eitaa logo
پایگاه بسیج نینوا سربندان
52 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
482 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی از لودرهـا . . . که راننده تازه‌کاری روی آن کار می‌کرد ، در منطقه و حین عملیات خراب شده بود و راننده غرق در روغن و گِل و خاک ، داشت آن را تعمیر می کرد ... در حین سرکشی ... به همراه حاج مرتضی به لودر رسیدیم حاجی وضعیت او را که مشاهده کرد، برای کمک به طرف او رفت... به کمک هم لودر را خیلی زود تعمیر کردند راننده پس از تمام شدن کار ، و ضمنِ تشکر از حاجی ، گفت: « اگر فرمـانده منطقه اینجا بود ، به من کمک نمی‌کرد ، ولی شما لطف کردی و کمک کردی !» حاجی گفت : «از خدا بخواه تا فرمانده منطقه را آدم کنه!» و بعد به سمت خودروی خود رفت.... من که این اوضاع را دیدم ، خودم را کنارِ راننده لودر رساندم و آهسته گفتم : « بابا این بنده خدا حـاج مرتضـی ، فرمانده منطقه است، نباید اینجور میگفتی!» راننده به طرف حاجی دوید و گفت : «تا من را نبخشی ، نمیذارم بری.» حاجی پیشانی‌اش را بوسید و با لبخند گفت : « تو را می بخشم ، به شرطی که از خدا بخوای من را آدم کنه.» 📚 سیره شهدای‌دفاع‌مقدس(۲۴) ص۲۳۹ 🆔👇 @neinava313
مرا با چشم‌های بسته از پُل بگذران ای دوست تو وقتی با منی دیگر مرا بیمِ معادی نیست ... 🆔️👇👇👇 @neinava313
🌷 جانباز قطع نخاعی ناصر توبه‌ای در سن ۲۱ سالگی فرماندهی یکی از گردان‌های لشکر ۴۱ ثارالله کرمان را بر عهده داشت که در آن زمان حاج قاسم سلیمانی در سمت فرماندهی لشکر خدمت می کرد. 🍃 سردار شهید حاج قاسم سلیمانی وقتی نزدیک ایام عید می خواست به کرمان و به دیدار والدین خود برود به همسر این جانباز زنگ می زد و می گفت: "من دو روز به خانه شما می آیم." لباسی تهیه می کرد و به خانه او می رفت. جانباز را استحمام می داد، تخت او را آماده می کرد و در این دو روز به همسر جانباز می گفت کار آشپزخانه هم به عهده من است؛ دو روز خدمت گذاری این جانباز قطع نخاعی را داشت؛ بعد به سمت خانه خودش می‌رفت. 🍃 حالا میفهمی که چرا حاج قاسم فرمود: تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی. ❤️ 🆔️ @neinava313
⭕️ محمد‌علی جهان‌آرا: بچه‌ها؛ اگر شهر سقوط کرد، نگران نباشید؛ دوباره فتح می‌کنیم! 👈مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند! 🆔️👇👇👇 @neinava313
⭕️به دو میومد قرارگاه، بی‌سيم رو بر می‌داشت، وضعيت رو می‌پرسيد و می‌رفت. موقع عمليات خواب و خوراك نداشت. گرسنه كه ميشد، هر چی دم دست بود می‌خورد؛ برنج سرد يا نصف كنسروی كه يك گوشه مونده، يا نون خشك و مربا! 🆔️👇👇👇 @neinava313
📩 ◄ 🍁شهـید محمدابراهیـــم هـمت: هر وقت‌ میخواست ‌برایِ بچه‌ها یادگاری بنـــویسه می نـــوشت: " مــــن کان لله ، کان الله له " هرکی باشه خدا با اوست. 🆔️👇👇👇 @neinava313
🚩 . 📚عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد. 🔹وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند. 🔸صدایش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری؟!)) بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه.)) 🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا. گفتم؛(( اولا این هدیه‌ست؛ ثانیا مگه چقدره؟!)) پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد. 🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم:(( مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!)) -رفت همون جایی که باید می رفت! -یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟ 🌷 🆔️ 👇👇👇 @neinava313
از‌یہ‌بـݩده‌خـدایۍ پـرسـیدم: حاجـے‌ڪارۍ‌‌ڪہ‌سودش‌زیاد‌باشــہ‌و دسـٺ‌توش‌ڪـم؛سـراغ‌دارۍ؟؟ گفـټ:شڪرخدا...🌱 ♥️ 🆔️ @neinava313
🔸می گفت مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید "درست" انجام وظیفه کنیم👌 🔹خیلی برای کارش دل می سوزاند. حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی💥 بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی😓 جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترین ها بود. 🆔️ @neinava313
🔻داشتیم می‌رفتیم سمت هلی‌کوپترها. توی مسیر آقا مهدی باکری یک تسبیح مرگ بر آمریکا گفت. می‌گفت آقای مشکینی فرمودند: ثواب مرگ بر آمریکا کمتر از صلوات نیست... 🆔👇 @neinava313
🔸نفسِ حضرت امام (ره) که بهش خورد، از کسی که به گفته خودش از کامیون‌ها باج‌گیری می‌کرد و محافظ کاباره ها بود،شد کسی که بهش گفتن "حُرّ انقلاب" 🔹شهید گمنام شاهرخ ضرغام 🆔️👇👇👇 @neinava313
بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است ... هر شهیدی که می آوردن می‌رفت توی سردخانه معراج می دید. یه بار بهش گفتم: چطوری تو را راه میدن معمولا سخت می گیرند. گفت: اگه بری التماس کنی نمیزارند ولی من سرم را می اندازم زیر یه سلام می کنم وارد می شوم. اونا هم فکر می کنند کاره ای هستم جلوم را نمی گیرند گفتم: خب حالا این چه لذتی داره که این قدر با شوق می‌ری جنازه‌‌های شهدا را می‌بینی. گفت: می رم توی گوششون یه چیزی میگم پا می شم میام، گفتم: چی میگی ، گفت: بعدا میفهمی وقتی جنازه علی را آوردند رفتم و کنارش نشستم تویِ گوشش گفتم: علی من را یادت نره...... یک آن یاد علی آقا افتادم که سالها توی گوش شهدا چی می گفته ... 🆔️👇👇👇 @neinava313