eitaa logo
نهضت مادری اردبیل
178 دنبال‌کننده
124 عکس
34 ویدیو
1 فایل
تلاش جمعی مادران و بانوان دغدغه مند اردبیلی، برای زندگی جمعی و بی تفاوت نبودن نسبت به مسائل جامعه ایمانی نهضت مادری؛ گروه مردمی مادر فرزندی ارتباط بانهضت مادری اردبیل @rsaleh14 @nehzatmadary ارتباط بانهضت مادری کشوری https://eitaa.com/nehzatemadari
مشاهده در ایتا
دانلود
روایت دیدار به لطفِ همراه بردن کودکانمان که تصور میکردم اسباب زحمت باشند؛ خیلی راحت و بی معطلی خود را زیر سقف نور یافتیم... نگاه اولم گره خورد به زیلوهای آبی رنگ...😭 شبیه قدم زدن در خانه ی بزرگِ بزرگتر ها بود،خیلی بزرگتر . آدم دلش میخواست دو زانو بنشیند تا عطر چایی که برایش می اورند مستش کند اما خجالت امان خوردن ندهد... از در باز بزرگ که وارد شدیم چشمم به جایگاه افتاد نگاهم بار دوم خیره ماند یعنی با همین فاصله زیارتشان می کنیم؟❤️ از رفیقم که کنارم بود سوال کردم حضرت آقا همین جا تشریف می اورند؟ منِ پرتوقع ان لحظه راضی شده بود ؛ به همه چیز... شبیه حضور در حرم بود که غصه ها یادت می رود... هنوز نزدیک ده صف تا ته فاصله داشتیم که پر نشده بود ، می شد گفت آن وسط هاییم... سر پا دورتا دور چشم گرداندم انگار که وارد مجلس جشن و شادی شده باشی از فضاسازی زیبای حسینیه قند در دل آدم اب می شد...🥰 پرده ی پشتِ جایگاه، سرخابی؛ ستون ها با پارچه هایی با طرح گل های اسلیمی با زمینه صورتی پوشیده شده؛ دیوار بین پنجره ها همه با پرچم های یک دست متبرک به نام حضرت فاطمه (س) پوشیده شده بود؛ دور تا دور پرچم ها با ریسه های مرجانی رنگ نورانی تر شده بود...😍🥺 حدیث منتخب نصب شده هم که بیشتر از همه لبخند بر لب می نشاند : جبرائیل علیه السلام پیوسته مرا در باره زنان سفارش می کرد... سرود دختران را شنیدیم و اجرای تئاتر بانوان و نقش ام خلف همسر مسلم بن عوسجه را دیدیم اصلا یاد کربلا که نباشد حلقه ای مفقوده همه چیز را بهم می ریزد همان حلقه ی اشکی که سرازیر شد... از قرائت ایات نور و سوره کوثرش حسابی نور علی نور شد که چشم هایمان روشن شود به دیدار حضرت آقا... پدر که آمدند همه ایستاده بودند و چند قدم جلوتر پرت شده بودیم؛ خواستیم بنشینیم جایمان حسابی تنگ شده بود🍃 دخترم خوابیده بود نمیدانستم کجا جایش بدهم نیم ساعتی بغلم بود که کنار دستیم خانمی مهربان و بزرگوار؛ گفت بگذار جلویمان بخوابد و کمی بیشتر خود را جمع کرد تا جای تنگی برای خواب عمیق دخترکم باز شد... هنوز نگاه بعدی گره نخورده بود در ردیف های جلو دوستانی سرپا بودند و امیدوار بودیم از صف خارج شوند.مهمانان که نظم گرفتند نگاهم نور میزبان را لمس کرد حس میکنی او هم نگاهت میکند و به تو توجه دارد...😭 همین کافی بود ... دوزانو بودم، گوشم به صحبت مدعوین که بی تکلف و صمیمی گزارش و گله و درخواست هایی ارائه می دادند و چشمم به آقا جان بود باصلابت و آرام و با اطمینان نشسته بودند طوری که دلت قرص می شد و همه ی نگرانی ها و مشکلاتی که از آن حرف زده می شد را کنار می زد. ❣ از آن موقعیت هایی بود که خستگی و بی خوابی من را به هم نمی ریخت غرق خوشحالی بودم؛ که این حالِ مثل خواب خوش تمام شد .مثل حرم بود ، احساس میکردم مرا می بیند و صدایم را می شنود....💚 نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
روایت دیدار دیدار روی ماه آقا... دقیقا نمیدانم چطور روزیم شد... ولی قسمت شد و رفتیم... نگران بودیم ولی الحمدلله جای خوبی نصیبمان شد. اولین لحظه دیدار حس عجیبی بود که در کلمات نمی‌گنجد... با آمدن آقا همه چیز رنگ باخت، نگرانیها تمام شد چیزهای مهم اهمیت خود را ازدست داد و رنگهای زیبای دور حسینیه دیگر زیبا نبودند... 🥀 تنها و تنها آقا بود و من که پر از دوست داشتن بودم... حضورشان پر از لطافت بود که گویی مخصوص همین دیدار بود... سخنرانان که سخن میگفتند چیزی از حرفهایشان نمی‌فهمیدم،غرق در تماشا بودم دوست داشتم یکی از آنها بودم... در تصوراتم💭 رفتم پشت تریبون ولی نمی‌دانستم حضرت آقا را با چه عنوانی صدا کنم که تمام احساسم را نشان دهد.چیزی پیدا نکردم..‌. جا تنگ بود، دیگران اذیت بودند، رقیه سادات را برداشتم بروم عقبتر مردم و خادمین با نهایت لطف به اندازه گذاشتنِ پا، جا باز میکردند تا بالاخره یک جای خالی نشانم دادند، نشستم کنار دختری که چهره معصوم و پوشش ساده اش خبر از علتی میداد... اسمش فاطمه بود و روز تولدش 🎂بود تولد ۱۲ سالگی... با رقیه سادات به خوبی بازی میکرد بعد از چند دقیقه پرسیدم از طرف چه ارگان یا سازمانی آمده ای گفت بنیاد شهید دلم پر کشید گفتم شهید دارین؟😭 گفت پدرم شهید شده در حلب سوریه و بعد از دقایقی فهمیدم پیکرش هم برنگشته...😭 اشک امانم نمی‌داد با نگاه‌های معصومانه اش دلداریم میداد... از چند روز قبل از رفتن؛ می‌دانستم انگشتر💍 و چفیه آقا نصیبم نمیشود ولی مثل هدیه دادنِ موران به سلیمان، دوست داشتم منم به آقا هدیه ای داده باشم... انگشتری از امام رضا خریده بودم و برایم عزیز بود... به آقا نامه نوشتم و گفتم آقا جان من انگشترم را از طرف شما دادم به فاطمه دخترِ شهیدِ گمنامِ مدافعِ حرم برای روز تولدش...😭 فاطمه جانم تولدت مبارک❤️ نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
روز سخت و پراسترسی برام بود یه جا وایساده بودیم ... اون گل ها رو دیدم احساسی با شکوفه ها حرف میزدم که آخه چطور شما تو این سرما موندین فکرم به یه چیز دیگه رفت بعدش گفتم آهان آفرین این معنی مقاومت در برابر اوضاع رو میرسونه؛ استقامت استقامت؛ که ربطش دادم به استقامت در هدف نهضت مادری ....این که همه گل ها اونایی ک دوام سرما نداشتن، ریختن شما موند؛ ین تمام تاخیرا ناراحتی امروز من که به استقامت ربط نداشت کنارهم چیده میشد منو به سمت اون شکوفه ها ببره و دوباره معنی استقامت رو درقالب دیگه نشون بده ، چقدر جهان رو نظم داره رقم میخوره... نویسنده : بوی نم باران نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
جهاد و مقاومت ادامه دارد... بسیاری از ما با خودمان فکر میکنیم با وجود آتش بس در لبنان چه نیازی به ادامه کمک ها هست؟ یا با وجود سرد شدن هوا نیازی هست این کمکها ادامه داشته باشد؟ باید بپذیریم و چون تابلویی جلوی چشممان آویزان کنیم که محور مقاومت بعد از طوفان الاقصی درگیر یک جنگ وجودی و همه جانبه شده و دیگر قرار نیست به سبک و مدلی که قبلاً زندگی میکردیم ادامه دهیم. و ایران نیز از این جنگ مستثنی نیست... نقش ما برای حمایت و کمک به ایستادگی مردم غزه زیر باران آتش و محاصره جنایتکاران صهیونیست چیست؟ آنها چشم براه کمکها و حمایت برادران و خواهران مسلمانشان هستند. درست است که در لبنان آتش بستی نیم بند برقرار شده اما مردم لبنان، برای بازسازی مجدد خانه ها و زیرساخت های کشورشان نیازمند به یاری ما هستند... پس ما هنوز مسولیم... فردا در آشپزخانه مقاومت نهضت مادری اردبیل همزمان با برگزاری نماز جمعه در مصلی از ساعت ۱۱ و سی صبح تا ۲ عصر منتظرتان هستیم تا با خریدهای هدفمندتان مبارزه با دشمن صهیونیستی را ادامه دهیم... وعده دیدار : جمعه ۷دی ماه ۱۱:۳۰ الی ۱۴ نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
ما اینجا منتظرتونیم...😍
مهمانی مقاومت یکشنبه ۹ دی ماه همزمان با برنامه از عاشورا تا چالدارن از چالدران تا ظهور که با سخنرانی "سید حسن آقا عاملی" و با حضور مداحان بزرگ کشوری چون آقایان "رسولی" "مطیعی" "سلحشور" "نریمانی" در محل مسجد اعظم و مسجد پیچاقچی بازار برگزار خواهد شد انشالله آشپزخانه مقاومت💪 هم خواهیم داشت... بیاری خدا برای شام فردا در حال تهیه آش دوغ، آش رشته اردبیل، ساندویچ فلافل، ساندویچ الویه، سمبوسه، دونات و ... هستیم. با خیال آسوده همراه خانواده👨‍👩‍👧‍👦 تشریف بیارید و شام رو بصرف یاری مقاومت که با زحمات مادران مومن و باسلام و صلوات و توسل تهیه میشه میل کنید...🍛🥣🌯 زمان : یکشنبه ۹ دی ماه ساعت ۱۹:۳۰ الی ۲۲ مکان : مسجد اعظم و مسجد پیچاقچی بازار نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
. بالاخره بعد از چند جلسه صحبت و هم اندیشی با مسئولین قرار شد در مصلی هم آشپزخانه مقاومت راه بیفته☘ این خبر خوش به مادران مقاومت ارسال شد🗣 که برای جمعه لباس آشپزی که الآن برای ما مادران مقدسترین لباس شده به تن کنند و هرکس هنر خود را به میدان بیاورد. حتی این ویروسهای جدید و ماندگار هم نتوانست مانع از ابراز عشق مادران شود... مامان مریم به سختی مریض بود🥀 اما با همون حالش البته با رعایت جوانب بهداشتی فلافل هارو پیچید با این متن که این یک خرید عادی نیست... . مامان زهرا هم حالش تعریفی نداشت و باید دونات درست میکرد😔 مامان عزیزه از سفری🦋 که منتهی میشد به آغوش مادر،گذشت و کمک مامان زهرا شد تا دونات ها با دلی آسوده و در شرایطی سالم تهیه بشن ☘ من قرار بود آش درست کنم ... کمی دیر شده بود... با پیگیری مسئول عزیز گروه نگرانیم بیشتر شد... رفتم سراغ سید حسن،سید مقاومت... مدام در دلم با شهید بزرگوار زمزمه میکردم... مسیر خرید دوغ را نذر صلوات برای سید و یاران با وفایش کردم... . آش مقاومت درست در زمانی که باید آماده میشد شد و من برای چندمین بارحس میکردم حضور شهدا را کنار خودمان... . این آشها و این غذاها واقعاً خوردن داره🌿 که مدام با یاد شهیدان پخت میشود🦋 برای پایین آوردن آش از ماشین نیاز به کمک بود چند ثانیه ای عابران پیاده را نگاه کردم...😔 از درخواست کمک خجالت می‌کشیدم بالآخره هرجور شده از برادری کمک خواستم ادامه... نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary .
نهضت مادری اردبیل
. #جمعه_های_مقاومت #گزارش_واریز بالاخره بعد از چند جلسه صحبت و هم اندیشی با مسئولین قرار شد در مص
. ادامه... با روی گشاده دیگ آش را گذاشت روی میز وقتی کاسه ای آش تعارف کردم گفت روزه ام🥹 نماز گذاران که از نماز خارج شدند کم کم سرمون شلوغ شد🤯 خانم میانسالی که تا جایی که می‌توانست حمل کند آش خرید...🌴 پسر جوانی که با یه کاسه آش پول دوکاسه آش رو پرداخت کرد...🌱 مادرانی که بچه ها را مجاب میکردند که براشون ساندویچ بخرند...🌿 خیلی‌ها دلگرمی میدادند... . و بالآخره دوتا دیگ بزرگ خالی شد و ما راضی از کاری که انجام شد🪷🪷🪷 جلسه‌ای با مسئولین مصلی برای حمایت مستدام داشتیم با چادرهای سراسر آشی😓 ابتدا کمی خجالت می‌کشیدم و سعی میکردم پنهان کنم، ولی ندایی در درونم گفت تا چادر من آشی نشود لباس پسرم خاکی نمیشود... . ما از مادران مقاومت آموختیم که چادرهای آشی، پسرهایی با لباس مقدس مقاومت تربیت میکند... و این شد حاصل تلاش روز جمعه مان... پیشکش به محضر مولایمان صاحب الزمان عج و رهبر عزیزمان برای یاری اسلام عزیز ... نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary .
بسم الله النور سلام و رحمت به پیشنهاد یکی از دوستان، برای سالگرد شهادت سردار سلیمانی میخواهیم هزینه ی یک تنور از انواع نان که قیمتشون مناسبتر هست رو به نانوایی محله ها بدیم و بگیم اون تنور رو صلواتی به مشتریها بده و بگه به نیت حاج قاسم هست . حالا هرچی مشارکت بالاتر باشه تعداد نانوایی بیشتری پوشش داده میده. تکراری هست ولی برکت داره. صبحها کارگرها میان تعداد زیاد نون میخرن . حتی به غیرنیازمندها هم مزه میده . نور وجود حاجی و ابومهدی و بقیه شهدا،بره سر سفره های هم محله ای هامون و برکت و نور میشه ... هزینه هرتنور نان بربری متوسط حدود ۶۰ هزار تومان هست، خودتون رو بانی و سهیم کنید ولو با مقدار کم ... شادی روح بلند حاج قاسم و ابومهدی و شهدا صلوات شماره کارت زیر مختص این کار است، فرصت واریز تا ساعت ۲۴ روز ۱۲ دی ماه، (بعد این زمان واریز نفرمایید) نیازی به اطلاع واریز نیست. نهضت مادری اردبیل https://eitaa.com/nehzatmadary
نهضت مادری اردبیل
بسم الله النور سلام و رحمت به پیشنهاد یکی از دوستان، برای سالگرد شهادت سردار سلیمانی میخواهیم هزی
بلطف اعتماد شما عزیزان و با نیات حسنه که از مشارکت در این امر داشتین مجموعا ۲میلیون و ۵۹۰ هزارتومان جمع آوری شد انشالله فردا صبح و عصر به نانوایی محلات مختلف سپرده میشه تا پخت نان صلواتی انجام بشه لطفا بعد از این واریز نفرمایید