نهمین دوره انتخابات مجلس
نهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی در شرایطی برگزار شد که ایران با مشکلات متعدد خارجی مانند تحریم های بی المللی و دشواری های داخلی مانند نوسانات زیاد بازار ارز و سکه رو به رو بود. در اثر شرایط اقتصادی، وزیر اقتصاد و بازرگانی و رییس بانک مرکزی در آن دوران توسط نمایندگان مجلس هشتم به مجلس خوانده شده بودند و همچنین تعدادی از متهمان اختلاس سه هزار میلیاردی محاکمه شدند. از لحاظ اوضاع سیاسی داخلی، انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و شرایط شکل گرفته پس از آن باعث شده بود اصلاح طلبان از عرصه سیاست به حاشیه رانده شوند. در نتیجه با وجود تصمیم برخی گروه های اصلاح طلب برای شرکت در انتخابات، احزاب معروف این جریان انتخابات مجلس نهم را تحریم کردند و لیست مشخصی که شامل افراد سرشناس جریان اصلاح طلب باشد ارائه نشد.
در میان اصولگرایان دو واژه در مجلس هشتم وارد ادبیات سیاسی سیاسی مجلس شده بود “ساکتین فتنه” و ” کاسبین فتنه”. حامیان دولت دهم، اصول گرایانی را که مشی اعتدال در پیش گرفته بودند و دو طرف را به همگرایی و وحدت دعوت می کردند را “ساکتین فتنه” می خواندند. در طرف مقابل نیز برخی نمایندگان، حامی دولت نهم را به دلایل متفاوتی “کاسبین فتنه” می نامیدند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و ششم: راهپیمایی اشکها قانونی که انـدرو جکسون به تصویب رسانده بو
📜برگی از داستان استعمار
قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه
در سالهایی که سفیدپوستها، سـرخ پوستها را از سرزمینهایشان میراندند، سیاه پوستها هم با کشتی از آفریقا به آمریکا منتقل میشدند تا در مزارع پنبه و نیشکر بردگی کنند.
بردههایی که از ظلم سفیدها به تنگ میآمدند، گاه فرار میکردند و به قبیلههای سرخ پوست پناهنده میشدند.
یکی از قبیلههایی کهاین بردهها را پناه میداد قبیلهای در جنوب آمریکا به نام «سمینول» بود.
سیاهان در دهکدههای سرخ پوستان سمینول به آرامش میرسیدند، با دختران سرخ پوست ازدواج میکردند و فرزندانشان را به صورت انسانهایی آزاد بزرگ میکردند.
سرزمین سمینولها در چشم دولت آمریکا زمینی بسیار حاصلخیز بود که میتوانست به کشتزارهای عظیم پنبه تبدیل شود؛ اما حضور سرخ پوستها دراین منطقه که روزگارشان را با شکار میگذراندند و به مزارع کوچک ذرت بسنده میکردند، مانع بزرگی برای به ثمر رسیدناین اندیشههای اقتصادی بزرگ بود.
چیزی نگذشت که قرار بردهها به دهکدههای سرخ پوستی بهانه خوبی به دست آمریکاییها داد.
آنها اعلام کردند که سرخ پوستها بردهها را به فرار تحریک میکنند و چادرهای آنها پناهگاه بردههای فراری و تبهکار است. دولت بدون هیچ هشداری حمله به دهکدههای سرخ پوست نشین را آغاز کرد و بدون آنکه در جست و جوی بردهها باشد، چادرها را به آتش میکشید و مرد و زن و کودک را به قتل میرساند.
کشتار سمینولها، سرزمین وسیعی را در اختیار دولت آمریکا گذاشت که آن را با قیمت خوبی به سرمایه داران سفید فروخت.
با نابودی سمینولها و آماده شدن زمینهای آنها برای کشت پنبه قیمت برده در آمریکا به شدت بالا رفت؛ بردههایی که بایداین زمینها را بـه مـزارع بـزرگ و پنبه تبدیل میکردند.
آزادیاین زمینها سنگ بنای برپایی « امپراتوری پنبه » در آمریکا بود.
این امپراتوری،آمریکا را به بزرگ ترین تولیدکنندهی پنبه در جهان تبدیل کرد.
پنبهای که ازایـن مـزارع به دست میآمد، به انگلستان صادر میشد تا چرخ کارخانههای ریسندگی منچستر به گردش بیفتد.
پارچههای منچستر نیز صنایع پارچه بافی بسیاری از کشورهای مشرق زمین را به نابودی کشاندند.
اکنوناین کشورها برای به دست آوردن لباسی که تنشان را بپوشاند، به آمریکا و انگلستان وابسته بودند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و هفتم گفتم: +خودتی. خیلی خوب میدونی چی میگم. داری با خودت چیکار میکنی؟ _نمیفهمم منظور
قسمت بیست و هشتم
به عاصف گفتم:
+مجبورم میکنی اینارو بهت نشون بدم تا بهت بفهمونم اون جوری هم که فکر میکنی نیست، ولی قبلش بهت میخوام یه چیزی رو بگم؛ عاصف جان، من، رفیقتم؛ من و تو رفیق گرمابه و گلستان هم دیگه هستیم و حدود چنددهه هست که هم و میشناسیم. من صلاحت و میخوام، بفهم؛ میخوام کمکت کنم.
عاصف نگاه مظلومانه ای بهم کرد. وقتی همین الان یاد اون لحظه می افتم، دقیقا تصورش میکنم و دلم براش میسوزه! چون رفیقم بود. همکارم بود... توی بد موقعیتی قرار گرفته بود! باید کمکش میکردم. بهش گفتم:
+بگذار کمکت کنم پسرجان.
آهی کشید گفت:
_چی بگم والله. به قول خودتون «مجنون نشدی وگرنه میفهمیدی...»!
+آقای مجنون، این لیلی که بهش دل دادی، قلوه گرفتی، وَ داری براش میسوزی، بهت گفته اسمش رستا هست. درسته؟
_بله.
+شناسنامه بهت نشون داد؟
_بله. همه چیزش درسته.
به فکر فرو رفتم... گفتم:
+اما اسنادی که ما داریم این و نشون نمیده. سرچ ما میگه این خانوم اسمش پروانه و فامیلیش دزفولی هست.
عاصف تعجب کرد. انگار یکی با پتک زده باشه توی سرش. توی شوک بود... میدونست من بدون سند حرفی نمیزنم. گفت:
_یعنی چی؟
گفتم:
+البته ما فقط همین موارد و میدونیم. چیز بیشتری نتونستیم ازش در بیاریم. خانوم پروانه درفولی خیلی مشکوکه. تا حالا میدونستی ایشون که مدعی فقر هستند، دوبار به لبنان سفر کردند؟
_نه بخدا. من فقط یک بار به یکی از بچه های حفا گفتم همچین گزینه ای هست که هنوز جدی نیست برای ازدواج... اونا هم گفتند هر وقت تصمیمت جدی شد بهمون بگو آمارش و در بیاریم. منم یه مدت نبودم و چندماهی رو در ماموریت بودم. هر از گاهی باهم تلفنی صحبت میکردیم.
+خب پسر خوب، وقتی انقدر جلو میرید یعنی قضیه جدیه.
عاصف خیلی حالش گرفته شده بود... گفت:
_میشه حرف آخر اول بهم بزنی؟
مکث کردم.. به زمین خیره شدم... نمیدونستم چی بهش بگم... تاملی کردم گفتم:
+ما نمیدونیم این زن کیه. ازش مدرک خاصی نداریم. به نظرم تو فعلا ارتباطت و باهاش ادامه بده. منم به بچه های حفا میگم به شنود ادامه بدن. تو فقط حواست باشه دختره چیزی نفهمه.
عاصف سرش و انداخت پایین. چیزی نگفت... چند دقیقه ای به مبل تکیه داد و با یه چفیه ای که روی مبل بود جلوی چشماش و بست. آروم که شد، میخواست بدون خداحافظی بره... بهش گفتم:
عاصف.
برگشت نگام کرد... بلند شدم رفتم سمتش گفتم:بزار کمکت کنم. یک دهه فعالیت امنیتی خودت و پرونده های کاری که پر از عملیات های موفق برات ثبت شده رو زیر سوال نبر. بزار کمکت کنم... بزار کمکت کنم تا از این مرحله هم به لطف خدا و مدد اهلبیت با سربلندی و پیروزی خارج بشی. وقتی پای عشق میاد وسط عقل دیگه کار نمیکنه، اما از تو بعید هست که یه هویی همه چیز و وا بدی.
سیدعاصف عبدالزهراء، فقط یک بیت شعر معروفی رو که خیلیا بلدید خوند...
عاشقی دردسری بود نمیدانستیم/حاصلش خون جگری بود نمیدانستیم.
دیگه چیزی نگفت و میخواست بره که دستش و کشیدم و بغلش کردم صورتش و بوسیدم. بعدش براش اثر انگشت زدم در باز شد و از دفترم رفت بیرون. برگشتم توی اتاق و سجاده م و پهن کردم شروع کردم به نماز و مناجات خوندن.
کمی از صحیفه سجادیه و کمی هم از مناجات علامه حسن زاده آملی رو بعد از نماز شب خوندم و برای امام زمان و مردم، بخصوص رفیق چندین ساله ام سیدعاصف عبدالزهراء دعا کردم...
همونجا روی موکت، کنار سجاده نمازم دراز کشیدم و به سقف دفتر خیره شدم؛ با خودم حرف میزدم و توی ذهنم همه ی معادلات و پازل های موجود و کنار هم میچیدم.
وسط اون همه فکر، یه هویی ذهنم رفت سمت اون دختری که توی زاهدان چگ و لگد شد. همونی که از شمال تا تهران و از تهران تا زاهدان روی مخم بود.
عین برق گرفته ها از کنار سجادهم پریدم. توی دلم یه یاحسین گفتم و از درون به خودم نهیب زدم! نکنه برای خودم تور پهن شد و خبر نداشتم. من حق اندک اشتباهی رو ندارم؛ حتی به اندازه سر سوزنی!
بلند شدم رفتم روی مبل دفتر نشستم. فقط فکر کردم. به خودم نهیب زدم که نکنه تویی که داری برای عاصف رجز میخونی، توی تور اطلاعاتی سرویس های اطلاعاتی بیگانه قرار گرفتی عاکف؟!؟
اما باز به خودم گفتم که نه! اون روز وقتی توی زاهدان اون اتفاق پیش اومد، عاصف همه مشخصاتش و برام فرستاد و مثبت و سفید ارزیابی شد! اما بازم به خودم میگفتم ربطی نداره! ممکنه هر اتفاقی افتاده باشه، یا در انتظارت باشه!
نقشه ای به سرم زد. به خودم گفتم: «آقا عاکف سلیمانی، از این لحظه به بعد خواب بر تو حرام شده. چون بچه ها به من گفتن اونی که توی زاهدان بهش مشکوک شدم، سفر به روسیه داشته! همین بیشتر من و مضطرب میکرد و احتمال اینکه اون زن، گنجشک قرمز باشه خیلی زیاده. عاکف خان، حواست باشه.»
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
رهبر معظم انقلاب:
زنان همچون مردان دارای مسئولیتهای اجتماعی هستند، باید در میدان سیاست، در صحنهی انقلاب ،در کارهایى که نظام اجتماعى از شما میطلبد، در انتخابات، در میدان جنگ، در عرضه کردن خواست انقلابى و ملّى خود در سطح کشور و جهان، در بیان ارادهی سیاسى خودتان، در میدانهاى سیاست و انقلاب حضور داشته باشید؛ در راهپیمایى باشید، در سازندگى باشید، در میدان جنگ باشید، در انتخابات باشید، در بیان عقیدهی سیاسى خودتان آنجایى که باید اظهار عقیده کرد و واجب است اظهار عقیده، در تعیین سرنوشت کشور و انقلاب- حضور داشته باشید.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
اللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى🤲
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَ حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهید✨
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیائِکَ
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
⚘﷽⚘
#سلام_امام_زمانم♥️
هر روز صبح به یادت هستم
سلام بر پدر همه عالم
صبح بخیر امام مهربانم
دستی به روی سینه
و دستی به سوی تو
روی لبم گــل می کند
آقا سـلام از دور
🌤الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَـــرَجْ🌤
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۷روز تا #جشن_انقلاب💐
تقویم تاریخ انقلاب
۱۶بهمن ۱۳۵۷
*مراسم معارفه مهندس بازرگان در آمفی تئاتر مدرسه علوی برگزار وحکم نخست وزیری دولت موقت ایشان، رسما اعلام شد. در ابتدای مراسم حضرت امام در بیاناتی با اشاره به آشفتگی حاکم بر کشور ، برلزوم غلبه بر این آشفتگی ها تاکید کردند.ایشان با اشاره به عدالت امام علی (ع) فرمودند : ما می خواهیم یک همچو حکومت عدلی ایجاد کنیم.
*ده ها خبرنگار داخلی و خارجی، گروه های مختلف مردم و جمعی از نزدیکان و یاران امام در سالن مدرسه ی علوی اجتماع کرده اند.
*پس از بیانات امام ،حکم و فرمان نخست وزیری که با اتفاق آراء شورای انقلاب و تصویب امام خمینی صادر شده بود، توسط حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی در حضور حضرت امام و آقای بازرگان قرائت شد.
*حضرت امام در حکم نخست وزیری بازرگان، وی را موظف به انجام رفراندوم تغییر نظام به جمهوری اسلامی، تشکیل مجلس مؤسسان (خبرگان) برای تصویب قانون اساسی، برگزاری انتخابات مجلس شورا طبق قانون اساسی جدید و انتخاب هیأت وزیران بدون در نظر گرفتن روابط حزبی کردند. در متن حکم آمده است: بنا به پیشنهاد شورای انقلاب، بر حسب حق شرعی و قانونی ناشی از آراء اکثریت قاطع قریب به اتفاق ملت ایران که طی اجتماعات عظیم نسبت به رهبری جنبش ابراز شده است... جنابعالی را مأمور تشکیل دولت موقت می نمایم.
*مهندس مهدی بازرگان سپس در حضور حضرت امام حکم نخست وزیری را از دست حجت الاسلام والمسلمین رفسنجانی گرفت و سپس به ایراد سخنرانی پرداخت.وی در بخشی از سخنان خود گفت : خدای بزرگ را شکر می کنم که چنین اعتبار و حسن شهرتی را که به هیچوجه اهلیت و لیاقت آن را نداشتم، به من ارزانی داشته و همین موهبت الهی باعث شده که آیت الله، ابراز اعتماد و ارجاع چنین مأموریتی را به بنده عنایت بفرمایند و همچنین تشکر از ملت ایران می کنم...
*حضرت امام در فرمایشات خود بعد از سخنان مهندس بازرگان ، از مردم خواستند تا با تظاهرات آرام و از طریق مطبوعات، نظر خود را درباره دولت بازرگان ابراز نمایند.
*بختیار به دنبال انتخاب بازرگان به ریاست دولت موقت گفت: در ایران تنها یک حکومت وجود خواهد داشت.
ð بازرگان پس از خروج امام از محل جلسه، در رابطه با تهدید بختیار در مورد نخست وزیری دولت موقت، گفت: این تهدیدها کوچکتراز آن است که بتوان درباره ی آن اندیشه کرد...
*28 نماینده مجلس استعفا دادند.
*آیت الله گلپایگانی بازگشت حضرت امام به میهن را به ایشان تبریک گفت.
*آیت الله گلپایگانی با صدور پیامی خطاب به ارتش، از فرماندهان نظامی خواست تا از رویارویی و مقابله با انقلاب اسلامی بپرهیزند.
*به نقل از برخی خبرگزاری ها حدود هشت هزار یهودی ( تا این تاریخ ) از ایران خارج شدند.
*اعضای شورای انقلاب، آیت الله دکتر بهشتی، آیت الله مطهری و مهندس بازرگان با تماس های مداوم با فرماندهان ارتش سعی می کنند ارتش را بدون خونریزی، متحد ملت کنند. مردم با گل و اشک و شعار به استقبال ارتشیان می روند.
*رادیو مسکو برای اعلام نخست وزیری بازرگان برنامه خود را قطع کرد.
*بنا به نوشته مجله تایم: سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، از همکاران خود خواسته است که با مخالفان رژیم گفتگو کرده، سیاست آمریکا را برای آنان تشریح کند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۰روز تا #جشن_میلادمنجی💐
💠بشارت به امام زمان علیه السلام در روایات
⚡️جناب عبدالعظیم حسنی می گوید از حضرت جواد علیه السلام در مورد مهدی پرسیدم، ایشان فرمودند:
يَا أَبَا الْقَاسِمِ إِنَّ الْقَائِمَ مِنَّا هُوَ الْمَهْدِيُّ الَّذِي يَجِبُ أَنْ يُنْتَظَرَ فِي غَيْبَتِهِ وَ يُطَاعَ فِي ظُهُورِهِ وَ هُوَ الثَّالِثُ مِنْ وُلْدِي
اي ابوالقاسم! مهدي قائم علیه السلام از ما اهل بیت علیهم السلام است؛ او کسی است که انتظار فرجش واجب است و در هنگامه ظهورش، باید از او فرمانبرداري نمود، او سومین نواده من است.
📚کمال الدین، ج2، ص377، ح1
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
💐۲۵روز تا #جشن_انتخابات💐
شاخصهای نماینده تراز انقلاب اسلامی در کلام امام و مقام معظم رهبری
۳۳- توجه به احکام اسلامی
آن کسی که اسلام را نمی پسندد و مقررات اسلامی را قبول نمیکند و برای خاطر دل بیگانگان و خوشامد ،دیگران به انقلاب و ارزشهای انقلابی اهانت میکند و یا به خاطر ترس از دیگران به جای این که به ملت گرایش نشان دهد، به دشمن گرایش نشان میدهد و آن کسی که تقوای لازم را ندارد و اهل معنویات نیست و اهل دنیاست و فقط برای نام و نشان و استفاده شخصی این مسؤولیت را میخواهد، او لایق و شایسته این کار نیست.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
قسمت بیست و هشتم به عاصف گفتم: +مجبورم میکنی اینارو بهت نشون بدم تا بهت بفهمونم اون جوری هم که فکر
قسمت بیست و نهم
بگذارید قبل از اینکه به ادامه این پروژه بپردازم، درمورد گنشجکقرمز توضیحاتی رو خدمتتون عرض کنم، وَ اونم اینکه:
سازمان اطلاعات و امنیت شوروی سابق KGB، زن های زیبا و جذاب و خوش اندام رو برای پیشبرد اهداف جاسوسی سازمان مذکور تربیت میکرد تا با مقامات کشورهای دیگر، برای کسب و دریافت اخبار مورد نظر سازمان های مختلف، با برقراری ارتباط اطلاعات کسب کنند.
یعنی دقیقا همون کارهایی که از چنددهه قبل پرستوهای سرویس های آمریکا و اسراییل و... انجام میدادند، در روسیه یا همون شوروی سابق هم بوده و هست، اما با نام گنجشک های قرمز.
اگر بخوام یک نمونه اون و عرض کنم، باید اشاره کنم به منطقه ای به نام #دره_سیلیکون. اینم بگم که #گنشجکهای_قرمز، فریبنده تر و قوی تر از پرستوهای دستگاه های اطلاعاتی نظیر پرستوهای موساد و آمریکا و... هستند.
براساس یک گزارشی که بعدا به تشکیلات ما رسیده بود، منطقه موسوم به دره سیلیکون که محل حضور شرکتهای مهم فناوری و تکنولوژی آمریکا هست، تبدیل به کانون فعالیت روسپیهای روسی شده که به عنوان #جاسوس_کرملین وظیفه بیرون کشیدن اسرار مهم مربوط به تکنولوژیهای پیشرفته رو از دستاندرکاران این منطقه به عهده دارند.
کار گنجشکهای قرمز در اون منطقه بیشتر اینه که طی برنامههایی از قبل طراحی شده، در پنجشنبه شبها برای افراد مهم سیاسی و علمی و... تله میگذارند.
یک منبع اطلاعاتی روسی «منبع اطلاعاتی صرفا فقط مامور نیستند بلکه افراد مختلفی میتونن باشن» که مرتبط با دستگاه اطلاعاتی ما بود نقل میکرد: اگر من یک مامور اطلاعاتی روسی بودم و میدونستم که این روسپیهای سطح بالا، مدیران اجرایی شرکتهای مهم رو به اتاقهایشان میکشانند به آنها برای اطلاعات پول میدادم. شما به عنوان یک مامور امنیتی، لازم نیست که خودتون داخل بشید، بلکه نیاز دارید یک نفر رو در داخل داشته باشید و به اون دسترسی داشته باشید.
گزارشاتی که به تشکیلات ما رسیده بود، مقامهای اطلاعاتی آمریکا این وضعیت رو « #یک_اپیدمی_تمام_عیار_جاسوسی» توصیف کردن.
اونا معتقد هستند که مسکو به روسپیهای روسی و اروپای شرقی در این منطقه پول میده تا به سراغ عالی رتبه ترین غولهای تکنولوژی و مقامات و نیروهای امنیتی و علمی و نظامی و... در ساحل غربی برن. حتی یکی از افسران اطلاعاتی و امنیتی سابق که نامش رو نمیشه فاش کرد میگفت:
گزارش شده که روسپیانی که مدیران اجرایی را در #کلوبهای_شبانهای نظیر #رزوود، #سندهیل جذب میکنند، به مقامهای اطلاعاتی روسیه گزارش پس میدن.
بگذریم... سرتون و درد نیارم...
تموم این افکار مثل یک خُره افتاده بود به جونم. با خودم کلنجار رفتم و فلش بک زدم به ماه های قبل و تموم اتفاقات شمال و تهران و زاهدان رو آنالیز کردم.
باید میفهمیدم خودم سوژه ی «گنجشک قرمز» شدم یا نه!
بگذارید اینم بگم؛ نوع و روش و شیوهٔ پرستوهای آمریکا و موساد، یا گنجشکهای قرمز چطوریه:
1_ابتدا سوژه یابی میکنند.
2_دام گستری به شیوه ها و طرفندهای مختلف انجام میدن.
3_برقراری ارتباط به هر طریقی. تاکید میکنم، به هر طریقی.
4_وقتی سوژه ی سیاسی، یا امنیتی و اطلاعاتی، یا نظامی، تور شد، تن به برقراری ارتباط داد، درز اطلاعات شروع میشه و سوژه مورد نظر فریب میخوره و عملیات به راحتی تموم میشه.
حالا برگردیم به اون شب در دفترم...
به خودم گفتم: «با بررسی های کامل و اطلاع از اتفاقات ویلای شمال، ممکنه الان در مرحله دوم، یعنی «دام گستری» باشم و اون رفته سنگر گرفته، تا یه جایی بخورم به کمینش!
بلند شدم قدم زدم... دور اتاقم چرخیدم... هی به خودم میگفتم: «اگر من توی دام افتاده باشم، بگیرمش زنده ش نمیزارم. اگر از عوامل کثیف سرویس روسیه باشه بیچاره ش میکنم و...»
یه هویی به خودم اومدم و دیدم همینطوری دارم دور اتاقم میچرخم... رفتم نشستم روی مبل. یه لیوان آب پرتقال ریختم برای خودم و خوردم تا جیگرم حال بیاد.
اما فکر اون زن و این دختر مجهول الهویه که اومده بود سمت عاصف داشت دیوونم میکرد. هی به خودم میگفتم کجا گاف دادیم، من که آدم محتاطیام!
دیدم نمیشه! ساعت حدود 3 صبح شده بود و نفهمیدم کی وقت گذشته! یکی به ذهنم رسید که نمیتونستم بگذارم صبح بشه و برم پیشش. دل و زدم به دریا و گفتم شاید امشب شیفت باشه. رفتم با تلفن دفتر شماره اتاقش و گرفتم! زنگ زدم بهش؛ چندتا بوق خورد جواب داد و گفت:
_سلام شهید زنده!
+سلام بر زاهدان شب و دلیران عرصه ی پیکار در روز!
_چطوری عاکف جان؟
+نوکرم آقا. هستی توی لونهت؟
_آره. چطور؟
+میام پیشت باهات یه کار فوری دارم.
_بیا حاجی.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods
نگاه قدس
📜برگی از داستان استعمار قسمت چهل و هفتم: برادران سیاه در سالهایی که سفیدپوستها، سـرخ پوستها را ا
📜برگی از داستان استعمار
قسمت چهل و هشتم:
تب طلا
ســـــــرخ پوستهایی که به قانون دولت سفیدها گردن گذاشته بودند و راهی غرب میسی سی پی شده بودند، باید در صلح و آرامش، بدون آنکه چشمشان به هیچ سفیدپوستی بیفتد، زندگی میکردند.
اما تنها ده سال از این کوچ اجباری گذشته بود که در کالیفرنیا طلا پیدا شد و در عرض چند ماه هزاران سفیدپوست از میسی سی پی گذشتند تا به جست و جوی طلا بروند.
اما دولت آمریکا که به سرخ پوستها قول داده بود، غرب رودخانه «تا هنگامیکه سبزه میروید» به آنها متعلق است، چه پاسخی برای آنها داشت؟
پس از مدتی اعلامیه «تقدیر» از طرف دولت آمریکا صادر شد.
در این اعلامیه آمده بود: تقدیر و سرنوشت حکم میکند که اروپاییها و فرزندان آنها بـر سراسر قاره آمریکا حکومت کنند.
آنها نماینده ی نژاد برتر و پیروز هستند و مسئولیت نگهداری از جنگلها و بیرون آوردن ثروتهایی که در این زمینها نهفته است، به عهده آنهاست.
این اعلامیه عجیب جواب دولت آمریکا به رؤسای قبایلی بود که آنها را به عهدشکنی متهم میکردند.
جالب است که تنها یک گروه از سفیدپوستان با این اعلامیه مخالفت کردند؛ ساکنان «نیوانگلند» که همه ی سرخ پوستهای سرزمینشان را کشته یا آواره کرده بودند.
اکنون کالیفرنیا به عنوان سی و یکمین ایالت آمریکا مشخص شده بود؛ اما هنگامیکه خـبـر پیـدا شـدن رگههایی از طلا در کوههای «کلرادو» منتشر شد، ایالاتهای تازه کانزاس و نبراسکا در سرزمینهای سرخ پوستها متولد شدند.
#نقش_ما
#مشارکت_حداکثری
#مجلس_قوی
@entekhabatqods