ اینکه چرا که همه طرف‌ها علاقه دارند تا واقعیت را تعریف کنند سال بی پاسخی است که سال‌ها برای ما هم حل نشده باقی مانده است...و ▪️ما از همان روزهای نخست پیشروی تروریست‌ها و سقوط حلب گفتیم که هیچ نیروی رسمی ایرانی یا وابسته به ایران در غرب حلب حضور نداشت و تمام خطوط نبرد در این منطقه بیش از دو سال بود که به صورت کامل تحویل ارتش سوریه و مستشاران و افسران روسی شده بود. هر چند ایران در طول چند روز پیش از سقوط دمشق تلاش کرد تا در این مناطق حضوری به هم رسانده و مانع از پیشروی تروریست‌های تکفیری شود، اما عقب نشینی گسترده و فرار نظامیان سوری و روسی باعث شد تا تلاش ایران برای کمک رسانی هم به نتیجه نرسد. ▪️به همین دلیل همواره از مسئولان و مقامات کشور در حوزه سیاسی و نظامی خواسته‌ایم تا پیش از آنکه دیگران دست به خبرسازی و شایعه‌سازی بزنند با گفتن حقایق و رویدادهای پیش آمده، مانع از تعریف واقعیت گردند.‌ حالا ما در گزارش دیگری که در ادامه گزارش شب گذشته کانال در مورد آخرین روزهای سوریه و پیشروی تروریست‌های تکفیری مورد حمایت ترکیه بود نکاتی را مطرح کرده و یادآور شدیم و انشاالله در گزارشی دیگر این موضوع را به شکل واضح‌تری بررسی کرده و موقعیت و موضع کشورمان را هم مورد اشاره قرار خواهیم داد... @negaheqods
۲ دی ۱۴۰۳
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ روزت را زیبا کن! عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ... @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
♦️‌️‌سلام امام زمانم   🔹‌‌من سالهاست ميوۀ خوبی نداده‌ام وقـتش نیـامده که شکوفا کنی مرا؟ آقا برای تو نه! برای خودم بد است هر هفته در گناه ، تمـاشا کنی مرا 🔹‌‌اللّهُمَّ‌ عَجِّلْ‌ لِوَلِیِّکَ‌ الْفَرَج اللَّهُمَّ اجْعَلْنٰا مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ  @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و چهارم ــ نمیخوام با این حرفام خدایی نکرده بترسونمتون اما خب اگه ق
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و پنجم ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه جا پاهام درد گرفت مژگان به سمتشان آمد و دست سمانه را گرفت و به سمت کافه ای که در پاساژ بود کشاند. ــ کشتید این دخترو خب ،پا نموند براش از بس بردینش اینور و اونور سمانه نگاهی به مژگان انداخت،برعکس خواهرش او همیشه مهربان بود و نگاه هایش رنگ مهربانی و محبت را داشت و مانند نگاه های تحقیر آمیز و غیر دوستانه ی نیلوفر نبود. وارد کافه شدند و دور یکی از میزها نشستند،بعد از چند دقیقه صغری و ثریا هم به جمعشان اضافه شدند،سه ساعتی می شد برای خرید عقد چهارتایی به بازار آمده بودند،اما هنوز خریدی نکرده بودند. سمانه نگاهی به آن ها انداخت که در حال بحث در مورد لباس هایی که دیده اند،بودند،با صدای گوشی صغری سکوت کردند،صغری با دیدن شماره کمیل گفت: ــ وای کمیله،فک کنم الان میخواد بیاد برید حلقه انتخاب کنید مژگان با ناراحتی گفت: ــ دیدید اینقدر لفتش دادیم تا کمیل اومد سمانه که از فکر اینکه تنهایی با کمیل برای خرید برود شرم زده می شد،گفت: ــ خب باهم میریم دیگه خرید ،هم حلقه هم لباس با اخم کردن هر سه ساکت شد. ــ دیگه چی؟میخوای با شوهرت بری حلقه بخری بعد من با مژگان و صغری دنبالت اومدیم برا چی؟ ــ ثریا چه اشکالی داره آخه؟ صغری که برای صحبت با کمیل کمی از آن ها دور شده بود ،روی صندلی نشست: ــ خانما کمیل اومده آدرس دادم الان میاد سمانه با استرس به ثریا نگاه کرد،ثریا با لبخند دستان سرد سمانه را در دست گرفت وآرام گفت: ــ آروم عزیزم دلم،چیزی نیست داری با شوهرت میری خرید حلقه ــ نمیدونم چرا استرس گرفتم ــ عادیه همه اینطورن،بعدشم کمیله ها ترس نداره،همون کمیلی که بیشتر وقتا کلی مورد عنایت قرارش میدادی یادت نرفته که و چشمکی برایش زد،سمانه با حرص مشت آرامی به او زد: ــ یادم ننداز ثریا ثریا خندید وگفت: ــ شوخی کردم گلی میخواستم حال و هوات عوض بشه ،الانم یکم بخند قیافت اینهو میت شده با صدای مردانه ای هر چهار نفر به سمت صدا برگشتند. سمانه نگاهش را از بوت های مشکی و اور کت بلند مشکی بالا گرفت و نگاهش به کمیل رسید که او را نگاه می کرد با ضربه ای که ثریا به پایش زد به خودش آمد و و آرام سلام کرد. ــ ببخشید مزاحم جمعتون شدم اما گفتید ساعت۸خریدتون تموم میشه همه به هم نگاه کردند و ریز خندیدند،ثریا خنده اش را جمع کرد و گفت: ــ نه آقا کمیل ،از عصر تا الان اینقدر اینور و اونور چرخیدیم فقط خانمتو گیج کردیم ،والا هیچ نخریدیم ــ جدی میگید؟اگه میدونستم خانممو نمیدادم دستتون از لفظ خانمم که کمیل با آن سمانه را مورد خطاب قرار داد،لرزی بر قلب سمانه انداخت. ــ خب پس ما میریم خرید حلقه ،شما هستید ثریا خانم؟ ــ بله هستیم ماهم باید بریم خرید بعدا میبینیمتون با اشاره ی ثریا از جا بلند شدند و خداحافظیه سریعی با سمانه کردند و در عرض یک دقیقه از کافه خارج شدند. ــ بریم سمانه خانم سمانه لبانش را که از استرس خشک شده بودند را تر کرد وآرام لب زد : ــ بله از روی صندلی بلند شد و همراه کمیل از کافه خارج شدند،اول به سمت مغازه ای در همان پاساژ رفتند،فروشنده دوست کمیل بود و از آن ها به خوبی استقبال کرد و بهترین حلقه ها را برایشان آورد ،سمانه و کمیل هر دو سختگیری نکردند و سریع انتخابشان را کردند،موقع حساب کردن حلقه ها ،سمانه کارتش را از کیف در آورد که با چشم غره ای که کمیل برایش رفت،دستش در مسیر خشک شد،کمیل سریع هر دو حلقه را حساب کرد و از مغازه خارج شدند. ــ آقا کمیل کمیل ایستاد و به سمانه نگاهی انداخت و گفت: ــ جانم سمانه به رسم این چند روز سریع سرش را پایین انداخت تا گونه های گر گرفته اش را از کمیل پنهان کند،کمیل سعی کرد جلوی خنده اش را بگیرد که موفق شد. ــ چیزی میخواستید بگید؟ ــ آها اره،حلقه ی شما رو مـ... کمیل نگذاشت سمانه ادامه بدهد ا با اخم گفت: ــ وقتی با من هستید حق ندارید دست تو جیبتون بکنید،اینو گفتم که تا آخر عمر که باهم هستیم فراموش نکنید ادامہ دارد... @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
🔴افسران و ژنرال‌های فاسد روس در سوریه....‌ 🔻من فکر می‌کردم این افسران فاسد سوری بودند که افسران روس را هم در سوریه آلوده کردند اما بر اساس چیزهایی که تازگی شنیده‌ام وضعیت افسران روس در سوریه به لحاظ فساد به شکلی گسترده و وحشتناک بوده که غیر قابل توصیف است. از قرار معلوم افسانه روسی که در مراکز نظامی در غرب و شمال حلب حضور داشتند به واسطه دیدارهای متعددی که با افسران اشغالگر ترک برای بررسی مسائل مختلف منطقه برگزار می‌کردند شناسایی شده و در طول زمان جذب و با پرداخت مقدار ناچیزی پول به خدمت ناتو درآمده و دست به خیانت زده‌اند... 🔻افسران سوری نیز در پوشش روس‌ها وارد معامله شده و مبالغ هنگفتی را بابت فروش تسلیحات و تجهیزات به تروریست‌ها به جیب زدند. گفته می‌شود در برخی مواقع تا ۲۰ تیر موشک ضد زره به شکل‌های مختلف به تروریست‌های ترک تبار القاعده به قیمت‌های مفت فروخته می‌شد. به عنوان مثال هر تیر موشک کورنت که بیش از ۵۰ هزار دلار قیمت دارد فقط به بهای ۱۰ تا ۱۵ هزار دلار تحویل تروریست‌ها می‌شد‌.‌ بسیاری از تروریست‌هایی که از جمهوری‌های سابق شوروی راهی سوریه شده بودند همگی می‌دانستند و خیلی آسان با روس‌ها ارتباط برقرار کرده و معاملات شیرینی را جوش می‌دادند... 🔻من بعید می‌دانم که سازمان اطلاعات ارتش روسیه و نهادهای امنیتی دیگر آن از این مسائل بی‌خبر باشند و صحبت‌های غیر قابل قبول و پر از دروغ رئیس جمهور روسیه در مورد چگونگی سقوط حلب، به نوعی اقدامی برای فرار رو به جلو بوده تا از نقشه و نقش ژنرال‌ها و افسران فاسد روس در سست شدن نظامیان سوری و آلوده شدن آنها رونمایی نشود. آنچه در سوریه اتفاق افتاد تجربه بسیار تلخ و گران سنگی بود که با هزینه بسیار زیادی به دست آمد و نشان داد که ایران باید بیش از آنکه به کمک و همراهی دیگران متکی باشد (حتی اگر در راستای منافع خودشان باشد) باید به خودش متکی باشد. شاید این مسائل در جنگ روسیه با ناتو در اوکراین چندان وجود نداشت باشد، ولی آنچه در سوریه اتفاق افتاد نشان داد که چگونه به واسطه حماقت بشار اسد و تکیه بیش از پیش او روی حمایت عربستان و امارات و مصر و همچنین بازی پوتین و اردوغان ک ملت اسیر دست تروریست‌های تکفیری شدند ه آینده آنها در هاله‌ای از ابهام است و مشخص نیست که چه اتفاقی در این کشور خواهد افتاد. جنگ در سوریه بعد از ۱۴ سال با شدت قدرت وباره شروع می‌شود و به دلیل سرسپردگی تروریست‌های القاعده به پدرخوانده خود یعنی اردوغان شاهد شکست و اضمحلال آنها در نبرد با ملت سوریه خواهیم بود. 🔻اینجا است که دیگر روزها هیچ نقشی در سوریه ایفا نخواهند کرد و آنها برای همیشه به واسطه بلاهت و نادانی که به خرج دادند غرب آسیا را از دست داده و سوریه به یک سرنوشت متفاوت و غیر قابل انتظار برای همه دچار خواهد شد. نتانیاهو برای آنکه خودش را پیروز نشان بدهد، در روز ورود تروریست‌ها به دمشق آنچه به عنوان سرمایه‌های ملت سوریه بود را نابود کرد تا به این ترتیب اشغالگران دمشق که نظر جنگ با صهیونیست‌ها داشتند و نه دنبال بازپس‌گیری جولان خوش آمد گفته و به شدت آنها را تحقیر کند... 🔻آنچه صهیونیست‌ها در سوریه انجام دادند غیر قابل انتظار بود تمام پیام‌هایی که ترک‌ها و قطری‌ها به تل آویو فرستادند که خطری متوجه آنها نیست و بهتر است تا دست از بمباران برداشته و حاکمان جدید را تا این سطح و اندازه تحقیر نکنند نه تنها گوش نکرد، بلکه با ورود به خاک سوریه به اشغال صدها کیلومتر مربع از خاک این کشور به اعلام اینکه قصد دارد در این منطقه بماند، اردوغان و شیخ قطری را هم تحقیر کرد تا به تروریست‌های حاکم بر دمشق یادآور شود که این دو مهره‌های سوخته‌ای بیش نیستند و ماموریت را که انجام دادند حالا دیگر ر سیاست کلان یهودی‌ها جایگاهی ندارند و بهتر است زیاد به آنها امید نبندند... 🔻همه این اتفاقات، صحبت‌ها و مواضع سرکرده‌های رژیم ترکیه و موضع‌گیری و اظهار نظر غربی‌ها در تعیین تکلیف به حکام تروریست دمشق در مورد چگونگی رفتار و سیاست آینده‌شان به شکلی عجیب و غیر قابل انتظار عالی از آب درآمد است و حتی فکرش را هم نمی‌کردم که آنها تا این اندازه برای ‌ بلعیدن سوریه عجله داشته باشند و هر کدام بخواهند تا سیاست‌های خود را در این کشور پیاده سازی کنند.... یهودی‌های اشغالگر فلسطین دنبال چند پاره کردن سوریه هستند، اردوغان دنبال اشغال مناطق وسیعی از خاک این کشور است، قطری‌ها می‌خواهند قده‌های چند ساله خود در شکست در این کشور را تلافی کنند و سعودی‌ها و اماراتی‌ها که قافیه را به همه این طرف‌ها باخته‌اند ر تدارک برای فتنه‌گری هستند.... @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
مدارس ابتدایی پایتخت دو روز تعطیل شد 🔹سید کمال الدین میرجعفریان، سرپرست معاونت هماهنگی امور عمرانی استانداری تهران‌‌‌ خبر داد؛ آموزش مدارس ابتدایی استان تهران ۲ روز آینده غیر حضوری و مهد کودک و پیش دبستان تعطیل است. @negaheqods
۳ دی ۱۴۰۳
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ⁣ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ ⁣ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ⁣ روزت را زیبا کن! عادت سلام کردن به امام حسین علیه السلام را نشر می دهیم ... @negaheqods
۴ دی ۱۴۰۳
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲 الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى الصِّدّیقِ الشَّهید✨ صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ @negaheqods
۴ دی ۱۴۰۳
ای نسیم سحری ✨ عطر رخ یار کجاست ؟ ما که دیوانه هجرش شده و راهی صحرا شده ایم تو بگو مهدی💚 ما نو گل زهرا کجاست؟ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج @negaheqods
۴ دی ۱۴۰۳
نگاه قدس
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و پنجم ــ این عالیه سمانه بیا تنت کن ــ بابا بیاید بریم بشینیم یه
﴾﷽﴿ پلاک پنهان 🔻 قسمت هشتاد و ششم تاثیر صحبت کمیل انقدر زیاد بود که دیگر سمانه لب به اعتراض باز نکرد. با صدای گوشی کمیل نگاهش از سمانه گرفت و جواب داد ــ الو زنداداش ــ..... ــ خب صبر کنید بیام برسونمتون ــ ... ــ مطمئنید محسن میاد؟ ــ ... ــ دستتون درد نکنه،علی یارتون تماس را قطع کرد و گوشی را در جیب اور کتش گذاشت. ــ چیزی شده؟ ــ نه زنداداش بود،گفت خریداشون تموم شده،ثریا خانم زنگ زده به محسن بیاد دنبالشون سمانه دستانش را مشت کرد و در دل کلی غر به جان آن سه نفر زدکه می دانستند از تنها ماندن با کمیل شرم می کرد اما او را تنها گذاشتند. ــ سمانه خانم ــ بله ــ بریم خرید لباس؟نه من نه شما لباس نخریدیم ــ نه ممنون من فردا با دخترا میام کمیل اخمی کرد و گفت: ــ چرا دوست ندارید با من خرید کنید؟ ــ من همچین حرفی نزدم،فقط اینکه شما نمیزارید خریدامو حساب کنم اینجوری راحت نیستم کمیل خندید و گفت: ــ باشه هر کی خودش خیرداشو حساب میکنه.خوبه؟ ــ خوبه در پاساژ قدم می زدند و به لباس ها نگاهی می انداختند،کمیل بیشتر از اینکه حواسش به لباس ها باشد،مواظب سمانه بود که در شلوغی پاساژ کسی با او برخورد نکند. سمانه به مانتویی اشاره کرد و گفت: ــ این چطوره؟ کمیل تا می خواست جواب بدهد،نگاهش به دو پسری که در مغازه بودند و به سمانه خیره شده بودند ،افتاد. اخمی کرد و گفت: ــ مناسب مراسم نیست سمانه که متوجه نگاه های خشمگین کمیل با آن دو پسر شد حرفی نزد، و به بقیه ویترین ها نگاهی انداخت. سمانه نگاهی به مغازه ی نسبتا بزرگی انداخت ،نگاهی به مغازه انداخت همه چیز سفید بود،حدس می زد که مغازه مخصوص لباس های مراسم عروسی و عقد باشد. ــ بریم اینجا؟ کمیل نگاهی به مغازه انداخت اسمش را زمزمه کرد: ــ ساقدوش،بریم وارد مغازه شدند،سمانه سلامی کرد،دختری که موهایش در صورتش پخش شده بودند،سرش را بالا آورد و سلامی کرد،اما با دیدن سمانه حیرت زده گفت: ــ سمانه تویی؟ ــ وای یاسمن تو اینجا چیکار میکنی در عرض چند ثانیه در آغوش هم فرو رفتند. ــ وای دختر دلم برات تنگ شده ــ منم همینطور،تو اینجا چیکار میکنی؟مگه نرفتی اصفهان یاسمن اهی کشید و گفت: ــ طلاق گرفتم ــ وای چی میگی تو؟ ــ بیخیال دختر تو اینجا چیکار میکنی،این آقا کیه؟ سمانه که حضور کمیل را فراموش کرده بود ،لبخندی زد و گفت : ــ یاسمن دوستم،کمیل نامزدم کمیل خوشبختمی گفت،یاسمن جوابش را داد و دوباره سمانه را در آغوش گرفت. ــ عزیز دلم ،مبارکت باشه، ــ ممنون فدات شم،اومدم برا خرید لباس عقد ــ آخ جون بیا خودم آمادت میکنم دست سمانه را کشید و به طرف رگال های لباس برد،و همچنان با ذوق تعریف می کرد: ــ یادته میگفتیم تورو هچکس نمیگیره میمونی رو دستمون بلند خندید و موهایش را که پریشان بیرون ریخته بودند را مرتب کرد. سمانه را به داخل پرو برد و چند دست لباس به او داد. ادامہ دارد... @negaheqods
۴ دی ۱۴۰۳