💢 برگزاری #حلقات_صالحین پایگاه جانبازان مسجد جامع حضرت خاتم الأنبیاء (ص) شهر #تیمورلو با حضور حجت الاسلام #فاطمی با موضوع ۹ دی ماه و سالگرد شهادت سردار سلیمانی
🌳 روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان آذرشهر
🆔 @nehzat_azarshahr
💢 حضرت آیت الله خامنهای: توصیهی موکّد اینجانب، اولا اقامهی نماز در اوّل وقت است و ثانیا سعی در حفظ توجّه و حضور قلب.
🌳 روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان آذرشهر
🆔 @nehzat_azarshahr
💢 روایت شنیدنی یکی از دانش آموزان از تجربه اولین حضور خود در هیئت نوجوانان ممقان
همه جای مدرسه صحبت از هیات جوانان بود. هرکسی به دوستش می رسید می پرسید تو چی!؟ تو شرکت می کنی! من هم هنوز تصمیم نگرفته بودم.
اون روز حاج اقا سر کلاس درس منطق مون گفت: بچه ها، ده روز تا شروع امتحان هاتون وقت دارین از امروز شروع کنین درس دینی تون ( ک امتحان اول بود) به عشق حضرت زهرا سلام الله علیها خوب بخونین، تا شب امتحانی بتوانید با وجدان سالم و راحت تو هیات مون باشین. هرکس این ۱۰ روز درسش خوب بخونه میتوانه به هیات بیاید و من هم دو نمره ارفاق می کنم.
خیلی به فکر رفته بودم که چرا هیات اینقدر مهمه. این یه هفته رو راستیش کم و بیش درس خوندم. ولی شب امتحان هم مردد بودم ک در هیات شرکت کنم یا ن ک مدیر مدرسه مون تو صف اعلام کردن که شب میلاد تو هیات قراره که چند سوال هم از درس دینی ک امتحان فرداتون هست بپرسیم و اعضای شورای شهر جوایزی برای شما آماده کردند.
من تا اون روز هیات شرکت نکرده بودم با خودم میگفتم که هیات مثل اون جلسات هست که بزرگ ترا میرن و ما باید بشینیم ی گوشه حرف نزنیم نمیتوانستم تصمیم بگیرم.
روز شنبه شد روزی که شبش هیات برگزار می شد. دوستم ب من زنگ زد گفت تو میای گفتم هنوز تصمیم نگرفتم گفت بیا رضا و علی هم هستن خوش میگذره!! خیلی بدون احساس گفتم باشه ببینیم چی میشه
گوشی را قط کردم، رفتم آشپزخونه مامان داشت نهار درست می کرد! گفتم مامان ی سوالی دارم، میدانی هیات چیکار می کنند؟
مامانم گفت پسرم هیات جایی که جمع میشن برای اولیا خدا جشن میگیرن یا برای شهادت شون سینه زنی می کنند. من خودم تو هیات حضرت زهرا س بود ک با معلم قرام آشنا شدم و جلسه قران رفتنم مدیون هیات حضرت زهرا س هستم.
بعدش رو ب من کرد و پرسید خبریه!؟
گفتم امشب هیات داریم نمیدونم برم یا ن
مامان گفت اگر درست نگاه کردی حتما برو
شب شد با خودم گفتم من ک همه کار ها رو تجربه کردم امشب بروم ببینم چه خبره.
زنگ زدم ب دوستم گفت مهدی میری منم باهات میام.
مهدی گفت آره من با بابا میرم تو رو هم بر میداریم.
رسیدیم اون جایی ک آدرس داده بودن. هوا سرد بود خیلی سریع رفتیم توخونه
پله ها رو اومدیم بالا
یک نفر با کت و شلوار اتو کشیده شده جلوی در وایساده بود خیلی گرم مارو تحویا گرفت ب من هم سلام کرد و منم سلام کردم.
وقتی وارد خونه شدم با اقای فریار دست دادم گفت پسرم تو این سرما چرا کلاه سرت نکردی
منممم گفتم آقا راسیتش با ماشین بابای مهدی اومدیم!!
دیگ چیزی نگفت
من خیلی خوشحال شدم دیدم مدیر مون مثل بابام باهام حرف میزنه!
وقتی مسئول هیات مارا دید برای ما جا تعارف کرد
تا چشمم کار می کرد بچه ها از مدرسه اومده بودن
یکم آروم شدم دوستام دیدم
اخه فک می کردم تنها من اومده باشم.
ما ک وارد شدیم یک حاج آقایی که از تبریز اومده بود (حاج آقای فاضل) داشت صحبت می کرد
و داشت معنی اسمای حضرت زهرا رو توضیح میداد!
ک یهو گفت میدانید چرا به حضرت *فاطمه* میگن اسم فاطمه اش به خاطر اینکه هرکسی عاشقش بشه از آتش جهنم دور میشه!
با خودم میگفتم چطوری یک خانومی ۱۰۰۰ سال قبل اسمش ب خاطر این بوده ک ما آتش نبینیم
من هی با خودم میگفتم الان ما حرف بزنیم بیرون مون می کنند بعد دیدم دوستام دارن باهم صحبت میکنن و کسی باهاشون کاری نداره
یکم نشستیم که مداح شروع کرد به مدیحه سرایی با یه آهنگ خوب! باور نمی کردم همه داشتن کف میزدن و شادی میکردن حس عجیبی ب من دست داده بودند
تا حالا ندیده بودم یکجایی اینهمه آدم مسجدی کنار هم باشن و باهم شادی کنن
اونطرف یکی از اعضای شورای شهر دیدم که از جیبش ۵ تا جایزه دراورد و گفت حاج اقا اینها جوایزی ک گفته بودین برای دانش آموزا میدیم بفرمایید!!
داشتیم با هم ی سرودی رو میخوندیم ک یک کیک بزرگ وارد خونه کردن همه پاشدن و سرپا کف میزدن و کیک تولد حضرت زهرا س را مجلس اوردن
استاد قران شهرمون دیدم که یه پلاستیک باز کرد کلی شکلات توش بود و سمت ما پرتاب کرد ماهم داشتیم جمع می کردیم
دیگ اون حس غربت از دست داده بودم
انگار یک حسی ب من میگفت که حضرت زهرا س داره مارو میبینه ک به جشن تولدش اومدیم.
همینطور ک کف میزدیم داشتم به حدیثی ک حاج اقا گفت فکر میکردم که حضرت زهرا کیه که قبل تولدم اسمش به خاطر نجات ما از آتش، فاطمه گذاشته شده
همینجوری مات و مبهوت مونده بودم باور نمیکردم اینقدر بهم خوش بگذره
دوست داشتم جلسه ادامه داشته باشه
وقت شام شد ما رو برای صرف شام به طبقه پایین راهنمایی کردن
اونجا فقط دوستامون بودن بگو بخند کردیم
حاج آقای حسن زاده وارد شد و کلی تشکر کرد و قول داد که تو همه درس ها بهمون کمک کنه
من تو عمرم هیچ وقت به هیات نرفته بودم و این تجربه اولین حضور من در هیات بود که خیلی بهم خوش گذشت.
🌳 روابط عمومی اداره تبلیغات اسلامی شهرستان آذرشهر
🆔 @nehzat_azarshahr