یکی از شاگردان شیخ نقل می کند که:
روزی خدمت شیخ عرض کردم با روح پدرم تماس بگیرید و از او بپرسید اگر نیازمند است برای او کاری انجام دهم، شیخ فرمود:
یک حمد قرائت کن.
وقتی خواندم، بلافاصله نشانی قد و قیافه پدرم را که حدود چهل سال پیش به رحمت خدا رفته بود بیان کرد، سپس فرمود:
من به چیزی محتاج نیستم به پسرم بگو به خواهر کوچک خود، از نظر اثاثیه احسان کند.
✅ eitaa.com/nekoogooyan
مرحوم سهیلی(ره) فرمودن:
مغازه من در چهار راه عباسی - تهران - بود روزی در هوای گرم تابستان دیدم که شیخ نفس زنان به مغازه من آمد و ضمن دادن مبلغی پول گفت:
معطل نکن، فورا این پول را برسان به سید بهشتی.
او امام جماعت مسجد حاج امجد در خیابان آریانا بود.
من به هر نحو شده فورا خود را به منزل ایشان رساندم و پول را به ایشان دادم.
بعدها از ایشان پرسیدم که جریان آن روز چه بود؟
پاسخ داد: آن روز مهمان برایم آمده بود و هیچ چیزی در منزل نداشتم، رفتم در اتاق دیگر و به حضرت ولی عصر - عجل الله تعالی فرجه - متوسل شدم، که این حواله به من رسید!
✅ eitaa.com/nekoogooyan
✅ telegram.me/nekoogooyan
یکی از دوستان شیخ می گوید:
فرزندم تصادف کرده و در بیمارستان بستری بود، نزد جناب شیخ رفتم و عرض کردم: چه کنم؟ فرمود:
ناراحت نباش، گوسفندی بخر و چهل نفر از کارگرهای میدان را جمع کن و برایشان آبگوشت درست کن و یک روضه خوان هم دعوت کن تا دعا کند. وقتی آن چهل نفر «آمین» گفتند، بچه تو خوب می شود و روز بعد به خانه می آید.
این مسأله را من به چند نفر دیگر هم گفتم و آنها هم از این طریق حاجت گرفتند.
✳️بچه را آنطور نمیزنند!
🌟یکی از شاگردان #پیر روشن ضمیر، مرحوم #رجبعلی_خیاط(رحمه الله علیه)نقل می کند:
📌#فرزند دو سالهام – که اکنون حدود چهل سال دارد – در منزل #ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفس #بچه بند بیاید.
📌#خانم پس از یک ساعت #تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز شصت تومان #پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد.
📌مجدداً به #پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود.
📌باری، شب هنگام جناب شیخ رجبعلی خیاط را در #ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم همسرم نیز در ماشین بود، جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچههاست، تب کرده، #دکتر هم بردیم ولی تب او قطع نمیشود.
⚠️شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود:
« بچه را که آن طور نمیزنند،استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب میشود. »
چنین کردیم تب او قطع شد!.
📚کیمیای محبت📚
✅ eitaa.com/nekoogooyan
✅ telegram.me/nekoogooyan