او چگونه مبارزه کرد؟
قسمت اول: الان وقتش نیست!
🔹 نگاه کنید، بعد از ماجرای رحلت پیامبر و آن حادثهای که پیش آمد، حضرت زهرا(س) باردار است، بچه کوچک دارد، مصیبتزده است، مصیبت رحلت پیامبر بر ایشان وارد شده، مصیبتی که جبرئیل مداوم بر ایشان نازل بشود و ایشان را تسلی بدهد. در روایت دارد که امام صادق(ع) میگوید به کرّات جبرئیل بر ایشان نازل میشد و ایشان را تسلیت میداد در این مصیبت. یعنی این غم برای حضرت زهرا(س) بزرگ بود که دائماً فرشته الهی بر ایشان نازل میشد و ایشان را نسبت به این مصیبت تسلیت میداد.
🔹 در این شرایط حضرت زهرا(س) کوتاه نمیآید که بگوید بگذارم اول وضع حمل کنم و یک مقدار وضعیت ملتهب و خشمی که در جامعه هست فروکش بکند و یک مقدار از این وضعیت دور بشویم و بعد من اقدام کنم. در همان وضعیت میآید و نقشآفرینی میکند، بدون ذرهای تردید... همهی جان خودش را هم بر سر این میگذارد، چون شک و تردید ندارد.
بریدهای از نشست فاطمهای که نمیشناسیم؛ بازخوانی کتاب حقیقت عظیم
#فاطمیه
#بانوی_مجاهد
@nehzatezanan
به نهضت تعالی زن و خانواده بپیوندید:
💠 [بله](https://ble.ir/nehzatezanan)| [ایتا](https://eitaa.com/nehzatezanan) | 💠
او چگونه مبارزه کرد؟
قسمت دوم: شبیه پدرت باش!
🔹 در مدت کوتاه ۹ ساله که حضرت زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) در مدینه با هم زندگی میکنند، امیرالمؤمنین در حدود ۶۰ جنگ شرکت میکند. تصور کنید یک مردی که دائماً در جبهه است و در پیشانی جبهه میجنگد، با اینکه وقتی کار اقتصادی میکند آنقدر ثروت میتواند تولید کند، اما به خاطر حضور در جبهه، یک زندگی بسیار حداقلی را میتواند برای خانوادهاش فراهم کند؛
🔹ولی حضرت زهرا(س) نمیآید معترض بشود و بگوید ما خسته شدیم، ما جوانیم، پس سهم ما چی؟ بقیه بروند بجنگند ما سهم خودمان را ادا کردهایم! اصلاً چنین برخوردی نمیکند، بلکه مشوق حضور اجتماعی امیرالمؤمنین در جبهههاست و اتفاقاً خودش برای امیرالمؤمنین ظرفیت ایجاد میکند و به دلگرمی حضرت زهرا(س) است که امیرالمؤمنین اینجوری در صحنه جهاد و مبارزه حضور دارد و حضور پررنگی هم دارد..
🔹فقط هم این نیست که شما فرض کنید امیرالمؤمنین در جبهه است و ایشان دارد مدارا میکند و صبر میکند! اتفاقاً یک زندگی خیلی بانشاطی را هم فراهم میکند. شما شنیدهاید... مثلا نوع شعرهایی که برای امام حسن و امام حسین میخواندند: "اشبه اباکِ یا حسن". وقتی حضرت زهرا(س) میخواهد شعر برای پسرش بخواند میگوید یاحسن! شبیه پدرت باش. شروع میکند در وصف امیرالمؤمنین میگوید. میگوید پدر تو یک دلاور و یک شجاع است و تو اگر میخواهی شبیه کسی باشی شبیه پدرت باش! و از این مدل تربیتی که اتفاقاً مدل تربیتی افسرده نیست. اینکه بگوید ما در محرومیت هستیم، پدر شما نیست، در جبهه است.
بریدهای از نشست فاطمهای که نمیشناسیم؛ بازخوانی کتاب حقیقت عظیم
#فاطمیه
#بانوی_مجاهد
به نهضت تعالی زن و خانواده بپیوندید:
💠 [بله](https://ble.ir/nehzatezanan)| [ایتا](https://eitaa.com/nehzatezanan) | 💠
آموزگار تمامی دنیاها
شاید تو هنوز از فاطمه چیزی ندانی، مثل آن بیخبر که گفته بود فاطمهالگوى ما نيست، الگوى ما اُشين است! و اینها را که لمس کردهای و شناختهای، بزرگ بدانی و استقامت و پیشرفت، و یا علم و هنرِ این زنها الگوی تو باشد.
▪️ولی همینقدر بدان که اگر اين زنهاى بزرگِ كار و تلاش و علم و هنر، توانستند كه از محدودهى خانه و پدر و مادر و هموطن خود بيرون بيايند؛ و اگر توانستند كه بهخاطر ديگران، از سينه و صورت و جان خود بگذرند؛ و اگر توانستند نه بهخاطر آزادى و عدالت و رفاه و تكامل و... كه بهخاطر رشد انسان كارى بكنند، تازه مىتوانند فاطمه را الگو بگيرند و در اين كاروان، همراه او باشند.
▪️حکومت ابوبکر و عمر حکومتی است که از تمامی حکومتهای امروز دنیا، عادلتر و انسانیتر است. اینها کسانی بودند که عدالت را بر خودشان هم جاری کردند و به کاخها و برخورداریها روی نیاوردند... ولی فاطمه به حکومتی دلبسته که نه تنها پرستار، که آموزگار باشد! و آن هم نه آموزگار علم و سواد و دانش و صنعت، که آموزگار تمامی دنیاها؛ تمامی عوالمی که انسانِ بزرگ در پیش دارد و با این نگاه، فاطمه بر ابوبکر و عمر میشورد و آنها را کنار میگذارد و در کنار علی جان میدهد..
▪️ فاطمه الگوی کسانی است که بیشتر از خودشان هستند و بیشتر از رفاه و عدالت و تکامل را میخواهند؛ که انسان با رسیدن به تکامل و شکوفایی استعدادهایش، جهتی عالیتر میخواهد تا رشد داشتهباشد و گرنه خسر و خسارت او را میرباید...
📖نامههای بلوغ اثر علی صفایی حائری.
#زن_مسلمان
#الگوی_عدالت_خواهی
#مربی_رشد_انسان_ها
@nehzatezanan
💠 [بله](https://ble.ir/nehzatezanan)| [ایتا](https://eitaa.com/nehzatezanan) | 💠
🔹 ارزش های انسانی به طور کلی یا قابل دستیابی از طریق پول و قدرت هستند یا ورای چارچوبهای مادی تعریف و تبادل میشوند؛ کمک به همنوع، محبت به افراد خانواده، همدردی با نیازمندان و ... همگی ارزشهایی از نوع دوم هستند.
🔹 سرمایهداری به عنوان یکی از ارکان دنیای مدرن، حیات خود را به از بین بردن حداکثری مصادیق ارزشهای غیرکالایی و تبدیل کردن آنها به شیء و کالا، برای قیمتگذاری و فروش گره زده و با تمام توان میکوشد هر مصداقی از این نوع ارزشها را، با تعریفی جدید تبدیل به یک خدمت و محصول یا کالا برای خرید و فروش نماید.
خدماتی که در جوامع گذشته نشانهای از انسانیت به شمار میرفت و افراد بدون چشمداشت آن را برای یکدیگر انجام میدادند، امروزه یا به وظایف آنان تبدیل شده که باید برای دریافت پول آن را انجام دهند، و یا خدمتی شده که میتوان با پرداخت مبلغش آن را دریافت کرد.
🔹جامعه ایرانی از دیرباز جامعهای مهربان، خانواده دوست، فداکار و درآمیخته با ارزشگذاریهای اجتماعی و فرهنگی بوده و گره خوردن این فرهنگ با تقیدات اسلامی، رنگ و بوی آن را بیش از پیش به سمت تمایل به ارزشهای غیرمادی سوق دادهاست.
به همین دلیل در کنار يکديگر بودن به بهانههای مختلف یکی از عادات پرتکرار ایرانیان مسلمان بوده و هست؛ نوروز، یلدا، ولیمه خرید خانه و سفر زیارتی و تولد فرزند، سفرههای نذری و انواع ختمهای گرهگشا، بدرقهی مسافر، عیادت از بیمار و ... همگی مصادیق این ارزشهای اجتماعی غیرکالایی هستند.
🔹 خانوادههای ایرانی از سالیان دور، طولانیترین شب سال را دور هم جمع میشدند تا به یکدیگر این امید را بدهند که میتوان تاریکترین شب سال را هم، در کنار هم به روشنایی صبح رساند. احترام به بزرگان، شاهنامه و حافظخوانی، خوردن مقویجات مناسب فصل سرما در کنار خبرگرفتن از احوال همدیگر همگی اتفاقات زیبا و ماندگار این سنت دیرینهاند.
🔹رخنه سرمایهداری اما از طریق رسانهها، تبلیغات، فضاهای مجازی و سلبریتیها تمام تلاش خود را میکند که اگر توان مصادره تمام آنچه در جوامع فرهنگی جریان دارد را ندارد، حداقل آن را تبدیل به بازاری برای خرید و فروش نماید! پس به سراغ تکتک مؤلفههای آن سنت ماندگار میرود و یا آنها را به کالا و شیء تبدیل میکند و یا بازار مصرف و مدگرایی را در آنها پررنگ میکند.
🔹 یلدا همچون دیگر ارزشهای فرهنگی در جامعهی کنونی ما، به سمت کالاشدن در حرکت است و چند سالی است که به صحنه یک مصرفگرایی دستهجمعی با چاشنی تجملات و چشم و همچشمی تبدیل گردیدهاست. انواع تبلیغ و تخفیفهای فروشگاههای مختلف برای تهییج بیشتر به خرید و مصرف، تولید تم یلدا و گسترش آن از حیطه مد و لباس گرفته تا تزئینات و دکوراسیون، از جشنهای دانشآموزی در مدارس گرفته تا رفتن به آتلیه برای گرفتن عکس یلدایی، در کنار انتشار عکس سفرههای پرتجمل یلدا در شبکههای مجازی، این سنت دیرینه را از معنای خود تهی کردهاست.
🔹 شب چله، در کشاکش هجمهی دنیای سرمایهداری، نیاز به حفظ و حراست از ارزشهای عمیقی که حامل آنها بوده مانند تحکیم بنیان خانواده، صلهی ارحام، دقت و توجه در کار هستی و گذران جهان را دارد و باید با یک بازنگری در مفهموم، در جهت تقویت ارزشهای انسانی جامعه ایرانی به کار گرفته شود.
#سرمایهداری
#تصرف_ارزشهای_فرهنگی
@nehzatezanan
اسمش مریم بود،
همان تنها زنی که نامش در قرآن آمده است!
و مثل امروز بود،
که درد زایمان به سراغ اش آمد!
پناه برد به خارج از شهر!
با درد،
با اضطراب،
با تنهایی
و با حالی که گفتنی نیست...
و با کودکی در آغوش، به نزد مردمان شهرش بازگشت!
مردم که او را در اين حال ديدند، سرزنش اش کردند که:
اى مريم! نه پدرت بد مردى بود و نه مادرت زناكار! تو با خود چه کردی؟!
و مريم ، اشاره كرد به كودكش!
كه با او سخن بگوئيد!
مردم گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است، سخن بگوئيم؟
و عيسى به سخن درآمد:
سلام بر من روزى كه به دنيا آمدم
و روزى كه مى ميرم
و روزى كه زنده بر می خیزم..
و زنان، از وقتی قصه ی او را شنیدند، دخترانشان را مریم نام گذاشتند و پسران شان را روح الله!
و از همان روز جهان، چشم انتظار نشست... چشم انتظار روزی که او،
در کنار مصلح آخر الزمان،
زنده بر خیزد...
میلادحضرت مسیح، مبارک باد!
#زنان_در_قرآن
🔹از مسجد پایم به تظاهرات باز شد؛ البته قبلتر هم بالای پشتبام اللهاکبر میگفتیم. شب که میشد، راس ساعت ۹، صدای مردم قم را برمیداشت.
این کار دلم را راضی نمیکرد. باید میرفتم بین مردمی که توی خیابان شعار میدادند و مبارزه میکردند. صبح به صبح، حاجی را راهی میکردم، کارهای (خانه و بچهها) را سر و سامان میدادم و بعد خودم را میرساندم به خیابان. هر جا شلوغ بود، من هم آنجا بودم.
رژیم هم کم نمیآورد، همه توانش را گذاشتهبود. بعضی وقتها که از دست مامورها فرار میکردیم، لعنتیها آنقدر زیاد بودند که فکر میکردم شاه هرچه مامور داشته، فرستاده قم!
🔹همه چیز دستشان بود؛ کلی سرباز و اسلحه و توپ و تانک داشتند، اما حریف مردم نمیشدند... یک حرف امام کافی بود تا مردم بریزند بیرون، یا سربازها از پادگان فرار کنند...چندتایشان را خودم فرستادم شهرشان!
میرفتم کمی آجیل میخریدم و به بهانهای نزدیکشان میشدم و یک مشت آجیل میریختم کف دستشان. اینها هم سرباز وظیفه بودند و کمسن. نه مثل بعضی از افسرهای سنوسالدار، سنگدل و جدی و بداخلاق بودند، نه دست و پا داشتند رو در روی مافوقشان بایستند و از فرمان آنها سرپیچی کنند.
هر طور شده، سر حرف را باز میکردم. از امام میگفتم و اینکه سفارش کرده مردم به سربازها پناه دهند و کمکشان کنند. بهشان اطمینان میدادم که اگر کمی جسور باشند و شجاعت داشته باشند، فرار کردن خیلی هم سخت نیست. بعضیهایشان بالاخره بهم اعتماد میکردند؛ میآوردمشان خانه. بهشان لباس معمولی میدادم. اندازهای که میتوانستم، برای کرایه ماشین پول میگذاشتم توی جیبشان و راهیشان میکردم.
جوان مردم که میرفت، من میماندم و لباس نظامی، که اگر کسی توی خانه پیدایشان میکرد کارمان تمام بود. شب که بچهها را میخواباندم، خودم را میرساندم به خرابهای نزدیک خانه. کمی نفت میریختم روی لباسها و یک کبریت میکشیدم؛ دیگر اثری از سربازی که از ارتش شاه فراری دادهبودم، باقی نمیماند.
🔹نزدیک خانه توی آن شلوغی و بدو بدوها، همینطور که برمیگشتم و به آدمهای پشت سرم با داد و اشارهٔ دست قوتقلب میدادم که خانهمان همین جاست، دیدم پیرمردی خمیده، عصازنان یک گوشه راه میرود. گفتم: «خدایا! خودت بهش رحم کن. اینها که مروت ندارند و حالیشان نیست این پیرمرد برای تظاهرات و این حرفها نیامده.» از کنارش که رد شدم و جثهٔ کوچکش را دیدم، دلم نیامد رهایش کنم. فکر کردم ضربِدست اینها به جوان میخورَد، نقش زمین میشود، این پیرمرد که جای خود دارد.
معطل نکردم. برگشتم و دودستی از روی زمین بلندش کردم. خیلی ریزهمیزه بود. بنده خدا تا به خودش بیاید و بفهمد چه خبر است، دید من دارم میدوم و یک عده هم پشت سرم. هی دادوبیداد کرد که: «دختر چهکار میکنی؟ من را بذار زمین. با منِ پیرمرد چهکار داری؟» مدام دست و پا میزد. عصایش افتاد زمین. وقت حرف زدن و توضیح دادن نبود. اگر نمیآوردمش، زیر دست و پا میماند...
خیابان که آرام شد کمکش کردم و بردمش بیرون. حوالی همانجایی که دیدهبودمش. نگذاشت همراهش بروم و برسانمش؛ فقط یک تکه چوب پیدا کردم و جای عصا دادم دستش، سفارش هم کردم مواظب خودش باشد. چپچپ نگاهم کرد و گفت: آخرالزمون شده، از دست شما زنها!
📖 برشهایی از کتاب "تنها گریهکن"
به بهانه ۱۹ دی، سالروز قیام مردم قم
#الگوی_سوم
#قیام_زنان
@nehzatezanan
سلام بر فاطمه بنت اسد
سلام بر او که هر چه در طلب هویت حقیقی و درک رسالت زنانه خویش کتابهای تاریخ را در پیاش زیرو رو کردم و در جلسات ذکر و مدح اولیاء الله به دنبالش گشتم، جز چند سطر کوتاه دربارهاش چیزی نیافتم..
فاطمه جان! اگر چه تاریخ دربارهی تو سکوت کرده و زنانِ دست چندم که در عظمتِ وجود و بلندیِ روح به گرد گامهای تو نمیرسند را به نام زنان الگو به ما معرفی کردهاست، اما برای دست زدن به دامنِ بلندِ وجود تو، مارا همین بس است که وقتی با پای پیاده، منزل به منزل با سختی و مرارت برای یاری رسول خدا هجرت کردی در وصف تو و فرزندت آیه نازل شد:
اَلَّذینَ یَذکُرونَ الله قیاماً و قُعوداً و یتَفَکَّرونَ فی خَلقِ السَّموات وَالارض و...فَأستَجابَ لَهُم رَبُّهُم اِنّی لآاُضیعُ عَمَلَ عاملٍ مِنکُم مِن ذَکرٍ اَو انثی بَعضُکُم من بَعضٍ...
فاطمه جان! با یتیم آمنه چه کردی که بعد از رفتنت در فراق شما اشک میریخت و به فرزندت میگفت علی جان، فاطمه مادر من هم بود....
محمد تابوت تو را به دوش کشید، برایت به نماز ایستاد و تکبیر گفت؛ داخل قبر شد و با دستان مبارکاش آن را برایت فراخ نمود... دعا میکرد و اشک میریخت اما راضی نشد تا عبای خود را در قبر بر تو پوشاند...
تو برای من آن الههای هستی که خداوند خانهاش را برایت شکافت و سه روز و سه شب با نعمات انس و نفحات قدسیاش از تو و نوزادت پذیرایی کرد. ما سالهاست که در این ایام به یمن حضور تو در حرم، معتکف و پناهنده به خانههای خدا بر روی زمین میشویم.
مگر نه این است که تو گرانمایه گوهری را در بطن خود پروریدی که هرکس به ولایت او پناهنده شود از گمراهی نجات می یابد؟
حصنِ حصینِ خداوند و سپر آتش جهنم، فرزند توست.
سلام بر تو ای هویت زنانه و حقیقت گمشدهی من
سلام بر تو ای آرزوی بلند و بهشتهی من
سلام ما به تو و فرزند تو تا روز قیامت....
@nehzatezanan
در مواجهه با تاریخ، خصوصا تاریخ اسلام به اسم زنان که میرسم سراپا جستجو میشوم؛
که بود؟ در کجای تاریخ؟ برای چه کاری؟ سرنوشتاش چه شد؟ دامنه اثرگذاریاش چقدر بود؟
و هرچه میگردم چیز کمتری پیدا میکنم...
احتمالا برای تاریخنویسان گذشته، آیندهپژوهی معنایی نداشته و هیچ تصور نمیکردند روزگاری برسد که زنان گم شوند در پیچ و تاب زمان و بین مفاهیم و اعتباریات مدرن؛ و خیلی به آن گذشتهها نیاز پیدا کنند!
اولین بار سال ۸۱ در اعتکاف دانشجویی اسم امداوود را شنیدم، همان اندازه که در مقدمه اعمال ۱۵ رجب در مفاتیح آمده بود:
امّ داوود، لقب فاطمه، مادر رضاعی امامصادق علیهالسلام و زن حسن مثنّی است. زنی که فرزندش در اسارت استکبار و خشم و غیظ منصور دوانیقی گرفتار شد و او را دست به دامان دعا کرد.
روز و شب گریه میکرد، اما فرجی نمیرسید تا بالاخره به ملاقات امام صادق علیهالسلام در بستر بیماری رفت. انگار از غم خود هم گلایهای نمیکند تا حضرت صادق علیهالسلام خود احوال فرزندش را از او جویا میشود.
و حضرت دعایی به او یاد میدهد!
دعا یا معرفت، هرچه هست، دست او را میگیرند و بالا میبرند، خیلی بالا... سفره توحید برایش پهن میکنند!
همین!
و هیچ چیز دیگری دربارهی او در گزارشات تاریخی نیست.
با این حال قرنهاست شیعیان بر سر سفره دعایی که فاطمه تعلیم گرفت نشستهاند!
و من، که مینشینم و تخیّل میکنم که تربیت مادرانهی فاطمه، چطور بود که پسرش داوود، دستگاه کفر و ستم منصور را به لرزه درآورد؟ فاطمه خود چگونه بود که حضرت صادق اسم اعظم خدا را با این دعا به او تعلیم داد؟ چه نوری در وجود او و توسّلاتاش بود که حالا و در همهی این ۱۵ رجبها به دستِ کلماتی که به او تعلیم شد، مشمولِ عنایت و هدایتِ الله میشویم؟ دامان وجودش را چگونه در تاریخ گستراند که به برکت اضطرار مادرانهاش، هر سال بین ما زنان و مردانِ عهد کرده برای مبارزه با کفر و طاغوتهای درون و بیرون، ایمان و یقین پخش میکنند؟!؟
امّ داوود برای من یعنی میشود زن بود و در سیر بین خود و الله به جایی رسید که در اضطراب مادرانهات کلید فتح زمین و آسمان را به تو بدهند و هر سال نیمه رجب داستان تو را برای مؤمنان زمزمه کنند.
#هویت_زن
@nehzatezanan
بسمه تعالی
دورم ز برت ای مه تابان چه نویسم؟
با این دل پر غم به خمینی چه نویسم؟
ترسم که قلم شعله کشد، صفحه بسوزد!
با این رخ غمگین به عزیزم چه نویسم؟
قلبم را میشکافم و از میان آن دسته گلی به نام (سلام) بیرون میآورم و به شما رهبر عزیز و همیشه رهنمای زندگیام تقدیم مینمایم.💐
امیدوارم که سلام ناقابل یک دانشآموز را که نشأت گرفته از آتشکده قلبش همچون وزش بادهای بهاری و همچون کبوتر سفید آزادی به سوی قلب پر مهر و محبت شما در پرواز است را پذیرا باشید.
ما دانش آموزان سالروز ورود شما را به وطن تبریک و تهنیت میگوییم.
رهبر عزیزم، من و دانشآموزان دیگر به دستور خدا، قرآن و شما درسهایمان را خوب میخوانیم، تا با خوب درس خواندنمان مشت محکمی بر دهان دشمنان داخلی و خارجی بزنیم.
ما دختران دانشآموز که نمیتوانیم در جبهه، با صهیونیسم جهانی بجنگیم، در سنگر مدرسه با درس خواندنمان میجنگیم.
ما از درگاه باری تعالی سلامتی و عمر طولانی شما را خواستاریم تا هرچه بیشتر راهنمایی در زندگی اسلامی ما باشید.
ما دانشآموزان از شما میخواهیم تا دعا کنید که ما در درس خواندنمان، موفق باشیم و درس پایداری و استقامت و شجاعت را از آموزگاران ایثارگر بیاموزیم.
والسلام
فرزند کوچکتان
زهرا مجیدی
🔸نامه دختری دانشآموز به امام خمینی، بهمن ۱۳۶۳
💠 سلام بر امام در روزی که آمد و همه چیز را برای ما عوض کرد حتی رنگ و بوی درسخواندن دختران دانشآموزمان را...
@nehzatezanan
14.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬🎬 اینجا ایران است؛ صدای حیات پرشور خانواده ایرانی را از جشنواره فجر میشنوید!
🎥 مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر دیروز در حالی برگزار شد که صحنههای خانوادگی زیبا و پرتعدادی داشت!
خانواده ایرانی در طول چند دهه گذشته متاثر از فضای جامعه و فرهنگهای مهاجم، دستخوش تغییرات زیادی گردیده و متفکرین و اندیشمندان کشور، دلنگران چگونگی موجودیت خانواده در ایرانِ آینده، از زوایای مختلفی به آن پرداختهاند. برخی وضعیت خانواده را بحرانی خوانده و به مثابه موجودی که تمامی کارکردهای خود را از دست داده، آن را در آستانهی انحلال میدانند و برخی دیگر خانواده را مانند موجودی مقاوم و پویا، در حال بازتولید نقشهای هویتیاش تعریف میکنند.
🎥 در میان تمام گمانهزنیها، اختتامیه فجر چهل و دوم، صحنههای زیبایی از هویت خانوادگی ایرانیان را به تصویر کشید که نشان از استحکام جدی پیوندها و عمق آن در لایههای مختلف مردمی دارد.
ادامه👇
#خانواده_ایرانی
#جشنواره_فجر
@nehzatezanan