eitaa logo
نجات فرشته ها
405 دنبال‌کننده
492 عکس
71 ویدیو
0 فایل
"صفحه ای برای حمایت از قلب های کوچک" قلب هایی که پنهان می تپند❤️ و پنهانی ساکت میشوند💔 صفحه توسط جمعی از پزشکان اداره می شود. https://eitaa.com/joinchat/2015166524Cef89c532aa مدیرکانال: @Rahieaseman @zahrasadat1996
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ به محض این که راجع به آمار بالای سقط صحبت می شود برخی سریعا به بی بندوباری ها و روابط خارج از چهارچوب اشاره میکنند. اما حقیقت آن است که ربط دادن آمار سقط به روابط نامشروع، حربه ای جهت جلوگیری از اصلاح وضعیت فرزندخواهی در خانواده ها است. #سقط #سقط_جنین #سقط_عمدی #بارداری #بارداری_ناخواسته #روش_جلوگیری #دکتر #دکتر_زنان #نجات_فرشته‌ها #سقط_جنین_جنایت_است @nejate_fereshteha
@nejate_fereshteha
♦️بنویسید سقط، بخوانید کشتن‼️ #سقط #سقط_جنین #بارداری #بارداری_ناخواسته #دکتر #دکتر_زنان #قتل #قتل_جنین #دارو #نجات_فرشته‌ها @nejate_fereshteha
💢در پایبندی به بارداری برنامه ریزی شده تا آنجا پیش رفته ایم که جان انسان ها را فدا می‌کنیم اما برنامه مان را تغییر نمی دهیم❗️ #سقط #سقط_جنین #سقط_عمدی #دکتر #دکتر_زنان #برنامه_ریزی #دارو #سقط_جنین_جنایت_بزرگ #نجات_فرشته‌ها @nejate_fereshteha
@nejate_fereshteha
@nejate_fereshteha
💬 دینگ دینگ پیام: _ سقط کردی خوشحالی؟! + آره، خیییلی، اصلا راحت شدم. ...و زیر پتو گریه می‌کند. #سقط #سقط_جنین_جنایت_بزرگ #گریه #خنده #افسردگی #نجات_فرشته‌ها @nejate_fereshteha
@nejate_fereshteha
نور کم‌رمق خورشید از لابه‌لای پرده به مجله‌های روی‌میز می‌تابد. ۱۰۱راه برای کنترل خشم/چگونه اعتمادبه‌نفس خود را افزایش دهیم. زنی با ظاهر آراسته همراه دخترکی حدوداً دوساله وارد مطب می‌شود.زن و دختر بچه روی صندلی می‌نشینند.دخترک با عروسکش بازی می‌کند.روبروی آن‌ها دختر جوانی نشسته‌است از ظاهرش پیداست حالش پریشان است،موهای خرمایی رنگش نیمی از صورتش را پوشانده‌،سرش را به دیوار تکیه داده و دانه‌های اشک را می‌توان روی گونه‌هایش دید. منشی مطب که دختری خوش‌چهره و به‌ظاهر مهربان است به او نگاه می‌کند. این صحنه برایش جدید نیست،اغلب بیماران دکتر وضع روحی مناسبی ندارند و این کاملاً طبیعی است.دخترک ریز ریز می‌خندد و شیرین‌زبانی می‌کند.دختر جوان به دخترک خیره می‌شود،دستانش شروع به لرزیدن می‌کند و با صدای بلند می گوید:من نکشتمش،تقصیر مهرداد بود! منشی با آرامش کنارش می‌رود دستانش را می‌گیرد و به اتاقی هدایتش می‌کند.منشی جوان برای دختر یک لیوان آب می‌ریزد و چند حبه قند داخلش می‌اندازد آن را سمت دختر می‌گیرد.بخور حالتو بهتر می‌کنه. دختر جوان که کمی آرام شده جرعه‌جرعه آب قند را می‌نوشد و گهگاهی با دستمال اشک‌هایش را پاک می‌کند.بهتر شدی؟ هیچ‌وقت بهتر نمی‌شم، هیچ‌وقت ،من یک قاتلم یک قاتل!منشی جا می‌خورد خودش را جمع‌وجور می‌کند.گمان می‌کند این بیمار هم مانند بعضی از بیماران توهم زده‌است.اسمت چیه؟ نسیم.و بدون این‌که منشی چیزی بگوید ادامه می‌دهد. @nejate_fereshteha
قسمت دوم: من و مهرداد اول بهار دو سال پیش عقد کردیم عاشق هم بودیم برای زندگی‌مون کلی برنامه داشتیم روزی نبود که به آینده و زندگی‌مون فکر نکنیم خوشبخت بودیم خیلی خوشبخت. قرار بود شب یلدا عروسی‌مون باشه شب یلدا، بلندترین شب سال دقیقاً شب تولد من! اما... اما خوشبختی ما موقتی بود. اوایل تابستون بود که گاهی حالت تهوع و سرگیجه داشتم،دوستم بهم پیشنهاد داد آزمایش بدم، شاید کم‌خونی داشته باشم. ولی وقتی جواب آزمایشو گرفتم یخ کردم من باردار بودم.وقتی دکتر موقع سونوگرافی بهم گفت قلبش تشکیل‌شده و دو ماه بارداری فهمیدم همه‌چیز جدیه.نمی‌دونستم خوشحال باشم یا ناراحت.برای عروسیمون کلی برنامه داشتیم.تالار،شام،موزیک، لباس عروس... تصور این‌که با شکم بالا آمده لباس عروس بپوشم حالمو بد می‌کرد و حرف مردم که تو عقد حامله شدی حالمو بدتر! تو اولین فرصت به مهرداد زنگ زدم جای همیشگی قرار گذاشتم. روبه‌روی هم نشستیم، نمی‌دونستم مهرداد با شنیدن این خبر چه عکس‌العملی نشون میده، ترجیح دادم خیلی صریح و روراست جریان رو بهش بگم. مهرداد پدر شدی!!! @nejate_fereshteha
قسمت سوم: مهرداد پدر شدی! مهرداد اول باور نکرد گفت:شوخی شم اصلا جالب نیست ولی وقتی برگه آزمایشو جلوش گذاشتم عصبی شد، با لحن تندی بهم گفت: نسیم خوب گوش‌کن من اصلا شرایط بچه‌ها این مسخره‌بازی‌ها را ندارم من کلی برنامه تو ذهنمه که با وجود این بچه به هیچ کدوم‌شون نمی‌رسم،نسیم من و تو جوونیم پس کی می‌تونیم به آرزوهامون برسیم؟! این بچه فقط جلوی پیشرفت ما رو می‌گیره من پرس‌وجو می‌کنم یه دکتر پیدا می‌کنم، سریع این ماجرا رو تموم کنیم. گفتم:یعنی چی؟گفت:یعنی چی؟؟؟خودتو به نفهمی نزن یعنی سقط،یعنی تمام. گفتم:مهرداد این‌که تو شکم منه بچه ماست.مهرداد شونه‌ها مو گرفت و شروع به تکون دادن کرد و گفت :خوب گوش‌کن نسیم یا من یا این بچه. تمام راه، تا خونه فقط گریه کردم مهرداد هیچ وقت اینطوری باهام رفتار نکرده بود.صدای اس‌ام‌اس اومد.مهرداد بود، فکراتو کردی؟نوشتم آره، باید کجا برم؟ نوشت آفرین دختر خوب حالا شدی همان نسیم خوشگله‌ی من، فردا صبح میام دنبالت. اون دکتر بی‌شرف بچمو ازم گرفت. بعد از اون ماجرا وضع جسمیم ریخته بهم، گاهی دردهای طولانی میاد سراغم که با هیچ مسکنی آرام نمیشم.نفرینه بچمه آخه من یک بچه بی پناهو کشتم.منشی جوان می‌گوید:خانم دکتر کمکت می‌کنه نگران نباش.می‌دونم هیچکس نمی‌تونه به من کمک کنه به اصرار مادرم به این‌جا اومدم. سقط حال روحیم بهم ریخت گاهی بی‌دلیل گریه می‌کردم با خودم می‌گفتم برم سر خونه زندگیم اوضاع بهتر می‌شه، اواخر پاییز نزدیک عروسیمون بود، مهرداد گفت من باید با دوستم یک سفر کاری برم ترکیه بهش گفتم: منم ببر شاید اوضاع روحیم بهتر بشه گفت: نمی‌شه یه سفر کاریه دو سه روز برمی‌گردم. اما هیچ‌وقت برنگشت...! منشی می‌گوید: یعنی چی؟ نسیم گفت:بعدش بهم پیام داد: نسیم تو به یک دختر افسرده تبدیل شدی من دنبال یه دختر شیطون و سرحال بودم، من تو ترکیه حالم خیلی خوبه، همین‌جا می‌خوام بمونم و به زندگی‌ام ادامه بدهم امیدوارم تو هم حالت بهتر بشه، می‌تونی کارای طلاق رو انجام بدی. نسیم چشمانش را بست. منشی جوان به نسیم خیره شد و به این فکر می‌کرد که او روحش و تکیه‌ای از‌ وجودش را از دست داده‌، شاید اگر بچه‌اش را سقط نمی‌کرد همه‌چیز فرق می‌کرد.شاید نسیم راست می‌گفت بچه‌اش او را نفرین کرده! @nejate_fereshteha
#نجات_فرشته‌ها @nejate_fereshteha